فرارو- فنجان را روی نعلبکی برمی گرداند و ... با انگشتم باید ته فنجان بکشم و حالا آغاز ماجراست... «یک مرد توی فالته» چشم به چشمم میدوزد، نگاهش میکنم، وقتی سکوت میکند، میپرسم خوب «کی هست؟» جواب میدهد: «پشتش را میبینم، صورتش پیدا نیست، میشناسی اش؟». «از کجا بدونم درباره کی حرف میزنی؟» «اسمش یا احمد است یا حمید، یا حامد ... صبر کن.. مصطفی و مرتضی و مهران هم میبینم» در دلم میگویم: «جل الخالق! اینها کی هستند؟!» دوباره نگاهم میکند، «می شناسی شان؟» ته دلم میگویم: «کاش یکی از اسمها برایم آشنا بود، تا میدیدم چه میگوید»، ولی حتی یکی از این اسامی را در اطرافیانم نمیشناسم، جواب میدهم: «هیچ کدوم. اصلا افرادی با همچین اسمهایی در اطرافم نیستند نه در فامیل، نه بین همکاران و دوست و آشنا» زود ادامه میدهد: «اینها بعد از این سر راهت قرار میگیرند!» و باز جست و جوی ته فنجان «یک سند میبینم. به تازگی سندی را امضا کردی؟» با نگاهی پر از پرسش زل میزند توی چشم هایم. «تازگی هاااا... که نه...» مکثم را که میبیند، شارژ میشود انگار... «چرا. یک سند توی فالت هست. یک سبد گل هم میبینم خیلی خوب است. قرار است یک مالی، ثروتی، نمیدانم پول زیادی بهت برسه». تند تند حرف میزند، آن قدر که یادم نمیماند چه چیزهایی گفت. این روایت خبرنگار روزنامه خراسان بود از ماجرای ملاقات با یک فالگیر.
دنیای فال گرفتن یک دفعه آدم را از یک شوخی و سرگرمی میرساند به ماجرایی جدی و خطرناک که داستانهایش را در صفحههای حوادث خواندهاید.
در همین باره روزنامه ایران نوشت: «بالای صفحه اصلی سایت نوشته: «کاربر گرامی اعتقاد به فال چیزی جز جهل و خرافهپرستی نیست. از این که فقط جهت سرگرمی از فالها استفاده میکنید، سپاسگزاریم و اوقات خوشی را برای شما آرزو میکنیم.» منوی کناری سایت پر از فالهای مختلف است. از انواع تاروت تا فال حافظ، شمع و قهوه و نخود، نوستراداموس، گوی بلورین و… دنیایی که انگار قرار نیست تمامی داشته باشد و همچنان پرطرفدار است و وسوسهانگیز. نه تنها برای قدیمیهایی که پای بساط فالگیرهای خانوادگی قدیمی مینشستند که برای جوانهای مدرن و بهروز که این روزها از سایتها و کانالهای تلگرام راه به دنیای فال پیدا میکنند و میخواهند ببینند بالاخره چه میشود!
فالگیری در تلگرام
کانال تلگرام را آتنا نشانم میدهد و میگوید که زن فالگیر دو تا از این کانالها دارد. یکی برای فالهای تاروت و قهوه و آینهبینی و یکی دیگر برای فالهای شبانه و هفتگی. پستهای کانالها شبیه هم هستند. هر روز یک فال روزانه یا هر شب یک فال شبانه. بین این فالها فایلهای صوتی هم هست. آتنا میگوید: «اینها فالهای احساسی است که هر هفته برای متولدان ماهها میگوید و خودش میخواند.» وُیس را پلی میکند و صدای کمی گرفته و خشدار زن پخش میشود که برای متولد آذر مشخص میکند این هفته قرار است برایشان چه اتفاقاتی از لحاظ عاطفی و احساسی بیفتد.
به آتنا میگویم به اینها اعتقاد داری؟ جواب میدهد: «اگر بگویم نه دروغ گفتهام ولی نه آن طور که فکر کنم هر چه میگوید درست درمیآید اما بعضی چیزهایش واقعاً درست بوده.»
آتنا ۲۵ ساله است و مهندس شیمی. کانال را یکی از دوستان همسنوسالش معرفی کرده و گفته خیلی کارش درست است. حالا آتنا هر روز صبح فال روزانهاش را چک میکند، شب قبل از خواب فال شبانهاش را میبیند و هر هفته هم منتظر است ببیند خانم فالگیر برای هفتهاش چه پیشبینی کرده است.
