عباس عبدی در یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: از یادداشت قبلی بنده چنین برداشت شده که اعتراض و نقدهای مردم در فضای عمومی فقط ناشی از کمبودها و محدودیتهای مدیریتی در اداره امور به ویژه در امر سیل است. در آن یادداشت توضیح دادم که این انتقادات به سطح توقعات و داعیههای رسمی مربوط میشود. در هر حال و بهطور قطع ضعف مدیریت توجیه و بهانه جدی و مناسبی برای اعتراض است ولی به نظر میرسد که مساله کمی پیچیدهتر است و باید به موضوعات دیگر هم اشاره داشت.
ریشه ماجرا و اعتراضات را باید در کاهش اعتماد عمومی و چند عامل دیگر یافت. هنگامی که ما به چیزی یا شخصی بیاعتماد میشویم، حتی از نقاط مثبت آن تعبیر و تفسیری منفی ارایه میکنیم و هنگامی که به آن اعتماد داشته باشیم، نقاط منفی آن را خوشبینانه و مثبت ارزیابی میکنیم. در حقیقت رفتارها و پدیدهها را از ورای عینک اعتماد و بیاعتمادی نگاه و ارزیابی میکنیم. بنابراین برای بهبود نگاه جامعه و مردم، در اولین گام باید فکری به حال بازسازی اعتماد از دسترفته کرد.
اینکه چرا اعتماد کمرنگ شده و چگونه میتوان آن را بازسازی کرد؟ یکی از نمونههای برداشت ناشی از بیاعتمادی، داوری عمومی نسبت به چگونگی حضور مسوولان در مناطق سیلزده است. اگر مسوولان نروند، میگویند چرا نیامدید؟ اگر بروند، میگویند چرا دیر آمدید؟ یا میخواهی عکس تبلیغی داخل سیلاب بگیری. اگر عکس نگیرند و منتشر نکنند میگویند به منطقه نرفتهاند یا داخل کاخ یا اداره مستقر شدهاند، اگر غذای مردم سیلزده را بخورند میگویند نمایش است. اگر در سلفسرویس غذا بخورند، متهم به شکمبارگی و بیدردی میشوند. خلاصه اینکه در فضای بیاعتمادی هر اقدامی محکوم به تعبیری منفی میشود. در چنین شرایطی ابتدا باید اعتماد را بازسازی کرد.
این بازسازی مستلزم باز شدن درهای مدیریت اداره کشور به روی همه است. علت دیگر مطالبات متراکم شدهای است که تاکنون پاسخی به آنها داده نشده یا امکانی برای طرح و پیگیری آنها نبوده است. ولی سیل و زلزله و سایر حوادث، این امکان را به وجود میآورند که معترضان پوشش و سنگر مناسبی برای طرح اعتراضات خود پیدا کنند. نمیدانم تاکنون به دعواهای خانوادگی توجه کردهاید که روی مسائل نه چندان بزرگ به یکدیگر پرخاش میکنند. به طور معمول در این موارد مشاوران میکوشند که ریشه اصلی اختلافاتی را پیدا کنند که در هر موقعیتی حتی موارد نهچندان مهم خود را بازتاب میدهد.
این حجم از اعتراضات و بدبینیها و ارزیابی منفی نیز تناسبی با واقعیتهای جاری ندارد و فهم آن را نیز نباید در قالب بدذاتی دشمنان و... تحلیل کرد، بلکه باید به مطالبات متراکم شدهای ارجاع داد که در شرایط عادی امکان طرح یا پیگیری آنها فراهم نبوده است و به صورت یک عامل فشار فکری و روحی نزد جامعه و مردم وجود دارد و منتظر فرصتی برای غلیان و خروج است و چه فرصتی بهتر از سیل و حوادث مشابه.
علت دیگری که این وضع را تشدید میکند، اختلافات ژرفی است که میان مسوولان کشور وجود دارد. اجازه دهید موارد اختلاف و اظهارات آنان علیه یکدیگر را ذکر نکنیم تا در تشدید این عامل شریک نباشیم. ولی هنگامی که این حد از شکاف و تبلیغ علیه یکدیگر رواج دارد، چه جایی برای نگاه خوشبینانه مردم باقی میماند؟ هیچ. این اختلافات سیل را به یک صحنه نمایش سیاسی برای دو طرف تبدیل کرده تا هر یک نقش مورد نظر خود را بازی کنند و بخواهند که از آب گلآلود این سیل ماهی بگیرند!
آنقدر این نمایش مضحک است که انسان تعجب میکند. بحرانی که بیش از هر چیزی نیازمند وحدت و هماهنگی مدیریت آن است، صحنه نمایش مقامات برای پر کردن کیسههای خاک یا تا کمر یا خِرخِره در آب فرو رفتن است!
علت دیگری که این شرایط و نگاه منفی را تشدید کرده، فقدان رسانه رسمی اثرگذار است. به نظر بنده رکن اساسی بسیاری از بحرانهای موجود، فقدان رسانه رسمی معتبر و آزاد است که به دلیل همین کمبود، رسانههای غیررسمی جایگزین آن شدهاند. رسانههایی که توانایی ارایه اخبار دقیق و جامع، همراه با تحلیل و گزارش بیطرفانه را ندارند و در نتیجه مجبورند برای جلب مخاطب در فرآیند منفینگری و انتشار یا ترویج مطالب جعلی وارد شوند و در این مسیر با یکدیگر رقابت کنند. هر رسانهای منفیتر و سیاهتر و انتقادیتر باشد، موفقتر نیز خواهد بود. واقعیت این است که فضای مجازی و رسانههای غیررسمی اگرچه مفید هستند ولی قادر نیستند که جانشین مناسبی برای ایفای نقش و وظیفه رسانه رسمی باشند.
بدون اصلاح نظام رسانهای کشور چنین بحرانهایی حتما تشدید میشوند. صداوسیما با سیاستهای موجودش قادر نیست که نیاز مبرم جامعه را به کارکرد رسانههای مدرن تامین کند. بحران رسانه رسمی در کشور عوارض و خطرات بیشتری از بحران سیل و زلزله و اعتراضاتی شبیه اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ دارد و گمان نمیرود که ارادهای برای اصلاح این نظام رسانهای وجود داشته باشد، زیرا برخی جناح حاکم به صداوسیمای یکسویه کنونی معتاد شدهاند. واقعیت این است که با این ریشِ رسانه رسمی به تجریش نمیروند.