در سال ۹۶ هم هاشمی نگران بود که مبادا رقیب بیاید و بازی را به هم بزند. اما آیا او حدس میزد کار روحانی در داخل و خارج به خنس بخورد و او حتی از عهده تصویب لوایح موسوم به پالرمو برنیاید؟ اخبار راست و دروغی که این طرف و آن طرف درز پیدا کرده گواهی میدهند که قصه پالرمو به همین سادگی حل نمیشود. طرف مقابل با تمام قوا به میدان آمده تا نگذارد سیافتی آن طوری که دولت میخواهد به نتیجه برسد.
سیدعلی میرفتاح در روزنامه اعتماد نوشت: دکتر حسن روحانی اگر در سال ۹۶ به هر دلیلی وارد دور دوم ریاستجمهوری نمیشد، امروز جزء اقبالناکترین مسئولان جمهوری اسلامی بود. عام و خاص هر دو عزیزش میشمردند و برای تداوم نیافتن مسوولیتش دریغ میخوردند. اگر او را فیالمثل شورای نگهبان رد صلاحیت میکرد، اگر فرضا رقبایش میتوانستند انتخابات را از او ببرند، اگر به هر دلیلی ریاستجمهوری روحانی در همان چهار سال اول به اتمام میرسید، امروز همه از او به نیکی یاد میکردند، کاردانی و تدبیرش را میستودند و برای مستعجل بودن دولتش دریغ میخوردند.
او در چهار سال اول کم کار نکرد؛ برجام را به فرجام رساند، اوضاع نابسامان اقتصادی را سامان داد، کشور را که گرفتار بینظمی و بیقانونی مفرط شده بود، به مدار نظم و قانون برگرداند؛ بهخصوص در عرصه بینالمللی همه آنچه را که احمدینژاد پنبه کرده بود، روحانی و ظریف از نو رشتند و دیپلماسی ایران را رونقی دوباره بخشیدند. این وزرایی که امروز کمی تا قسمتی از چشم افتادهاند و چپ و راست طعنهبارانشان میکنند و تلویزیون مچشان را میگیرد و خبرنگاران جوان ضایعشان میکنند، در چهار سال اول هر کدام ژنرالهای کاردان و باتجربهای بودند که با کف باکفایت خود سنگهای دولت قبل را از چاه ندانمکاری درآوردند و قطار اقتصاد و مدیریت را با سلام و صلوات به ریل عقلانیت و تدبیر برگرداندند.
از شواهد و قراین پیداست که روحانی خودش هم متفطن این معنی بوده که اگر بخواهد خوشنامی و سربلندیاش را حفظ کند نباید رونق نخستین را از بین ببرد و وارد کارزار ۹۶ شود. ظاهرا این مرحوم هاشمی بوده که او را به استخر بدنامی هل داده. روحانی اگر نمیآمد خوشنامی بینظیری نصیبش میشد که در تاریخ انقلاب سابقه نداشت. چه بسا بعدها در تاریخ مینوشتند که «مملکت گرفتار بود، شیخ دیپلمات آمد و همه امور را سامان داد و رفت، اما حیف که بعد او دستاوردهایش را حفظ نکردند و...». روحانی به راحتی میتوانست بدعاقبتی برجام، مشکلات ارز، تورم و حتی اعتراضات مردمی و سرگردانی مالباختگان را به گردن بعدیها بیندازد و دامنش را از همه آلودگی دور دوم ریاستجمهوری پاک نگه دارد.
