یک مصاحبه در همان زمان در مجله همشهری است که از من پرسیده خودتان را اصلاح طلب می دانید و پاسخ داده ام که من محافظه کارم/ ترامپ بهترین رئیس جمهور آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی است. یعنی هیچوقت رئیس جمهوری در آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم سر کار نیامد که به معنای واقعی ملی باشد/ اینکه من خود بگویم اصلاح طلب یا اصولگرا هستم چه معنی دارد؟
نماینده مجلس ششم با بیان اینکه هیچگاه چپ نبوده ام درباره علت حضور در مجلس با لیست اصلاح طلبان گفت: با اصرار اصلاح طلبان در لیست آنها قرار گرفتم.
بهروز افخمی در سالهای اخیر به سبب حضور در سینما و کارگردانی و برنامه سینمایی هفت یا موضوعاتی مثل حرف هایش درباره صادق هدایت، زیاد در رسانه ها حاضر بوده است اما به دلیل حضور در مجلس ششم و ساخت مستندهای ریاست جمهوری و حضور در ستادهای انتخاباتی نامزدهایی چون خاتمی و کروبی در انتخابات ریاست جمهوری، پیشینه ای سیاسی برای خود ایجاد کرده؛ پیشینه ای که به پشتوانه اش می تواند همان قدر جنجال ساز حرف بزند که درباره صادق هدایت و فیلم های سینمایی زده است.
گفتگو خبرآنلاین با وی را می خوانید:
بهروز افخمی تجربه حضور در مجلس جنجالی ششم را در کارنامه کاری خود دارد که اگرچه با لیست اصلاحطلبان به مجلس راه یافت اما امروز به منتقد جدی اصلاح طلبان تبدیل شده است حتی شاید تندتر از اصولگراها!
من هیچکدام نیستم. یعنی اصلا نمیدانم اینطور برچسب زدن به خود یعنی چه؟ شما اگر دوست دارید برچسب بزنید اما من که نباید به خود برچسب بزنم.
در حال حاضر نمیدانیم که باید در کدام لیست به شما رای بدهیم
این همان طرز فکر مبتذل فضای مجازی است! اینکه من خود بگویم اصلاح طلب یا اصولگرا هستم چه معنی دارد؟ می خواهم راجع به هر موضوعی نظر خودم را داشته باشم و این حق را برای خود محفوظ نگه دارم، با کسی هم قرارداد نبسته ام. من عضو حزبی نیستم و قرار نیست مواضع کلی یک گروه سیاسی را تائید کنم و به آن وابسته بمانم یا مقید به مسائلش باشم. یک سیاستمدار ممکن است که مجبور باشد چنین کارهایی بکند یا به نوعی تعهد اخلاقی احساس کند اما من دلیلی ندارد این کار را بکنم.
ما میتوانیم هرکسی را دسته بندی کنیم و به نحوی در زمره اصولگراها، اعتدالیون یا اصلاح طلبها یا حتی گروه های دیگر قرار دهیم؟
درمورد سیاستمداران؟
یا حتی غیرسیاستمداران مانند فیلمسازها؛ مثلا خانم بنی اعتماد یا آقایان ده نمکی یا حاتمی کیا را می توان گفت کجا قرار میگیرند، شما هم درباره مسائل سیاسی و تاریخی اظهارنظر و موضع گیری دارید حتی یک دوره هم نماینده مجلس با یک لیست خاص بودید.
در حوزه سیاست و به ویژه در مجلس ششم اتفاقاتی افتاد که فکر کردم بهتر است برای مدتی خودم را از سیاست تبعید کنم. ببینید وقتی جایی می روید که احساس می کنید باید به بعضی از موضع گیریها مقید بوده و جایگاه مشخصی در یک دارودسته داشته باشید اما اتفاقاتی می افتد که نباید می افتاد و به اسم شما هم تمام می شود بر اساس وجدان فکر می کنید که یک مدت باید خودتان را تبعید و مجازات کنید و صلاحیت حرف زدن را از خودتان بگیرید. من وقتی به کانادا رفتم آنچه باعث حیرتم شد این بود که تازه آنجا متوجه شدم گروههای اپوزیسیون هیچ خط قرمزی بین خودشان و گروههای مخالف و برانداز قائل نیستند و میخواهند با هم به نوعی به وحدت و جمع بندی برسند. برای من حیرت انگیز و اصلا ترسناک بود، به همین دلیل تصمیم گرفتم مدتی خودم را تبعید کنم، هنوز علاقهای ندارم که به آن معنا به سیاست برگردم.
