bato-adv

زنی که در ٢٥ ثانیه دختربچه ٢ ساله را ربود

سمیرا و شوهرش حالا ١٠روز است که زندگی خود را نابودشده می‌بینند. از صبح زود تا نصف‌شب در خیابان‌ها به دنبال دخترشان پرسه می‌زنند، به امید این‌که سرنخی از باران پیدا کنند. دختری که وابستگی شدیدی به مادرش داشت و حالا او را از مادرش جدا کرده‌اند. سمیرا امیری مادر باران که از بس برای دخترش اشک ریخته، توان صحبت‌کردن ندارد، ماجرای ربوده‌شدن دخترش را روایت می‌کند:
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۳ - ۱۶ بهمن ۱۳۹۷

 ١٠ روزی می‌شود که باران با آن لحن کودکانه‌اش، مادرش را صدا نزده؛ ١٠روز است که سمیرا کودک کوچکش را بغل نکرده، دخترش را ندیده و از غم دوری او، پای خود را به خانه‌شان نگذاشته است. باران خان‌محمدی، دختربچه دو‌سال و نیمه‌ای است که یک روز بعدازظهر در مغازه مانتوفروشی در میدان خراسان تهران در عرض ٢٥ثانیه ربوده شد، آن‌هم از سوی زنی که خودش را یک نیکوکار و خیّر معرفی کرده بود.

به گزارش شهروند، سمیرا با شوق و ذوق دخترش را برد تا زن نیکوکار برایش لباس بخرد. تصور می‌کرد خدا این زن را برای آن‌ها فرستاده تا کودکانش با لباس‌های جدید خوشحال شوند، اما زن خیّر، یک کودک‌ربا بود. کودک‌ربایی که کاملا حرفه‌ای و با نقشه‌ای دقیق، باران کوچولو را با خود برد و هیچ سرنخی به جا نگذاشت. در مغازه یک مانتوفروشی بود که باران را از مادرش جدا کردند. وقتی سمیرا برای پرو مانتو داخل اتاق رفت، درست ٢٥ثانیه بعد از اتاق بیرون آمد و نه باران را دید و نه آن زن خیّر را؛ دخترش را با خود بردند و تا الان هیچ سرنخی از آن‌ها نیست.

سمیرا و شوهرش حالا ١٠روز است که زندگی خود را نابودشده می‌بینند. از صبح زود تا نصف‌شب در خیابان‌ها به دنبال دخترشان پرسه می‌زنند، به امید این‌که سرنخی از باران پیدا کنند. دختری که وابستگی شدیدی به مادرش داشت و حالا او را از مادرش جدا کرده‌اند. سمیرا امیری مادر باران که از بس برای دخترش اشک ریخته، توان صحبت‌کردن ندارد، ماجرای ربوده‌شدن دخترش را روایت می‌کند:

چی شد که باران را ربودند؟
یک زن در پوشش خیّر دخترم را با خود برد.

چطور این کار را انجام داد؟
روز سه‌شنبه دوم بهمن‌ماه بود که زنی به خانه ما مراجعه کرد. وقتی در را باز کردم، گفت که از یک موسسه خیریه آمده و می‌خواهد از طرف موسسه کمکی به من و بچه‌هایم بکند. او خیلی عادی صحبت می‌کرد و از من خواست بگویم که در چه زمینه‌ای می‌خواهیم کمکمان کند. می‌گفت: پوشاک یا خوراک؛ که من گفتم بچه‌ها بیشتر لباس نیاز دارند و بهتر است برای آن‌ها لباس خریداری شود. آن هم بعد از گرفتن اسم و مشخصات من و بچه‌هایم رفت و گفت که دوباره برای کمک برمی‌گردد. روز شنبه ششم بهمن‌ماه بود که دوباره برگشت.

زنگ در خانه‌مان را زد و وقتی در را باز کردم، گفت که پول آورده تا با هم برویم خرید کنیم. من و باران هم با آن زن رفتیم. وقتی برای باران چند لباس خرید، به من هم گفت که به مغازه مانتوفروشی برویم تا برای من هم یک مانتو بخرد. به مغازه مانتوفروشی در میدان خراسان رفتیم و وقتی من برای پرو داخل اتاق شدم، چند ثانیه بعد باران را صدا زدم تا پیش من بیاید، ولی فروشنده گفت: آن زن باران را با خودش برد.