او با یک اتفاق اهل فال شده است: «چند وقت پیش مشکلی پیدا کردم که حسابی کلافهام کرده بود. نمیدانستم چه کنم و خیلی گیج بودم. دوستم گفت ببین فالت چیست، شاید تأثیر داشت و حداقل آرام شدی. اول گفتم مسخره است بعد وسوسه شدم و عضو کانال شدم. چند تا از چیزهایی که میگفت یا نوشته بود درست از آب درآمد و دیگر نتوانستم از کانال لفت بدهم و بیرون بیایم و الان هم که هر روز کارم شده چک کردن همین جا.»
فال گرفتن برای خیلیها همین کارکرد را دارد. رها شدن از فشار یک مشکل و یک دردسر، برای بعضیها سرگرمی است و برای عدهای خیلی جدی تا جایی که بدون مشورت با فالگیرشان کاری نمیکنند.
شیدا ۳۱ ساله است و یک بچه دارد. دختربچه را در بغلش جابهجا میکند و میگوید که الان دیگر خیلی اهل فال گرفتن نیست اما زمانی همه زندگیاش با فال هماهنگ میشده: «نمیدانم فال گرفتن از کجا در سر من و مادرم افتاد اما کار به جایی رسیده بود که مثلاً دوست و آشنا یک فالگیر معرفی میکردند و مادرم شمارهاش را گیر میآورد و میرفتیم پیشش و کلی هم پول میدادیم. چند ماهی برای همه کارهای زندگیمان با او مشورت میکردیم و میپرسیدیم چه کار کنیم بهتر است و بعد میرفتیم سراغ یک فالگیر دیگر که میگفتند بهتر است. یادم است که یک خواستگار برایم آمده بود و خودم به مادرم اصرار میکردم که فلان حرف را به او بزنیم چون فالگیر اینطوری گفته بود.»
حالا به نظر خودش این کارهایش عجیب میآید؛ هر چند که هنوز هم گاهی وسوسه میشود و بدش نمیآید یک فال تاروت بگیرد یا کسی باشد فنجان قهوهاش را بخواند.
میهمانی کفبینی
جوانها حسابی مدرن هستند و همه زندگیشان با تکنولوژی میگذرد. از آلارمی که صبحها با آن بیدار میشوند تا کانالهای تلگرامی درسی و دوستانه، اینستاگرام و عکسهایی که در آن میگذارند یا نه مدل زندگیشان که با قدیمیها خیلی متفاوت شده است. شاید برای همین وقتی میبینیم یکی از همین جوانها با تیپ و قیافه امروزی سراغ فالگیر میرود تعجب میکنیم. حالا نه این که همهشان مثل آتنا یا شیدا خیلی جدی دنبال فال باشند. کسانی هستند که بدشان نمیآید محض خنده و شوخی در دورهمیها کسی فالشان را بگیرد. یاسمن و ریحانه از کافه بیرون میآیند. هوای عصرگاهی بهار دارد. کمکم تاریک میشود و پرستوها خیابان را گذاشتهاند روی سرشان برای همین وقتی میخواهم با یاسمن و ریحانه حرف بزنم یاسمن اول نگاهی به آسمان میکند و بعد میگوید: «نه اعتقادی ندارم به این چیزها. حرف درست و حسابی نمیزنند که آدم مطمئن باشد حتماً همان که گفتهاند میشود ولی گاهی که دور هم جمع میشویم فال میگیریم و خیلی بامزه است.»
ریحانه هم حرفش را تأیید میکند و میگوید: «یکی از بچهها نمیدانم از کدام کتاب، کفبینی خوانده و یاد گرفته. هر وقت دوره داریم همه مینشینیم و او کف دستهایمان را میبیند و فالمان را میگیرد. بیشترش به مسخرهبازی و شوخی میگذرد اما یکی دو بار هم چیزهایی گفته و راست بوده. نه؟»
یاسمن سرش را تکان میدهد و میگوید: «آره سن ازدواج مهتاب را گفت و درست هم از آب درآمد. چند ماه بعد ازدواج کرد.» اما ریحانه هم مثل یاسمن با این که از این خندیدن به فالگیری در دورهمیهایشان لذت میبرد به فال اعتقادی ندارد: «نمیدانم پایه و اساس این چیزها چیست. یعنی چه مثلاً قهوه میگوید قرار است چه کار کنی و چه میشود. این که آدم چنین چیزی را باور کند مسخره است.»