ماجرای حضور در تحصن های مجلس ششم
الان حدود ۲۰ سال از آن زمان گذشته. یکی از دلایل فروپاشی نگاه اصلاح طلبانه در آن سال ها را رویکردهای تند احزاب مشارکت در مجلس ششم و چپ های آن زمان و شورای شهر می دانستند. تندروی های شان مردم را دلزده کرد .امروز بسیاری از کارشناسان نزدیک به عقاید اعتدالی بر این باورند که احمدی نژاد ثانی در انتخابات بعدی ریاست جمهوری و لیست تندروی اصولگرا در مجلس از صندوق ها بیرون بیایند. آن موقع چه اشتباهاتی کردید که آن اتفاقات افتاد؟ البته گفته اید از سیاست دلزده شده بودید! راستی شما اعتصاب مجلس ششم را همراهی نکردید؟
در تحصن می رفتم برای اینکه اصلا برای مجلس بعدی ثبت نام نکرده بودم و نمی خواستم کاندیدا شوم. در نتیجه نمی توانستم به طور رسمی در تحصن شرکت کنم؛ اعتراض آنها به رد صلاحیت هایشان بود ولی من اصلا ثبت نام نکرده بودم که رد صلاحیت شوم. ولی می رفتم از آنها فیلمبرداری می کردم. یک دوربین پی بی ۱۷۰ داشتم که آن موقع خیلی تازه و مدرن بود. فیلمبرداری میکردم و از لحاظ اخلاقی به نحوی از تحصن و اعتراضی که به طور کلی داشتند، حمایت می کردم. اما اینکه دلزده شده باشم را یادم نیست. من آن موقع دلزده نشده بودم چون از اول خیلی امیدی نداشتم که بعدا دلزده شوم. موقعی که سال ۷۶ از آقای خاتمی حمایت کردیم و فیلمهای تبلیغاتی را ساختیم، من و سیف الله داد و احمد مرادپور تصور خیلی خیالی یا اغراق شدهای از ماجرا نداشتیم، خود آقای خاتمی هم نداشت. در واقع آقای خاتمی نمیخواست رئیسجمهور شود و فکر میکرد چند میلیونی رای میآورد و یک اپوزیسیون رسمی فعال را رهبری میکند. احتمالا یکی از معدود کسانی که می دانست او رئیس جمهور میشود من بودم.
پیشگو هم بودید؟
یادم است هفت، هشت ماه قبل از انتخابات، احتمالا آذر سال ۷۵ در ساختمان موسسه حفظ آثار امام، از من، ناصر تقوایی، فریدون جیرانی و یک نفر دیگر که یادم نیست دعوت کردند که ایدههایمان را درباره یک کمپین انتخاباتی بدهیم. بعد از آن درباره اینکه ناطقنوری الان ۳۷ درصد و خاتمی ۲۳ درصد رای دارد، صحبت کردند. گفتند ولی آرای ناطق نوری در حال نزول و خاتمی در حال صعود است. با توضیحاتی که از آمارها درآمد، گفتم چرا خودتان را گول میزنید؟ حوصله ام سر رفت، معلوم است که خاتمی رئیس جمهور می شود!
گفتند چرا اینطور فکر می کنی؟ گفتم چون من مثل شماها نیستم که در ماشین هایتان شهر را می گردید . صبح به سرکار می روید و شب برمیگردید. من در خیابان و بین مردم زندگی می کنم و با تاکسی تردد می کنم و پیاده راه می روم. خاتمی قطعا رئیس جمهور می شود. مسئله شما رئیس جمهور شدن خاتمی نیست، مسئله این است که خاتمی برای رئیس جمهور شدن آمادگی ندارد. نه کادرش را دارد و نه حتی از لحاظ روانی خودش را برای اینکه این مقام را به طور کامل بگیرد و کنترل کند، بُراق کرده است. یعنی اگر من جای شما بودم می گفتم امروز مسئله اصلی این است که خاتمی دارد به زبان بی زبانی در دل خود می گوید آقایان بیایید کمک کنید، من دارم رئیس جمهور میشوم! این حرف من در آن زمان خیلی عجیب بود. به حدی که آقای شریعتی که جلسه را اداره می کرد گفت خیلی با اطمینان این حرف را می زنی؟ بعد از آن هم که بحث ساختن فیلمهای تبلیغاتی رسید، بر همان اساس قبلی گفتم به نظرم ما هر کاری بکنیم، زیاد تفاوتی ندارد و او رئیس جمهور می شود مگر اینکه اتفاق عجیبی پیش بیاید.
