آنقدر زیاد که شمارش آنها از دست خارج و قدرت تمیزشان از اخبار درست هم کم شده است. بعضیها اسمش را میگذارند مطالبهگری و وقتی دستشان رو میشود، خودشان را اینطور توجیه میکنند که بنای شفافسازی داشتهاند.
قبلترها اوضاع با حالا خیلی فرق داشت. جنس همهچیز طور دیگری بود؛ حتی جنس اخبار دروغی که منتشر میشد. در خبرها میآمد: «هیلاری کلینتون یک نوزاد فضایی را به فرزندخواندگی پذیرفت»، «باهوشترین شامپانزه دنیا به دانشگاه رفت» یا «نوزاد 9 ماهه، کمربند مشکی در کاراته گرفت»!
مرز بین راست و دروغ خبرها آنقدر واضح بود که نیازی به موشکافی هوشمندانه نداشت و مخاطب با شنیدنش لبخند پهنی میزد و همهچیز در همان نقطه خندهدار تمام میشد. هر چند همان روزها کسانی هم بودند که همین خبرهای طنزآمیز کذب را باور میکردند اما فرقش با امروز این بود که آن خبرها دستکم آسیبی به باورهای عامیانه جامعه وارد نمیکرد و دودمان کسی را بر باد نمیداد. حالا با وجود شبکههای اجتماعی جنس اخبار دروغین تغییر کرده و به قول امانالله قرایی مقدم، جامعهشناس، امروز مهمترین سلاح فضای مجازی، انتشار اخبار منفی و دروغ است.
بعد از انتخابات سال ۲۰۱۶ ایالات متحده آمریکا بود که هیلاری کلینتون دلیل شکست خود در برابر دونالد ترامپ را داستانسازی و اخبار جعلی فیسبوک اعلام کرد. همان روزها مارک زاکربرگ در برابر ادعای کلینتون و هوادارانش گفت:« دیوانگی است اگر تصور کنیم در فیسبوک میتوان اخبار جعلی پیدا کرد.» اما در نهایت ناچار شد از شرکتهایی بخواهد که اقدام به شناسایی اخبار جعلی فیسبوک کنند. نمونه این اتفاقات امروزه بسیار زیاد است.
آنقدر زیاد که شمارش آنها از دست خارج و قدرت تمیزشان از اخبار درست هم کم شده است. بعضیها اسمش را میگذارند مطالبهگری و وقتی دستشان رو میشود، خودشان را اینطور توجیه میکنند که بنای شفافسازی داشتهاند. حکایت اما چیز دیگری است؛ اخبار کذبی که بدون تحقیق منتشر و در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند، جامعهای بیاعتماد میسازد که دیگر به هیچچیزی اطمینان ندارد.
همهجا پُر میشود از آدمهای ایرادگیری که خودشان را پشت نقاب اخبار دروغین پنهان میکنند و به بهانه شفافسازی و مطالبهگری اعتماد عمومی مردم را خدشهدار میکنند؛ یکبار جانِ چهرههای دوستداشتنی را نشانه میگیرند و خبر جعلی مرگ استاد آواز ایران را منتشر میکنند و یک بار دیگر چوب لای چرخ سازمانهای نوپایی میگذارند که با نیت خدمت به مردم به میدان آمدهاند و بیشتر از هر کسی به همین مردم نیاز دارند.
مهم نیست خبر کذبشان در عرض چند دقیقه نفی و حتی اصلاحیه یا جوابیه گلدرشتی هم برای آن صادر شود. آنچه نباید اتفاق بیفتد، میافتد و همان خبر دروغین، تکهای از اعتماد مردم را خدشهدار میکند. واقعیت تلخ این است که هیچگاه اصلاحیه یک خبر دروغ به اندازه خود آن دیده و خوانده نمیشود.
اینجاست که آن خبر اشتباه تاثیر اشتباهیاش را میگذارد و کار از کار میگذرد. یکی از موارد اخیر که سر و صدای زیادی به راه انداخت اتهام به وزارت ارتباطات مبنی بر عدم حمایت از پیامرسان سروش بود که در نهایت منجر به بازدید خبرنگاران از طبقه نهم ساختمان دیتاسنتر و واکنش تند وزیر جوان شد. هر چند پاسخ آذریجهرمی و بازدید خبرنگاران خبر منتشر شده را مطرود اعلام کرد، اما آنچه نباید میشد، شد و هجمهای علیه سازوکار وزارت ارتباطات در شبکههای اجتماعی بالا گرفت.
این دقیقا مشابه همان اتفاقی است که کسبوکارهای بسیار زیادی با آن دستوپنجه نرم میکنند و همواره مورد افترای مخاطبان بیانصاف قرار میگیرند؛ مثل سرویس اسنپ که بارها به دلیل نداشتن اطلاعات کافی و معتبر بعضی مخاطبانش مورد بیلطفی آنها قرار گرفته و ناچار به دفاع از خود برخواسته است.
این در حالی است که به قول یکی از کاربران شبکه اجتماعی توییتر، اگر نهادی به شکلی خلاقانه در جهت خدمت به مردم برمیخیزد، طبق کدام حسابی باید مورد بیلطفی همان مردم قرار بگیرد؟ مگر قرارمان این نبود که همراه هم شویم؟ گیریم که با بهانهجوییهای بیاساس در نهایت این سامانه را هم از دور خارج کردیم، آخرش که چی؟ سرمان را بالا میگیریم که دستآویز خبرهای کذب شدیم و در نهایت توانستیم؟ کی و کجا برگشت به عقب موفقیت به حساب میآمده؟ آیا حذف امکانی که دنیا سوار آن است و برگشت به تاکسیهای سنتی، یک قدم به جلو است یا یک قدم به افول؟