بیشتر بخوانید:
آموزش دعانویسی با حداقل 50 میلیون تومان!
چرایی اقبال بلند "فالگیران" در جامعه ایران
برای زایمان راحت و سر به راه شدن شوهر، دعا میدهیم!
در خانه فالگیر مشهور شهر چه میگذرد؟
دورهمیها خیلی وقتها انگیزه و بهانه فال گرفتن میشوند. یکی از فالگیرش تعریف میکند و به بقیه آدرسش را میدهد. یکی مشکل دارد و بقیه تشویقش میکنند برود پیش فالگیر و چیزهایی شبیه اینها. اتفاقاتی که در دورهمیهای جوانان هم میافتد. حالا یا شبیه آن چه از قول یاسمن و ریحانه خواندید یا شبیه چیزی که النا میگوید. النا ۲۰ ساله است و دانشجوی حسابداری. او هم فال گرفتن در دورهمی و میهمانی را تجربه کرده آن هم چند بار. میگوید: «یکی از دوستانم یک فالگیر دارد که همیشه تعریفش را میکند. چند بار در میهمانیها از او دعوت کرده و آمده با کلی ادا و اصول البته. مثلاً میگوید اگر کمتر از ۱۰ نفر باشید نمیآیم چون برایم صرفه ندارد. وقتی میآید توی یک اتاق مینشیند و همه نوبتی میروند پیشش و فال قهوه میگیرد. من یک بار بیشتر نگرفتم و به نظرم معمولی بود و نه آن طور که دوستم تعریف میکرد اما بقیه حسابی خوششان میآید.»
به نظر خودش هم این که در این دوره زمانه بعضی از جوانها خیلی به این چیزها معتقد باشند عجیب است اما میگوید: «هر کسی یک جور است. من خوشم نمیآید اما یکی خوشش میآید، خب چه ایرادی دارد؟»
نعل اسب و سرکتاب
فال گرفتنها همیشه به همین فال قهوه و کفبینی دوستانه یا کانالهای تلگرامی مفت و مجانی ختم نمیشود. حتماً شنیدهاید بعضی فالگیرها چه پولهای کلانی میگیرند و بعضی از عشق فالها چه ضررهایی کردهاند. دنیای فال گرفتن یک دفعه آدم را از یک شوخی و سرگرمی میرساند به ماجرایی جدی و خطرناک که داستانهایش را در صفحههای حوادث خواندهاید.
شیدا یکی از دوستانش را معرفی میکند که چند وقت پیش با همین فال گرفتن به خودش یک ضرر اساسی زده است. با مهرنوش که شیدا به مصاحبه راضیاش کرده، تلفنی صحبت میکنم. تا اسم فال را میآورم آه بلندی میکشد و میگوید: «از شنیدن اسمش هم حالم بد میشود. پارسال دختر خالهام از یک فالگیر حسابی تعریف کرد. هم فال میگرفت هم طلسم باطل میکرد. فال تاروت گرفت و قهوه و گفت من را طلسم کردهاند و باید باطل شود وگرنه به چیزی که میخواهم نمیرسم. برای باطل کردنش اول ۵۰۰ هزار تومان گرفت بعد گفت باید ۵۰۰ هزار تومان دیگر هم بدهم. نمیدانم چرا این قدر خام شده بودم و فکر میکردم واقعاً کاری از دستش برمیآید یا حتماً حرفش درست است. یک میلیون تومان به حسابش ریختم و بعد هر چه تماس گرفتم و رفتم به خانهاش جوابم را نداد که نداد. الان اسم فال میآید حالم بهم میخورد. بین دوستانم کسانی هستند که طرفدار این چیزها هستند. حالا یا شوخی یا جدی. سعی میکنم همهشان را منصرف کنم.»