ولی سعی کردید فیلم احساسی برای مردم بسازید و برای رای گرفتن، احساسی شان کنید!
کارهایی که در فیلمهای تبلیغاتی کردیم بیشتر متوجه این بود که مردم را متوجه جنبه مسالمت جو و اهل مسامحه آقای خاتمی کرده باشیم زیرا تصوری از خاتمی به دلیل استعفایی که به عنوان وزیر ارشاد داده بود، وجود داشت که آدم بی حوصله و جنگجویی است که البته غلط هم بود. اتفاقا بهترین خصوصیت خاتمی همین تحملش بود . شاید آنچه باعث شد نقطه ضعفی هم در رفتار جبهه مشارکت پیدا شود همین تحملی بود که رهبری جبهه مشارکت از خود نشان می داد و بعضی وقتها با وجود اینکه می دانست همه دارند اشتباه می کنند، سعی نمی کرد کنترل امور را به دست بگیرد و نگذارد که این اشتباه پیش بیاید. وقتی جمعیت تصمیم می گرفتند کاری کنند، تسلیم می شد.
امروز که به عقب بر میگردید فکر می کنید باز باید همان نتیجه در انتخابات ۷۶ رقم می خورد؟
این اتفاق در آن دوران به نظرم درست بود و درستترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد. واقعیت این بود که یک نسل جوان که هیچ تعلق خاطری به انقلاب نداشتند کمابیش در اکثریت بودند. یعنی بین نیمه جوانانی که اعتقاد داشتند، بسیجی و حزب اللهی بودند و همان نیمهای که اعتقادی نداشتند، این نیمه بین ۱۵ تا ۳۰ ساله ها در اکثریت بود. البته قانون طبیعت است و نسل جوانی که میآید که انقلاب برایش یا زیر ۵ سالگی اتفاق افتاده یا اینکه اصلا بعد از انقلاب دنیا آمده، معمولا به نام و قانون طبیعت اصلا علاقه ای به میراث پدرانشان ندارند.
هیچ حس نوستالژیکی هم نداشتند؟
قاعدتا هم نباید داشته باشند. همه جوان ها اینطوری هستند که تا وقتی خودشان چیزی را نساخته اند، حتی اگر ثروت پدری هم باشد، معمولا نابودش می کنند. یعنی هر جوانی که کمی جَنَم داشته باشد، ثروت پدری را نابود می کند برای اینکه می خواهد خودش چیزی بسازد و از خودش چیزی به وجود بیاورد. در سطح ملی و سیاسی هم همینطور است و اگر قرار باشد نسلی بیاید و به دلیل رشد ناهمگون جمعیت در آن سالها، در اکثریت قرار بگیرد که اینها واقعا در اکثریت بودند، طبیعتا هیچ علاقه ای به میراث پدرانشان ندارند و این خطر هست که فریب هر تبلیغاتی را بخورد یا حتی بدون دلیل که انقلاب یا شورش فی نفسه جالب است، وارد پروسه ای شود که خطرناک است و منجر به از بین رفتن حتی مملکت- کل ایران به عنوان یک کشور یکپارچه- و نه فقط انقلاب شود. این خطر در آن سالها وجود داشت و شاید هم کار خدا و حکمتی در آن بود که بهترین شخصیتی برای اینکه بتواند این وضعیت را کنترل کند، کسی بود که بتواند جوانهایی را که شورشی اند، خشمگین اند و خودشان هم نمی دانند برای چه خشمگین هستند، تحمل کنند. نه اینکه حتما آنها را هدایت کند یا وارد کانالی کند که شورشها را کنترل کند، صرفا اصلا شخصیت مسامحه جویی داشته باشد. آقای مهاجرانی تعبیر دیگری به کار می برد که مانند تلورانس است. منظور این است که این روش در آن دوره بهترین روش ممکن بود. چون اکثریت جمعیت زیر ۳۰ سال بود و به طور باورنکردنی ۷۰ درصد جمعیت زیر ۳۰ سال بود. یکبار به یکی از نمایندگان مجلس که خیلی با هم رفیق بودیم گفتم ما امروز در اقلیت کامل هستیم. ۷۰ درصد جمعیت زیر ۳۰ سال است یعنی اینکه زمان انقلاب یا ۵ ساله بوده یا اینکه بعد از انقلاب بدنیا آمده است یعنی ما که ادعا داریم، یک چهارم جمعیت ایران هستیم، گفت که ۷۰ درصد نه، ۵۰ درصد. به او به شوخی گفتم مرتیکه مگر دست من و تو هست؟ برو کتاب بردار و آمار بخوان مگر به اختیار من است که کوتاه بیایم. درحقیقت ممکن بود که اینها ناپختگی و هیجان زدگی نشان دهند و به هر جریانی کشیده شوند.