او آدم بیتجربهای نیست و طی ۴۰ سال آنقدر سرد و گرم چشیده که بداند دور دوم ریاستجمهوری تلخ است و شیرینی دور قبل را هم از بین میبرد. خیلی از همینها که امروز دولت روحانی را صراحتا بیکفایت میخوانند، شک نکنید که اگر رقیبش پیروز میشد با آه و فغان، حسرتش را میخوردند و میگفتند کاش روحانی مانده بود... هاشمی، اما فکر میکنید چرا مانع از آن شد که روحانی به خانهاش برگردد؟ آیا هاشمی نمیتوانست چنین روزهایی را و چنین هجمههای همهجانبهای را پیشبینی کند؟ هاشمی بیش از همه ما روحانی را میشناخت و به ضعف و قوت او بیش از ما واقف بود. در سال ۹۲ هم وقتی نتوانست شخصا وارد کارزار انتخابات شود، هوشمندانه کاری کرد که راه برای رفیقش باز شود و چنین منصب مهمی به دست رقیب نیفتد.
در سال ۹۶ هم هاشمی نگران بود که مبادا رقیب بیاید و بازی را به هم بزند. اما آیا او حدس میزد کار روحانی در داخل و خارج به خنس بخورد و او حتی از عهده تصویب لوایح موسوم به پالرمو برنیاید؟ حرفهایی که دیروز مجید انصاری زد و اخبار راست و دروغی که این طرف و آن طرف درز پیدا کرده گواهی میدهند که قصه پالرمو به همین سادگی حل نمیشود. طرف مقابل با تمام قوا به میدان آمده تا نگذارد سیافتی آن طوری که دولت میخواهد به نتیجه برسد.
کافی است شما روزنامههای منتقد دولت را رصد کنید تا ببینید چطور سفت گرفتهاند تا برجام تکرار نشود. حتی ائمه جمعه هم به میدان آمدند و گوشت و مرغ و معلم و کارمند و کارگر و بیحجابی را توی سر دولت زدند بلکه جلوی پالرمو را بگیرند. امروز یک خبر دیگر هم منتشر شده که گواهی میدهد اوضاع بر وفق مراد دولت نیست و حتی یکی مثل ضرغامی سر رییسجمهور داد میکشد و به او درشت میگوید و روحانی را وادار به عکسالعمل احساسی میکند. آیا هاشمی چنین روزی را پیشبینی میکرد؟
هاشمی سیاستمدار زیرکی بود و در برهههایی از زندگیاش نشان داد که اگر کاری را درست بداند، حاضر است هر بهایی را ولو بهای بدنامی بپردازد، اما کارش را پیش ببرد و راهش را کج نکند. قصه قطعنامه را همه شنیدهایم که هاشمی به امام چه گفت. او گفت: من به عنوان مسوول جنگ قطعنامه را امضا میکنم، اما شما به عنوان رهبر مرا محاکمه و اعدام کنید. هر کسی هاشمی را ذرهای بشناسد میداند که او در این دیالوگ تعارف نکرده، قصدش هم این نبوده تا امام را در محظور قرار دهد. به این داستانسراییهای «هاشمیزنده است» اعتنا نکنید.
هاشمی نزد امام آن قدر موجه بود که بتواند بیتعارف و تشریفات حرفش را بزند. او به هر دلیلی به این نتیجه رسید که برای حفظ انقلاب لازم است قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد. اما نه دودوزه بازی کرد و نه گرفتار نفاق و ریا شد بلکه تا آنجا پیش رفت که نامش را بلکه جانش را بدهد. در عالم سیاست که سهل است در همه عوالم امکان ندارد شما چیزی را بدون پرداخت هزینه به دست آورید. برجام هم اگر در دولت اول روحانی به نتیجه رسید رایگان به دست نیامد. یک انرژی و وفاق و همکاری ملموس، نه در حد شعار، بلکه واقعی و عینی، به وجود آمد و کار برجام را پیش برد. یادتان باشد هزینه مخالفت با برجام آنقدر بالا بود که مخالفان و منتقدان مخالفت و انتقاد خود را لابهلای دهها ملاحظه سیاسی و اقتصادی لاپوشانی میکردند. برعکسش ماجرای سیافتی؛ کار به جایی رسیده که موافقان مجبورند موافقتشان را لابهلای ملاحظات سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک لاپوشانی کنند. اتفاقا انتقادی هم که طرفداران دولت به دولت دارند همین است که گویی هیچکس حاضر نیست هزینه چنین لایحهای را بپردازد. به جای آن مخالفان با دست باز به میدان آمدهاند و حاضرند بهایی سنگینتر از رویارویی با دولت بپردازند و جلوی تصویب را به هر قیمتی بگیرند.