فال گرفتن فقط دخترانه نیست. مثلاً حسین هم به فال اعتقاد دارد هم به چیزهایی مثل اسپند دود کردن اول صبح. اصلاً وقتی میبینم صبح در مغازه کفش فروشیاش اسپند دود کرده و ظرف اسپند را بیرون خالی میکند تصمیم گرفتم با او حرف بزنم. از همان تیشرتهای جذب جوانهای امروز پوشیده و یک گردنبند بزرگ هم روی تیشرتش انداخته. وقتی از اعتقادش به این چیزها میپرسم خیلی جدی میگوید: «بله اعتقاد دارم. مگر ایرادی دارد؟» میگویم: «نه. به فال هم اعتقاد داری؟» جواب میدهد: «آره ولی نه از این فالگیرهای تاروت و این چیزها که الان خیلی مد شده. اینها درست نیستند. بیشتر فالگیرها راست نمیگویند ولی من به سرکتاب باز کردن اعتقاد دارم.»
او کسی را میشناسد که سرکتاب باز میکند و حسین هر وقت کارش گیر میافتد با او تماس میگیرد و حرفش برایش حرف است: «میتوانم بگویم از هر ۱۰ باری که تماس میگیرم ۹ بارش درست از آب درمیآید. چند بار خواستهام معامله انجام بدهم و او سرکتاب باز کرده و گفته آره یا نه. وقتی همان چیزی را که گفته انجام دادهام دیدهام ضرر نکردهام.»
خیلی از دوستان هم سن و سال حسین به این مسائل اعتقاد ندارند. به گذاشتن چشمنظر یا چسباندن نعل اسب جلو در مغازه اما او این کارها را دوست دارد و به نظرش، هم درست هستند هم فایده دارند. اما او از ترس همین دوستانش خیلی از این اعتقاداتش را رو نمیکند: «چند بار حرف شد و من چیزی گفتم و هنوز هم مسخرهام میکنند. من هم دیگر نمیگویم. از سر کتاب که اصلاً حرف نمیزنم وگرنه باید از این شهر بروم بس که برای آدم دست میگیرند. حرفشان هم همین چیزهایی است که خیلیها میگویند. این که این چیزها سرگرمی است یا فالگیرها متقلباند اما من که نمیتوانم بگویم نتیجه نگرفتهام. وقتی گرفتهام دروغ بگویم؟»
پشت پرده شگرد فالگیرها برای مجاب کردن مشتری
اما فالگیرها چطور میتوانند، با حرفهایی که پایه علمی ندارند سر افراد زیادی را کلاه بگذارند و بازار کاسبی شان همیشه سکه باشد؟! اصلا فالگیرها چطور از مشاهده حال و احوال مراجعه کننده هایشان به گذشته و آیندهها پل میزنند؟!
به گزارش جام جم، ما این سوالها را از دکتر علیرضا شوقی، روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه میپرسیم و او در جواب میگوید: «وقتی انسان با باور حل مسائل و مشکلاتش به سراغ مرجعی مثل یک فالگیر میرود و احساس تلقین پذیری شدید را با خود حمل میکند، میزان تأثیرپذیری اش بیشتر میشود و در نتیجه طوری رفتار میکند که به او القا شده است. در حالی که قسمت بزرگی از این تأثیرپذیری را خود شخص و باور درونی او ساخته است. برای مثال وقتی فالگیر به زنی میگوید که برو همسرت دوستت خواهد داشت! به واسطه انگیزه و امیدی که در قلب او شکل میدهد بر رفتارهای او دست کم تا آیندهای نزدیک تأثیر میگذارد و در نتیجه مسائل هم به شکل بهتری پیش خواهد رفت.»
دکتر شوقی ادامه میدهد: «این پیش بینیها اغلب بر مبنای احتمالات شکل میگیرند و مسائلی که معمولا برای زنانی از یک قشر خاص و با گروه سنی خاص در خانواده و محل کار اتفاق میافتد. معمولا در این جریان صدها هزار پیش بینی غلط فراموش میشود، ولی یک گفته صحیح در یاد میماند و در نتیجه به نوعی بر قدرت مرموز فالگیرها و پیشگوها اضافه میشود و همه اینها هم به این خاطر است که انسان همیشه به دنبال امید بوده است. این جست وجوی روزنه امید را در فرهنگهای باستانی هم میبینیم. در آن دوران نیز پیشگویان در جام و گوی و شیشه و آینه وقایع آینده را پیش بینی میکردند.»