الان در مورد یک ماجرایی مثل ماجرای ندا آقاسلطان که چند سال بعد اتفاق افتاد، اگر از شما بپرسم که آیا می توانید صددرصد تضمین دهید که کار یک بسیجی یا یک نقشه اطلاعاتی- امنیتی بوده است؟ می توانید صددرصد مطمئن باشید که سناریوی یک آژانس جاسوسی خارجی نبوده باشد؟ ممکن است شما بگویید من حرفی می زنم که به نفع رژیم تمام شود اما دیگر نمی خواهید سر مرا ببرید. ولی آن موقع که ندا آقاسلطان کشته شد اگر می خواستیم چنین حرفی بزنیم احتمالا یک عده حمله ور می شدند که آدم را بکشند! می خواهم بگویم انقدر فضا هیجانی بود و چند سال قبل ازآن هم بیشتر از آن هیجانی بود. مثلا سال ۸۳ بیشتر از سال ۸۸ هیجانی بود.
درواقع شما می گویید جریان اصلاحات باعث شد پیکِ جمعیت زیر ۳۰ سال در آن ۱۰ سال از حالت ناپختگی و خامی و جوانی رد شوند و به یک بلوغ فکری برسند؟
بله، منظورم همین است و آقای خاتمی چنین کاری را کم و بیش با یک جور آگاهی و توجهی که ناشی از تجربه بود، انجام داد. خاتمی موقعی که رئیس جمهور بود ۵۵ ساله بود و کم و بیش با آگاهی اوضاع را اداره و هدایت کرد.
آنچه باعث شد آن طرز فکر نتواند ادامه دهد و از درونش یک (احمدی نژادیسم) پوپولیست بیرون بیاید...
از اینجا بحث خیلی پیچیده می شود. تا وقتی که داریم درباره این صحبت می کنیم که ...
الان تبیین کردید که آن انتخاب درست و برای همه سودآور بوده است؟
تا وقتی داریم درباره این صحبت میکنیم که دوران هشت ساله خاتمی دورانی بود که ما احتمالا از کنار یک جنگ داخلی عبور کردیم، حالا بخشی به طور حِکمی و حکمت خدا که اینطور شود و بخشی هم به آگاهی خاتمی ربط دهیم که از خطری که مملکت را تهدید می کرد، آگاه بود و کم و بیش خوب هدایت می کرد. اما از اینجا به بعد اگر بخواهیم وارد این بحث شویم که جبهه اصلاحات پوپولیست نیست و احمدی نژاد پوپولیست است به نظرم بحثهای ساده ای نبوده و خیلی پیچیده است. من هیچوقت به احمدی نژاد رای ندادم و اصلا هم هیچ جور ارادتی نسبت به وی، شخصیتش و سیاست ورزی اش ندارم اما به نظرم نمی شود به او پوپولیست گفت و جبهه اصلاحات را غیرپوپولیست تلقی کرد.
ترامپ بهترین رئیس جمهور آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی است
راست افراطی با این شیوه رفتار همه جای دنیا هم داریم مثل ترامپ در آمریکا
برای همین می گویم این بحث پیچیده ای است. ترامپ بهترین رئیس جمهور آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی است. یعنی هیچوقت رئیس جمهوری در آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم سر کار نیامد که به معنای واقعی ملی باشد. حالا ممکن است به این ملی گرایی انگِ فاشیسم بزنید و ممکن است هم که واقعا جنبه های فاشیستی در آن باشد. ممکن است بگویید پوپولیست است اما واقعیت این است که بین مردم آمریکا محبوبیت زیادی دارد که رو به فزونی است. علتش هم این است که اوضاع واحوال آمریکا تحت اداره همین کسانی که خودشان را پوپولیست نمی دانند بلکه خیلی هم به روز و پیشرفته می دانند، افتضاح شده بود. درحالی که هیچ چیزی جز سرمایه داری وحشی نیستند که اسم خودشان را نئولیبرال گذاشته اند. یعنی سگِ ترامپ به هیلاری کلینتون شرف دارد و اگر قرار بود هیلاری کلینتون انتخاب شود من تقریبا مطمئنم که الان جنگ با ایران شروع شده بود. این همان ...است که در یک مصاحبه گفت ایران را به دلیل اینکه اسرائیل را به نابودی تهدید کرده، از روی صفحه زمین پاک می کنیم. این گفته هیلاری کلینتون است اما ترامپ دارد به نفع ایران عمل می کند. البته او قصد ندارد به نفع ایران عمل کند و اصلا برایش اهمیتی ندارد. چون واقعا یک رئیس جمهور ملی و متعلق به فکر خود آمریکاست. همان شعار خودش که اول آمریکاست را واقعا درست عمل می کند. از آنجا که پول ناتو را نمی دهد و معتقد است چرا ۷۵ درصد بودجه ناتو را باید آمریکا تامین کند. مگر ناتو برای اینکه با اتحاد شوروی بجنگد، طراحی نشده است؟ اتحاد شوروی کجاست و چرا ما باید آنجا پول بدهیم؟ لیبرالها انتقادها و حملات شدید دارند تا بگویند این آدم خطرناکی است درحالی که وقتی می گویند در مورد کره شمالی به هیچ نتیجه ای نرسیده و کره شمالی همچنان موشک و بمب خود را می سازد، فکر می کنید واقعا ترامپ می خواهد در مورد کره شمالی به نتیجه برسد؟ شما اگر رئیس جمهور آمریکا بودید در دلتان درباره کسانی که کره شمالی را به یک توجیه کاملا عوام فریبانه برای هزینه وحشتناکی که ارتش آمریکا در جنوب اقیانوس آمریکا خرج می کند، چه فکری می کردید؟ می گویند خطر کره شمالی باعث می شود ناوگان هفتم ما برای دفاع از ژاپن همیشه آنجا آماده باشد. می دانید چقدر خرج برمی دارد؟ فقر و بدبختی در کشور آمریکا نتیجه همین کثافت کاری هایی است که لیبرالها در جاهای مختلف دنیا با کشتار مردم مختلف دنیا مرتکب شده اند.
شما در دلتان اگر واقعا یک رهبر ملی در آمریکا بودید، می گفتید فلان فلان شده ها، ۱۰ تا بمب اتمی دارد، موشک دارد، بمب هیدروژنی دارد، مگر روسیه شش هزار تا ندارد؟ مگر چین چند هزار تا ندارد؟ چرا من حتما باید بمب ها و موشک هایش را از دستش دربیاورم؟ چه خبر است مگر؟ مگر مرز مشترک با روسیه ندارد و پوتین اگر بخواهد یک شبه می تواند ۱۰۰ تا موشک دیگر و ۱۰ تا بمب اتمی اضافه به این کشور برساند. اصلا مگر این چیزی غیر از یک رهبر منطقه ای کاملا وابسته به روسیه است؟
البته بیشتر به چین وابسته است.
نه به روسیه وابسته است. اتفاقا اینطوری هم نیست. البته به چین هم وابسته است اما کسی که از لحاظ سیاسی اداره اش می کند... این پیچیدگی هایی است که در فضای مه آلود سیاسی امروز نمی گذارند مردم بفهمند. خیلی جالب است که ماجرایی مثل خاشقچی باعث می شود که یکباره همه نقشه هایشان بهم بریزد. طوری که امروز یک دلیل کاملا آشکار برای اینکه ماکرون دارد سقوط میکند فالوده خوردنش با بن سلمان است که تصاویرش هم منتشر شده است. قبل از آخرین تظاهرات جلیقه زردها همه تصاویر ماکرون را دیدند که با بن سلمان پچ پچ می کرد. چطور این تصویر و پچ پچ کردن ماکرون با بن سلمان ماکرون را زمین می زند ولی روی ترامپ اثر نمی گذارد؟ یعنی ترامپ از اول گفته که من فقط به فکر آمریکا هستم. با وجود اینکه بیشترین بی اعتنایی را نسبت به قتل خاشقچی می کند ولی مردم نسبت به او موضعی نمی گیرند که راجع به ماکرون گرفته اند. از ماکرون منزجر شده اند و می خواهند به هر قیمتی شده سرنگونش کنند. تحمل دیدنش را ندارند برای اینکه لیبرال است، برای اینکه ادعایش این است که ارزشهای انسانی را رهبری می کند و سرشیر تمدن دنیا هستیم. نتیجه آخرین پیشرفت های تمدن هستیم. چنین افرادی که با این دروغها به دنیا مسلط شده اند معلوم است که در مقابل ترامپ چگونه کلافه میشوند. هر روز برای این پیرمرد یک پرونده از دخالت روسیه در انتخابات گرفته تا ارتباطات نامشروع درست می کنند.
آن که پرونده نیست و واقعیت بود.
اصلا چنین چیزی واقعیت ندارد به این معنا که می توانید از بین هزاران خبر در دنیا روی بعضی از آنها تاکید کنید. ببینید! مردم دنیا فهمیده اند. یک دلیل اینکه یک فضای مزاجی به این صورت ابتذالش بالا زد و بوی گند آن در ایران هم باعث شد که اینها انقدر بی اعتبار باشند به طوری که الان در بین همین چند میلیون نفری که وقت می گذارند و مزخرف می گویند و می شنوند، دیگر هیچ اعتباری برایشان باقی نماند در سطح جهانی و در سطح مطبوعات معتبر هم اتفاق افتاده است. بیخود نیست که مردم به هیلاری کلینتون پشت می کنند. چگونه می فهمند حرفهایی که او می زند جز دروغ و ریا چیزی نیست؟ بیخود نیست ضمن اینکه هر روز برای ترامپ یک پرونده درمیآید، باز هم محبوب مردم است. مردم از چیزی که بیشتر از هر چیز بدشان می آید، ریاکاری و دروغ و وحشی گری است که تحت عنوان تمدن پنهان شده باشد.
شما به عنوان یک شخصیت لیبرال به مجلس رفتید؟
نه اصلا چنین چیزی نیست. یک مصاحبه در همان زمان در مجله همشهری است که از من پرسیده خودتان را اصلاح طلب می دانید و پاسخ داده ام که من محافظه کارم.
پس چرا در لیست اصلاح طلبان به مجلس رفتید؟ شما فیلم آقای خاتمی را ساختید.
آنها خواستند. من وقتی تصمیم گرفتم از آقای خاتمی حمایت کنم ... درواقع همین افسانه سازی ها و مبتذل کردن موضوع است که الان سکه رایج شده است. ما موقعی که داشتیم فیلم را می ساختیم یکی از کسانی که بیشتر از همه به جان من غر می زد، سیف الله داد بود. خاتمی که برای ما تمثال و آیکون نبود. یک مجسمه اصلاح طلبی نبود. ما تصمیمی در یک لحظه بین ناطق نوری و خاتمی گرفتیم و براساس آن تصمیم گرفتیم فیلمها را ساختیم. بعدا هر طور حرف که تصور کنید راجع به آن درآمد. از اینکه چقدر پول گرفته اند برای اینکه این کار را بکنند تا اینکه خاتمی به یک تمثال و مجسمه بی نقص اصلاح طلبی تبدیل شد که لابد به او اعتقاد و ایمان داشته ایم که این کار را کرده ایم.
و در آن انتخابات از نماینده اصلاح طلبان حمایت کردید. بعد هم رفتید در لیست شان برای مجلس!
دو سال بعد آنها با اصرار دنبال من آمدند برای اینکه در انتخابات شورای شهر شرکت کنم و من فرار کردم و قایم شدم چون با هم رفیق بودیم. اما در انتخابات مجلس دیگر جای فرار کردن نبود چون از دو، سه ماه قبل شروع به چانه زنی با من کردند. آن موقع هم گفتم که با شماها هم عقیده نیستم و در خیلی از موارد اختلاف نظر داریم. خود سیدرضا خاتمی به من گفت ما اصلا داریم به مجلس می رویم برای اینکه هر کسی عقیده خودش را دنبال کند، اصلا این چیزهایی که الان تعریف می کنم، حرفهایی است که از شدت ابتذال اصلا ارزش جواب دادن ندارد.
روندی که در اثر اینکه هر کس حرفش را بزند و عقیده اش را بگوید، شد عدم اعتماد دوباره مردم! شکست اصلاحات و آمدن احمدی نژاد و دیگران.
داستان مجلس هفتم که اصلا فرق می کرد چون رد صلاحیتها باعث شد که خیلی ها تحریم کنند.
اتفاقی که وجود داشت مردم برای شورای شهر هم پای صندوقها نرفتند. همین ترس درباره انتخابات سال آینده مجلس وجود دارد فارغ از اینکه چه اتفاقی می افتد، چند نفر رد صلاحیت می شوند یا نمی شوند، یکی از ترسهایی که بهزاد نبوی درباره اش حرف زده با توجه به اینکه آدمی است که تمام عمرش چریک بوده و ...
اصلا بیفتد، هر بلایی که مردم به خاطر رای ندادن، سرشان بیاید حقشان است. نطق چهارم پیش از دستور من در مجلس که خارج از نوبت بود درباره همین بود که ای جوانان وطن! که خودتان را لوس کردید، مردم تهران که خودتان را لوس کردید و در انتخابات شرکت نکردید، الان شوراها دست طرف مقابل افتاده و دارند هرچیزی که برای شما ارزش دارد، تعطیل می کنند. بخورید تا برایتان بیاورند. در انتخابات مجلس هم خودتان را لوس کنید و شرکت نکنید تا مجلس هم دست آن طرف بیفتد. بعد خیلی بامزه بود چون مرحوم احمد بورقانی از من خواسته بود که مطلبی راجع به انتخابات شورای شهر تهران بگویم. پایین که آمدم خود بورقانی جا خورده بود که به این شدت به مردم تهران و رای دهندگان حمله کرده ام! نماینده ارومیه هم که به رحمت خدا رفته از تعبیراتی که من درباره رای دهندگان تهرانی به کار بردم، عذرخواهی کرد. من هم از پایین گفتم من نماینده تهرانم و تو نماینده ارومیه هستی. به شما چه ارتباطی دارد که از طرف من معذرت می خواهی؟!
درواقع الان هم می گویید که اگر رای ندهند اشتباه می کنند.
بله، اصلا ببینید! بازی سیاسی یک پروسه و فرایند است. همانطور که آن موقع جوانها هم در پرشوری و عصبانی بودنشان خطرناک بودند و هم اینکه خودشان را لوس کردند و در انتخابات شرک نکردند یا اظهار ناامیدی کردند و خرابکاری به بار آوردند، الان هم که میانگین سنی ۴۰ سال شده است و ۷۰ درصد مردم زیر ۴۵ سال هستند، باز وضع همان است و در ۴۵ سالگی ممکن است که افسردگی افراد بیشتر شده باشد و در عین حال هم از عقل و پختگی بیشتری برخوردار شده باشد. اگر قرار باشد برآیند این وضعیت طوری باشد که کسی غیر از جبهه اصلاح طلبان سر کار بیاید خیلی هم خوب است و حقشان است. اصلا اگر واقعا به جریان دموکراسی اعتقاد داشته باشید باید همین جوری پیشرفت کند. یعنی با اشتباه کردن، پخته شدن و بعد جبران کردن اشتباهات قبلی.
یک مثال در مورد سال ۷۶ و کاندیدای اول جریان چپ دارم. میرحسین موسوی نیامد و بعد خاتمی را به عنوان کاندیدا معرفی کردند. روی ناطق از قبل توافق شده بود که کاندیدای اصولگراها یا محافظه کارها باشد. اگر میرحسین موسوی هم کاندیدای سال ۷۶ بود، باز شما به آن سمت متمایل می شدید. یعنی فیلم تبلیغاتی هم می ساختید. چون شما عنوان کردید که نه اصلاح طلب هستید و نه به جریان خاصی رای داده اید.
اگر مهندس موسوی بود احتمالا من کاملا بی طرف می ماندم. من در دوران تلویزیون یعنی موقعی که مدیر فیلم و سریال بودم یا بعد که سریال کوچک جنگلی را ساختم یعنی زمانی که در تلویزیون بودم تا قبل از بیرون آمدنم از تلویزیون از لحاظ سیاسی منتقد مهندس موسوی و حتی خود آقای خاتمی بودم ولی شخصیت خاتمی را دوست داشتم البته از طریق سیدمحمد بهشتی و بنیاد فارابی که آن موقع تازه تاسیس شده بود یک ارتباطی داشتیم. همه کسانی که در وزارت ارشاد خاتمی فعال بودند و خیلی هم دوران مدیریت خوبی را ثبت کردند، همگی رفیقان نزدیک من بودند. در نتیجه با وجودی که من خودم را منتقد می دانستم اینها به عنوان منتقد مرا تحویل نمی گرفتند و می گفتند حالا بیا در این کار شرکت کن تا مثلا با هم مرامنامه بنیاد فارابی یا خانه سینما را بنویسیم. همه دوران با وجودی که من لگدپراکنی می کردم مرا تحویل می گرفتند و با اصرار جزو خودشان یعنی جریانی که به اصلاح طلبی تبدیل شد، می دانستند. چیزی که باعث شد دیگر فکر کنم کاملا باید این فاصله را نشان دهم و روی آن تاکید کنم همانطور که گفتم دورانی بود که در کانادا متوجه شدم اصلا هیچ مرزبندی ای وجود ندارد. یعنی اصلا به نظر می رسد که بعضی از کسانی که خودشان را اصلاح طلب می دانند بیشتر به کسانی تمایل دارند که می خواهند جمهوری اسلامی برداشته شود و یک چارچوب حکومتی دیگری بیاید که این را هم آشکار کردند و نشان می دهند ولی برای من یک مرزبندی مشخصی وجود دارد و اینگونه نبودم.
در حمایت از خاتمی اشتباه نکردم
آقای افخمی در این سالها خیلی به دهه ۶۰ خود برگشته اند.
من هیچوقت از دهه ۶۰ فاصله نگرفتم. وسط دهه ۷۰ تصمیم گرفتیم که از آقای خاتمی حمایت کنیم و هنوز هم فکر می کنم که اشتباه نکرده ایم.
حمایت از خاتمی به نفع کشور و مردم تمام شده است؟
بله.
«شوکران» و حتی «عروس» و این جنس کارهایتان خیلی این را نشان نمی دهد.
اتفاقا اگر قرار باشد از شوکران یک برداشت سیاسی شود، که من هم با برداشت سیاسی موافق نیستم، شوکران یک فیلم منتقد و مخالف کارگزاران است. درواقع اگر بخواهیم آن جنبه سیاسی اش را در نظر بگیریم صحبت از فروش و واگذاری کارخانه هاست. یک طبقه تازه به دوران رسیده مسلمانی که تکنوکرات به حساب می آید در فیلم معلوم است که دارد طرح می شود. نمی دانم که این حرفها که راجع به فیلم عروس و شوکران می زنند، چیست در حالی که هر دوی این فیلمها به شدت به لحاظ سیاسی چپ است و اصلاح طلبی دیگر چپ نیست و همان زمان هم نبود.
ولی مثلا وقتی شوکران را ساختید که اتفاقا اصلاح طلب ها خیلی مرحوم هاشمی را می زدند! همان اوج عالیجناب سرخپوش و این بحث ها!
بله، فکر کنم آن موقع دیگر گنجی و این ها آمریکا بودند. من هیچ وقت چپ نبودم. بستگی دارد که به چه چیزی چپ بگویید. اگر قرار باشد اصلاح طلبی این چیزی باشد که امروز داریم میبینیم یا همان دوره دیدیم که پیش قراول های اصلاح طلبی کاملا لیبرال داشتند، سعی می کردند کنترل اوضاع را بدست بگیرند، من هیچوقت چپ نبودم.