علی دهقان*؛ سالهاست میدانیم که توسعه را میخواهیم، اما هنوز کمی آن سوتر از بُرد مفید دستان ما ایستاده است. تعارف که نداریم. صرف خواستن پدیدهای به نام توسعه نمیشود مدعی توسعهیافتگی شد. هر چند که ما جمیع ناخوشنود ادعاهای الوان هستیم، اما توسعه در برابر ادعا، همیشه لبخندی زهر آلود به طنز هدیه داده است. توسعه سخت و دشوار نیست. سهل و ممتنع میایستد و دقیقا عقلانیت آدمها را به مبارزه میطلبد.
رقابت، غوغای زورآزمایی میان دانش، عقلانیت و تجربه با مفاهیم ساده است که سعادت را به نیکی هدیه میدهد. به شرط آن که بتوانیم سهولت توسعه را درک کنیم. برای ما توسعه زمانی ممتنع میشود که دقیقا در برابر فهم این سهولت، زانو بر زمین میزنیم. دنیای عجیب فعالیتهای اقتصای ما این مساله را ثابت میکند.
توسعه از نقطه صفر دانستن و آگاهی آغاز میشود. آگاهی نه به معنای غایت آن، صرفا همین که بدانیم چه چیزی را میخواهیم، چرا میخواهیم، چه چیزی را نمیخواهیم و چرا نمیخواهیم، پای در رکاب توسعه زدهایم. سهولتی از این دشوارتر وجود ندارد، اما توسعه یافتهها و بسیاری از مددجویان توسعه این مولفه را دانستهاند. ما به طور قطع در نقطه صفر مرزی توسعه مشکل داریم.
امروز کارتل ها، هلدینگها و بنگاههای زیادی را در اختیار داریم، اما نمیدانیم چرا باید آنها را داشته باشیم. روزنامهنگارها مثالی دارند. میگویند وقتی بود و نبود یک روزنامه روی کیوسک با هم فرقی نداشته باشد، آن رسانه، مردنی حیات گونه را تجربه میکند. حالا با این پیش فرض، شما بگویید اگر امروز به فرض خودروسازان (و شاید خیلی دیگر از مجموعههای اقتصادی ما) نبودند و خودرویی تولید نمیکردند، چه فرقی به حال توسعه ایرانی داشت؟ سخت نمیگیرم. پرسشگری وجود توسعه را تضمین میکند. بی شک صنعت زیر بنای زنده بودن است.
اولویت نخست در دنیای امروز و دیروز برای توسعه حتما تولید و صنعت است. تولید را در تجهیز سیاستهای کلی کشور درک کردهایم و این افتخار بزرگی است. اما در حوزه اجرا، چه در بخش دولتی و چه بسا در بخش خصوصی از یک روحیه تولید گریزی رنج میبریم که آفت شعور اقتصادیمان شده است. اما قبل از همه اینها و پیش از آن که به این بحثها رسیده باشیم، باید بدانیم که دچار فقدان آگاهی ابتدایی از توسعه شده ایم. به بیانی دیگر در گیومهای تاریخی، یا فقدان آگاهی ابتدایی یا انحرافی مبتذل گونه از آگاهی ابتدایی را مرور میکنیم. یعنی یا نمیدانیم که چرا به فرض خودروسازی و برخی از دیگر فعالیتهای اقتصادی را تجربه میکنیم و یا اگر میدانیم، استعداد خود را بیشتر در ایجاد مکانیزمهای نابهنجار اقتصادی به کار بردهایم. درواقع همان چیزی را ایجاد کردهایم که به آن میگویند انحصار و آبروی تولید مولد را بر باد داده است.
برگردیم به این پرسش، آیا اگر امروز خودروسازان ما روی کیوسک اقتصادی کشور نبودند، توسعه ایرانی دچار زیانی دلهره آور میشد؟ احتمالا پاسخ به این پرسش هم مثبت است و هم منفی، اما پاسخ منفی آن بر مثبتش میچربد. اگر خودروسازان نبودند تعداد زیادی کارگر صنعتی، لیست بیکاران را افزایش میداد، اما از سوی دیگر اکنون پراید ۵۵ میلیونی هم نداشتیم؛ ارابه مرگی که نماد بیکیفیتی را به گرانترین وجه ممکن در اختیار مصرفکنندگان قرار میدهد. تلخ است، اما باید دید و بی پروا سخن گفت: تا راهی برای عبور از بن بستها پیدا شود. مارکس به عنوان یک نظریه پرداز اقتصادی معتقد است: «تولید انبوهی از چیزهای مفید، منتج به انبوهی از انسانهای بلا استفاده خواهد شد». کجا این اتفاق رخ میدهد؟ جایی که یک فعالیت مولد اقتصادی، ارزش افزودهای تماما غیر مولد تولید میکند.
ما سالها خودروساز بوده ایم. امروز، اما به بهانه مبارزه با بیکاری، صنعتی زیانده داریم که موج بزرگی از کالاهای بیکیفیت را روی دست اقتصاد ایران میگذارد. خوشحالیم که تولید کننده شدهایم، اما نفس تولید مدرن که تعظیم به حقوق مصرفکننده است را پایمال کرده ایم. اگر بساط خودروسازی نبود، انرژی عظیمی که طی سالهای گذشته صرف انحصار و مراقبت از آن شده است، شاید میتوانست اکنون جایگزینی به مراتب مولدتر خلق کند. آن وقت نگران این نبودیم که تولید انبوه، شاید برای ماانسانهای بلا استفاده به وجود آورده است. خودروسازان تنها یک مثال هستند. آنها البته خود قربانی بحران ناکارآمدی در بدنه اجرایی توسعه شده اند؛ بحرانی که در نهایت معجون فشلیزم را در بطن توسعه ایرانی جاری کرده است.
به سخن ابتدایی یادداشت بر میگردم. سالهاست میدانیم که توسعه را میخواهیم، اما هنوز کمی آن سوتر از بُرد مفید دستان ما ایستاده است. شاید اگر شجاعت داشتیم اینگونه نمیشد. توسعه به این نیاز دارد که بدانیم چه میکنیم و کجا باید خیمه خود را سقف کنیم. این دانستن در سینه شجاعت بالغ میشود. باید بدانیم و بتوانیم، جای بیهودگی، کممایگی و ناکارآمدی را به اولویتهای تولید و صنعت مولد بدهیم. برای لحظهای فقط به این پرسش فانتزی فکر کنید. اگر سالها پیش برای عمومی شدن ذهنیت تولید، جسارت تعطیل کردن تولید انحصاری و تزریق سرمایه آن به بخش صنعت نرم افزاری را داشتیم، امروز جوانان ما کمتر از جوانان هند انفجاری در نرم افزاز و آیتی بودند؟
این پرسش فقط یک مثال بود برای خلق پرسشهای متعدد. لطفا ذهن را اتوبان پرسشگری کنیم.
روزنامه نگار*