محمود سریعالقلم، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر توسعه در وبسایت شخصیاش نوشت:
«به سه گزیده از صورت جلسات شورای اقتصاد با حضور محمدرضا شاه توجه فرمایید:
یک: شهردار پایتخت (غلامرضا نیکپی) به عرض رساند: با توجه به تأکیدی که در مورد ایجاد آپارتمانهای یک اطاقه فرمودند، باید سطح زیربنای آنها نیز مشخص گردد.
شاهنشاه فرمودند: مساحت آپارتمانهای یک اطاقه باید در حد ۴۰ تا ۵۰ متر باشد و مساحت آپارتمانهای چند اطاقه نیز نباید کمتر از ۹۰ متر باشد. (۱۳۵۵/۱۲/۲، صفحه ۲۶، جلسه ع۱۳٫ دبیرخانه شورای اقتصاد، سازمان برنامه و بودجه).
دو: سپس شاهنشاه سوال فرمودند: در مورد دستوری که قبلاً دادهایم مبنی بر این که به سوپرمارکتها بگویید برای ایجاد مزارع صنعتی که بدون خاک در آن میشود سبزیجات تازه در تمام مدت سال تولید نمود، چه اقدامی کردهاند؟
وزیر کشاورزی و منابع طبیعی (منصور روحانی) به عرض رساند: اولین نوع آن در مرکز تحقیقات وزارت کشاورزی و منابع طبیعی در اوین مشغول آزمایش این نوع زراعت میباشند (میباشد) تا محصولش به دست آید و با نشان دادن محصول و قیمت آن معتقدشان کنیم که اگر کنار هر سوپرمارکت یک واحد ۳۰۰ متر مربعی به وجود بیاورند، میتوانند سبزیجات تازه در تمام مدت سال در اختیار مشتریان خود بگذارند.
شاهنشاه فرمودند: زودتر این کار را انجام دهید. قبلاً گفته بودیم که اتکا اقدام نماید (۱۳۵۵/۱۲/۱، صفحه ۳۰، جلسه ع۱۴).
سه: شاهنشاه فرمودند: اولویت را به کارهای ساختمانی مربوط به مسکن دهید.
مجیدی (عبدالحمید مجیدی، وزیر مشاور و رییس سازمان برنامه و بودجه) به عرض رساند: قسمتی از کارهای ساختمانی که ضمن طرحهای عمرانی صورت میگیرد ضرورت و فوریت ندارد مثلاً در خیلی از طرحهای صنعتی و کشاورزی، هزینههای ساختمانی از قبیل ساختمانهای اداری و محوطهسازی و خیابانسازی و غیره خیلی سنگین است.
شاهنشاه فرمودند: لیست آنها را تهیه کنید تا ما دستور دهیم. (۱۳۵۵/۹/۲۹، صفحه ۱۰، شماره جلسه ع۱۰)
طبیعی است که میتوان درباره صدها موضوعِ مربوط به نیروهای مسلح، سیاست خارجی، امنیت داخلی، تلویزیون و مطبوعات، ورزش و جوانان، دانشگاهها و نظام آموزشی به این روش تصمیمسازی، مدیریت کرد.
آیا در حکمرانی جدید و مدرن میتوان، تصمیمسازی و تصمیمگیری در صدها موضوع را به یک گروه بسیار کوچک معطوف کرد؟ آیا دانش و اطلاعات عظیم بشری که ضرورتی اجتنابناپذیر برای تصمیمگیری است را میتوان در چند نفر محدود خلاصه کرد؟ آیا میتوان بدون صدها کمیته، کمیسیون و سیستمهای نظارتی، حکمرانی معقول، منطقی و همهجانبه اِعمال کرد؟ آیا میتوان بدون پارلمان و قوه مقننه که تجمع افرادی با دانش، با تشخیص و استقلال فکری باشد، به حسن اجرای قوانین و سیاستگزاریها امید بست؟ آیا میتوان بدون رسانههای آزاد و مستقل که ناظر بر عملکرد مسئولان، مدیران و تصمیمگیرندگان یک کشور باشند، سلامت سیاسی جامعه را نهادینه کرد؟ به هر میزانی که شاه و گروه کوچک اطراف او، با هوش، با درایت، آیندهنگر و خوشنیت برای توسعه عمرانی کشور باشند اما تصمیمگیری، مدیریت و اجرای طرحها و برنامهها محتاج یک بوروکراسی شفاف، کار جمعی، نهادسازی و نظارت رسانهها میباشد. حکمرانی خوب سیستم میخواهد و نمیتواند با افراد محدودی هدایت شود.