این روزها روحانی بیش از ما به سختیها و مصائب دور دومش فکر میکند. احتمالا صحبتهایش را با هاشمی، در ذهن مرور میکند و از اینکه بختش چنین برگشته دریغ و افسوس میخورد. اما بعید است با این هم سابقه سیاسی، چنین روزهایی را و چنین عکسالعملهایی را پیشبینی نکرده باشد. در اولین مصاحبهای که سال ۹۲ با او کردم پخته و با تجربهاش یافتم. او در چشم من روزنامهنگار کسی نبود که در سیاست متوهم باشد و مناسبات سیاسی را نشناسد.
آن موقع به نظرم او تنها کسی آمد که میداند چطور راهش را در لابیرنت قدرت باز کند و از میان هزاران مانع و رادع جدی بگذرد. در سیاست کسی برایتان فرش قرمز پهن نمیکند. در هیچ کجا هیچ سیاستمداری در هیچ سطحی کامروای مطلق نیست. همه در مواقعی سرشان به دیوار سفت میخورد و جلوی پایشان سنگ انداخته میشود. درست است که همه شعار میدهند چوب لای چرخ دولت نباید گذاشت، اما این طبیعیترین اقدامی است که رقبا میکنند و هر کجا دستشان برسد چوب لای چرخ دولت میگذارند. انتظار شدیدتر و غلیظتر از این نوع مخالفتها را هم باید داشت.
بعید میدانم روحانی به این بدیهیات سیاسی تفطن نداشته باشد. حتما دارد. اما شاید مشاورانش آنچنانکه او این روزها احتیاج دارد، همپایش نمیدوند و حواسشان به امور مملکت و به تحرکات منتقدان نیست. مشکلی هم که ما طرفداران دولت داریم همین است که چرا از آن روحانی هوشیار دانا و کیس و سیاس و دیپلمات خبری نیست؟ سخنرانی اخیر روحانی درباره حجاب چیز عجیب و غریبی نبود. شبیه این حرفها را قبلا هم زده بود. اما کدام مشاور از او خواسته بود در این شرایط چنین مباحثی را پیش بکشد؟ ضرورتش چه بود؟ آیا حدس نمیزد که این بحثها درهای جدیدی از دعوا را به رویش باز کند؟ الان در دعوا کم به رویش باز است که باید دنبال در جدید بگردد و جبهه جدید باز کند؟
حرفم را خلاصه کنم. روحانی مسیر سخت و پیچیدهای را ناچار است عبور کند. برای عبور از این مسیر اتفاقا باید به سلف سیاسی خود رجوع کند و بعضی از زیرکیهای او را مطابق با شرایط امروز به کار بندد. راهها در داخل و خارج به روی او باز نیست. اما از اتفاق هاشمی خوب تشخیص داده بود که اگر بنا باشد کسی از این راههای سخت و صعب بگذرد شیخ دیپلمات است. اما شیخی که اولا به درستی کار و تصمیمش مطمئن باشد، ثانیا از پرداخت هزینه نهراسد، ثالثا از لابیرنت قدرت راهی به باریکی مو و به برندگی شمشیر باز کند... صریحتر از این بگویم؟ برای اینکه نظام را از گردنه ۹۷ و ۹۸ عبور دهند لازم است هوشیارتر و فعالتر عمل کنند نه منفعل و احساسی و مضطرب؛ و نکته آخر اینکه «ان یتق الله یجعل لکم مخرجا.» این وعده خدا را جدی بگیرید تا راه برونرفت از این وضعیت نابسامان نمایان شود.