بازی رمالی و کفبینی با مشکلات مردم
محبوبه، زن میانسالی است که چندماه پیش برای اولین بار پیش دعانویس رفته است، اوضاع بد اقتصادی پای او را پیش دعانویس بازکرده و امیدوار بود که با کارهای پیرمردی که به نام «سید» می شناختش، بتواند برای خانهای که برای فروش گذاشته مشتری پیدا کند، میگوید: «اعتقادی به رمالی و طلسم و این بحثها ندارم. حدود دو سال بود که خانه مان را برای فروش گذاشته بودیم، اما هیچ مشتری پیدا نشد. چون به پول فروش خانه احتیاج داشتیم، زندگیمان دچار مشکلاتی شد. مادرم از این مشکلات باخبر بود وچند ماه پیش یک روز در همین جمعهای زنانه از یکی از همسایهها شنیده بود که فردی به نام آقا سید طلسمی را شکسته و مشکلات زندگی یک زوجی را حل کرده است، در میان صحبتهای خودشان به این نتیجه رسیده بودند که خانه ما هم طلسم شده و خلاصه اینکه قرار شد من پیش آقا سید بروم و دعایی چیزی برای شکستن طلسم بگیرم.»
به گزارش ایسنا، او ادامه میدهد: «از طریق تلفن قرار گذاشتم و فردی که فکر کنم منشی سید بود یکسری سوال در مورد قدمت خانه و مالک فعلی و مالک قبلی و … پرسید. یکسری سوال هم پرسید که مثلاً چند نفر آنجا مردهاند و چند نفر در آن خانه به دنیا آمدهاند و… ، در نهایت آدرسی داد تا بروم. چیزی به همسرم نگفتم و چون خودم هم خیلی اعتقادی نداشتم گفتم بروم ببینم چه خواهد شد. به همان آدرس که رفتم مرد جوانی در را باز کرد، خودم را معرفی کردم و به داخل خانه رفت و با یک تکه کاغذ لول شده که اندازه قبض عابربانک بود آمد دم در، ۱۵۰ هزار تومان از من گرفت و گفت آن را لای درز دیوار خانه بگذارم و سید گفته که تا قبل از عید طلسم فروش خانه می شکند، البته هنوز که هنوز است مشتری برای خانه پیدا نشده و حرفی که به من زدند غلط بود. آن کاغذ لول شده هم همانطور لای درز دیوار مانده است.»
او درباره اینکه چرا شکایتی از این فرد مطرح نکرده است، میگوید: «اول اینکه احساس کردم ممکن است شکایت من باعث ناراحتی همسایهها از مادرم شود. دوم اینکه پیش خودم گفتم شاید چون من اعتقاد درستی نداشتم اتفاقی رخ نداده یا اینکه کاری را درست انجام ندادهام. ضمن اینکه یکبار که برای کیف قاپی شکایت کردم، در دادسرا اتاق به اتاق از باطل کردن تمبر تا ساخت پرونده و … از من پول گرفتند و آخر هم سارق پیدا نشد، گفتم برای چه الکی بروم و دوباره یک پولی هزینه کنم.»
محبوبه البته تنها یکی از افرادی است که اینگونه پولش را از دست داده است، چند وقت پیش زنی تحت عنوان انرژی درمانی از راه دور، مبلغی را پرداخت کرده بود، همزمان با آن دو رمال که بیش از دو میلیارد تومان از مردم کلاهبرداری کرده بودند، در آبعلی دستگیر شدند و دهها مورد دیگر اینچنینی که ممکن است حتی کسی از آنها شکایتی هم نکرده باشد. سودجویانی که برای خود حق ویزیت و حق مشاوره و … دریافت میکنند و بعضاً درآمد ماهانه شان به بیش از ۱۰ میلیون تومان هم میرسد.
.. رهاش کن، من انقد ب این موضوع فکر میکردم و گیر میدادم و...ک طرف اگر قرار نبود خیانتم کنه براساس جذب من میکرد این کارو... چرا چون من خودم به این قضایا قدرت میدادم، همونطور ک خداوند جهان رو مسخر ما کرده ما به هرچی ک فکر کنیم چ خوب چ بد برامون بوجود میاد، فالگیر ی سری چیزارو بخوردِ آدم میده! کاری ندارم ک ی سری چیزارو میگه و درستم در میاد اره..میاد اما نه همه چیزو چون این کارِ اجنِ هست و اجِنِ فقط تا حدودی میتونه ی سری چیزارو بگه، و از اینده های دور خبر نداره فقط بر اساس هاله ی اطرافت بهت میگه که تو چطور راهی رو دنبال میکنی،جهان و حتی سرنوشت میتونه توسط تغییر فکر تغییر کنه این بمن داره ثابت میشه.