آیا میتوان به تصمیمی منطقی رسید ولی در جلسات تصمیمگیری، فرصت طرح دیدگاههای مختلف و متعارض وجود نداشته باشد؟ آیا میتوان به تصمیمی منطقی رسید وقتی بخشی از دادهها و اطلاعات کلیدی نادیده گرفته شوند؟ آیا میتوان به تصمیمی منطقی رسید وقتی اعضای جلسه نتوانند با شاه بحث کنند، مخالفت کنند و دیدگاههای متفاوتی را مطرح کنند؟ آیا میتوان با مونولوگ، کشوری را مدیریت کرد؟ آیا میتوان با یک تلقی از موضوعات به تصمیمگیری عقلانی رسید؟ افراد باید تصمیم بگیرند یا کمیتهها و کمیسیونها؟ اگر قشر تحصیل کرده جامعه احساس کند نقشی در فرآیندهای تصمیمگیری کشورش ندارد، به چه صورت باید از خود تعلقی نسبت به سیستم سیاسی نشان دهد؟ اگر مدارهای مشورت بسیار محدود باشند، چرا باید کارشناسان و متخصصین یک جامعه همکاری کنند یا حس کنند جزئی از یک نظام اجتماعی هستند؟ آیا میشود قشر متخصص تربیت کرد ولی به آنها بها نداد؟
مشارکت متخصصان، کارشناسان، محققان، خبرنگاران و اندیشمندان از مکاتب فکری گوناگون برای فهم، تصمیمسازی و مدیریت مسایل یک کشور شروع فرآیندی است که بلوغ آن به سیستم حزبی، آزادی رسانهها و در نهایت بعد از دههها به دموکراسی منجر میشود. اگر حکمرانان نتوانند میان خود و این اقشار به فهم مشترک و صورت بلوغ یافته آن یعنی قرارداد اجتماعی برسند، الگوها و افکار آنان نمیتواند تداوم پیدا کند چون احساس تعلق از میان میرود. در نهایت میشود یک کشور و عدهای خاص برای درک و مدیریت مسایل آن.
آیا میشود دانشگاه ساخت و متخصص و اندیشمند تربیت کرد ولی کثرتگرا نبود؟ آیا میشود دانشگاه داشت ولی تنوع برداشتها و ادراکات را نپذیرفت و بر یکسانسازی فکر و روش اصرار کرد؟ آیا میتوان حکمرانی خوب را هدف قرار داد ولی یک برداشت از زندگی، جهان، اقتصاد، سیاست خارجی و امنیت داشت؟
در دوران پهلوی، کشور قدری صنعتی شد، سواد و دانش مردم افزایش یافت، امکانات برای زندگیِ بهتر فراهم شد، ارتباطات جهانی گسترش یافت ولی مدیریت و حکمرانی در دایرهای بسیار محدود و با برداشتهایی محصور اجرا گردید. اگر رسانهها آزاد بودند تا به فساد مالی با دلایل و استنادات بپردازند، حس نظارت و مشارکت جامعه ارتقاء پیدا میکرد.
به گفته دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد ایران در سالهای ۱۳۴۷-۱۳۴۰، از سال ۱۳۴۶ به بعد مدیریت کشور نزد شاه بود. حکمرانی با برداشتها، محاسبات، تشخیص، تلقیات، منافع و مزاج شاه شکل گرفت. عده بسیاری که حتی از مدارهای دربار محسوب میشدند، در تصمیمگیریها بیگانه شدند. وقتی حکمرانی در یک ذهن خلاصه شود، تعداد اشتباهات زیاد شده و انباشته میشوند. اگر اشتباه، مسئول نداشته باشد، تعداد اشتباهات افزایش مییابند. پارلمان، رسانهها و افکار عمومی باید بتوانند منبع اشتباه را شناسایی کنند.
جامعه زنده، جامعهای است که در آن یک اشتباه، دو بار تکرار نمیشود چون با بحث، دیالوگ و آزادی بیان، اشتباهات در آن مطالعه میشوند و ناخودآگاه شهروندان و مدیران از اشتباهات گذشته فاصله میگیرند. یا باید در یک کشور انتخابات واقعی باشد و به تغییر سیاستها منجر شود و جامعه احساس کند فرصت اثرگذاری دارد (مثل Brexit در انگلستان) یا حکمرانان باید از طریق متخصصان، اندیشمندان و افکار عمومی به تصمیمسازی عقلانی دست یابند که جامعه احساس کند، دموکراسی نیست ولی عقلانیت حاکم است (مانند سنگاپور و چین).
یک سیستم سیاسی باید مشخص کند پایگاه اجتماعیاش کجاست؟ آن پایگاه، سرنوشت آن سیستم را تعیین میکند. در پهلوی دوم، دموکراسی نبود و فرآیندی طی شد که نظام تصمیمسازی در نهایت به شاه منتهی شد و مسئولیت تصمیمسازی، جمعی و عمومی نشد و به تدریج اشتباهات بر روی هم انباشته شد. به قول یکی از کارآفرینان IT که در داوس گفت: اگر یک کارآفرین در سیلیکان ولی (Silicon Valley) اشتباه کند، مشکلی نیست ولی اگر آن را تکرار کند باید از آنجا برود.»