چرا فقط با باران به خرید رفتید؟
آن زن وقتی آمد، گفت که پول خرید برای دو دخترم را آورده و برای پسرم بعدا خرید می‌کند. وقتی قرار شد پسرم در خانه بماند، الینا هم گفت که همراه ما نمی‌آید. این شد که فقط همراه باران به خرید رفتیم.

وقتی آن زن به خانه شما آمد، از او نخواستید که برای اثبات حرف‌هایش مدرکی ارایه کند؟
اشتباه کردم. آن زن آن‌قدر موجه صحبت می‌کرد و آن‌قدر رسمی تمام سوالات را پرسید که شک نکردم. البته اولش گفتم ما کمک نمی‌خواهیم، حتی نام چند نفر از همسایه‌هایمان را بردم و گفتم که آن‌ها بیشتر از ما احتیاج دارند. اما آن زن گفت که سراغ بقیه همسایه‌ها هم می‌روند. می‌گفت: از موسسه خیریه رحمانی می‌آید. من هم از او کارت شناسایی نگرفتم و اشتباه کردم.

در این مدت هیچ سرنخی از دخترتان پیدا نکردید؟
نه، اصلا هیچ نشانه یا ردی از او وجود ندارد، هم پلیس آگاهی پیگیر است و هم من و شوهرم و برادر و خواهرهایمان هر روز صبح تا شب به دنبالش در خیابان‌ها می‌رویم. زندگیمان تعطیل شده و فقط کارمان جست‌وجوی باران است. حتی در این مدت شوهرم سرکار هم نرفت و درنهایت صاحبکارش گفت که به جایش یک نیروی دیگر آورده‌اند و او را اخراج کرد، با این حال برایمان مهم نیست، فقط باران را می‌خواهیم.

شغل شوهرتان چه بود؟
او نظافتچی کشتارگاه بود.

درآمدش کم بود؟
بله. ماهی یک‌میلیون تومان درآمد داشت، با این حال زندگیمان می‌چرخید و هیچ گله‌ای نداشتیم. نمی‌دانم چرا این بلا سرمان آمد. باران خیلی به من وابسته بود و یک لحظه هم از من و پدرش جدا نمی‌شد. نمی‌دانم الان کجاست و پیش غریبه‌ها چطور دوام می‌آورد. از وقتی ناپدید شده، زندگی ما هم نابود شده است. من از آن روز تا الان پایم را هم به خانه‌مان نگذاشته‌ام. در آن‌جا نبود باران عذابم می‌دهد. او دختر شیرین‌زبان و بامزه‌ای بود و هر روز با صدای او از خواب بیدار می‌شدم، ولی الان ١٠ روز است که خبری از صدای کودکانه باران نیست. مهران و الینا هم از نبود خواهرشان دارند عذاب می‌کشند.

با کسی اختلافی داشتید؟
ما هیچ دشمنی با کسی نداشتیم. شوهرم مرد آرامی است و اصلا با کسی اختلافی ندارد. فقط امیدوارم دخترم زنده و سالم پیدا شود، چون ما بدون باران نمی‌توانیم به زندگیمان ادامه دهیم.

پیگیری‌های پلیس به کجا رسیده است؟
آن‌ها هم دارند پیگیری می‌کنند، ولی به هیچ ردی نرسیده‌اند. آن زن در قالب حجاب خودش و صورتش را کاملا پوشانده بود، حتی در راه به من هم می‌گفت: لباس‌های بهتر برای دخترم بپوشانم و با این حرف‌ها می‌خواست کاری کند که به نوع پوشش شک نکنم. برای همین وقتی دوربین مداربسته را بررسی کردند، اصلا صورت آن زن معلوم نیست. وقتی هم فیلم را دیدیم از زمانی که من وارد اتاق شدم و بیرون آمدم کلا ٢٥ ثانیه شد، یعنی این زن در این زمان کوتاه دخترم را با خودش برد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین