عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: مدتی است که فقدان حضور جوانان در سطوح مدیریتی کشور به دغدغهای جدی تبدیل شده است. این پدیده بسیار روشن است و از فرط وضوح نیاز به اثبات ندارد. کافی است میانگین سن وزرا را پس از انقلاب بررسی کنیم تا چند ویژگی را در آن ببینیم.
اولین نکته این است که بازه سنی وزرا در ایران (حداقل و حداکثر) تا پیش از دولت اخیر و حضور یک وزیر جوان به نسبت کم است در حالی که در کشورهای پیشرفته این بازه بسیار زیاد است. این به آن معنا است که در ایران یک گروه سنی محدود متولی امور هستند.
نکته دوم این است که میانگین سنی وزرا در ایران خیلی بالاست و جزو چند کشور با میانگین سنی بالا قرار دارد و بالاخره نکته سوم این است که میانگین سنی وزرا در ۳۰ سال گذشته به نسبت روند افزایشی داشته است. این به آن معناست مجموعهای که ابتدای انقلاب در مصدر کار قرار گرفتهاند به مرور زمان جای خود را محکم کرده و همچنان به مدیریت خود ادامه میدهند.
با این مقدمه باید پرسید که آیا با آمدن جوانان در مدیریتهای عالی کشور این مشکل حل خواهد شد؟ پاسخ کوتاه بنده خیر است. حتی معتقدم بدتر هم میشود؛ چرا؟ اجازه دهید به نمونه دیگری اشاره کنم؛ چند سال پیش یکی از خانمهای استاد قدیمی دانشگاه در سخنان خود تبعیض مدیریتی علیه زنان حتی در دانشگاه را شرح میداد و خواهان رفع این تبعیض بود. بنده اصل ماجرا را پذیرفتم ولی گفتم با مدیر شدن تعدادی از زنان مشکل حل نمیشود، زیرا در این میان تبعیض مهمتری وجود دارد که حقوق مردان شایسته بیشتر از زنان تضییع میشود.
به عبارت دیگر معتقد بودم که مدیران فعلی اگرچه اکثریت قاطعشان از مردان هستند، ولی لزوما از مردان شایسته نیستند، لذا حق مردان شایسته تضییع شده است و گمان نکنید که اگر چند خانم را به مدیریتها منصوب کردند، از میان شایستهترین زنان خواهد بود. در حقیقت در این صورت نیز زنان شایستهتر به حاشیه رانده میشوند.
هرچند به ظاهر و لحاظ آماری میان مدیران از حیث جنسیت تبعیض کمتر میشود یا از میان میرود ولی مشکل اصلی و مهمتر همچنان بر جای خود باقی خواهد ماند. باید از نظام شایستهسالار دفاع کنیم زیرا اگر انتخاب مدیران بر شایستهسالاری استوار باشد...
در این صورت تمایز بر اساس جنسیت و سن دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت، چون زنان و جوانان نیز به سهم و نسبت خودشان مدیران شایسته خواهند داشت. درباره جوانان نیز همین طور است؛ در کشورهای پیشرفته چنین نیست که جوانان را بیشتر انتخاب کنند.
در آنجا افراد شایستهتر و کارآمدتر به صورت طبیعی بالا میآیند چه جوان باشند چه میانسال و چه پیر. ولی چرا جوانان بیشتر رشد میکنند؟ این پدیده علت خاص خود را دارد. از دهه پایانی قرن بیستم، یعنی از حدود ۳۰ سال پیش که با رشد کامپیوتر و فنآوری دیجیتال مواجه هستیم، فضا برای آموزش و یادگیری جوانان و نیز خلاقیت آنان بیشتر شد.
افراد میانسال و پیر از این فناوری عقب افتادند. این فناوری به نوعی تناسب بیشتری با افراد کم سن و سال دارد. در گذشته کمتر موردی دیده میشد که جوانانی مانند مدیران فیسبوک یا گوگل و... بتوانند با سرعت به مدارج بالا برسند. ولی اکنون دوره مناسب برای نقشآفرینی این افراد است.
بنابراین آوردن دستوری تعدادی جوان در مدیریتهای کشور نه تنها مشکل را حل نمیکند، بلکه بدتر هم میکند. زیرا جوانان رانتی و یا متوهمان دارای ژن خوب و... وارد میدان میشوند که براساس رقابت و شایستگی بالا نیامدهاند، بلکه صرفا براساس وابستگی و فقط به دلیل سن کمتر آمدهاند و صلاحیتهای آنان در سیستم موجود به طور قطع کمتر از پدرانشان است.
تنها راهحل این است که بحث جوان و میانسال و پیر را کنار بگذاریم. تعدادی از جوانان نیز فریب این جریان را خوردهاند و گمان دارند اگر جوانی در مصدر کار قرار گیرد جوانگرایی شده و جوانگرایی مطلوب است. باید با جوانگرایی مخالفت کرد، همچنان که با هر «گرایی» دیگر جز صلاحیت و شایستگی باید مخالفت کرد.
صلاحیت و شایستگی نیز جز از طریق رقابت و کارآیی و ساز و کارهای بیطرف و رفع هرگونه محدودیتی قابل سنجش نیست. اگر بر این معیار تاکید کنیم، دیگر مهم نیست فردی که مدیر میشود جوان است یا پیر. ولی باید یقین داشت که اکثریت پیران موجود برکنار خواهند شد و جوانان جای آنان را خواهند گرفت. البته جوانان شایسته و نه دارای ژنهای آنچنانی.
فقط شایسته سالاری
وگرنه عین اوایل انقلاب کلی جوان از روستا اوردن بهشون پست دادند نتیجه اش رو الان دارید میبینید