فرارو- خیلیها فکر میکنند ایران برای مسافرت مقصدی خطرناک است، اما احتمالا ایرانیها مهمان نوازترین مردم جهان هستند.
به گزارش فرارو، بخش انگلیسی سایت آلمانی دویچهوله گزارشی از سفر دو جهانگرد آلمانی به ایران را منتشر کرده است. این دو جهانگرد با استفاده از برنامه «کوچ سرفینگ» میزبانانی در ایران پیدا کرده اند و به چند شهر ایران سفر کرده اند. بخشی از این گزارش را در ادامه میخوانید:
ایران سال هاست در غرب وجه بدی پیدا کرده است. این مساله نه تنها در پوشش رسانههای غربی از این کشور دیده میشود بلکه وقتی میگوییم قصد سفر به ایران داریم، این وجهه بد در واکنش خانواده، دوستان و آشنایان هم مشهود است: «می خواهی بروی آنجا چه بکنی؟»، «دیوانه ای؟ خطرناک است»! این جملات بعضی از واکنشهایی بود که ما مجبور بودیم بشنویم!
من و دوستم، آنا مصصم بودیم به ایران برویم و ببینیم پشت این وجهه و پوشش خارجی، در کشوری که روزی «پرشیا» بوده است، چه چیزی میتوانیم کشف کنیم. قبل از اینکه سفرمان را شروع کنیم از طریق برنامه «کوچ سرفینگ» با چند ایرانی تماس گرفتیم که پیشنهاد دادند چند روزی مهمانمان کنند.
مهمترین توصیه: از تهران بروید بیرون
تهران، پایتخت ایران اول از همه یک چیز است: «خسته کننده»! کلان شهری با ۸/۷ میلیون جمعیت که در دامنه البرز واقع شده است و انگار در حال منفجر شدن است: خیابانهای شلوغ، هوای آلوده و جادههای طولانی. دو روز ماندن در پایتخت برایمان بس بود، پس به سمت جنوب راه افتادیم.
بعد از ۲۰۰ کیلومتر به کاشان رسیدیم؛ شهر زیبای تاریخی در مجاورت کویر مرکزی ایران. برعکس پایتخت اینجا تقریبا تمام زنان چادر مشکی بلند و مقنعه میپوشند؛ به طوری که فقط صورتشان مشخص است. بیتا، میزبان ما هم وقتی در را روی ما باز کرد چادر بر سر داشت، ولی به محض اینکه وارد خانه شدیم چادر را درآورد. او توضیح میدهد: «شهرهای کوچکتر در ایران هنوز سنتی و مذهبی است. اینکه فقط با یک روسری به خیابان بروید واقعا غیر ممکن است». برای اولین بار فهمیدیم این کشور چقدر متنوع است. بیتا میگوید در ایران دنیاهای متفاوتی وجود دارد که پیر و جوان و محافظهکار و لیبرال را از هم جدا میکند. او فکر میکند در هر حال متحد کردن این جمعیت متنوع دشوار است و مانند بسیاری از ایرانیها به مهاجرت فکر میکند.
به ایران خوش آمدید!
بیتا خیلی میزبان خوبی بود، با اینکه فقط چند سال از ما بزرگتر بود، ولی رفتار مادرانهای داشت. این مساله باعث میشد در کنار او راحت باشیم. اما طبق برنامه سفر، باید به سمت اصفهان میرفتیم؛ شهر تجاری قدیمی که به درستی «نصف جهان» نامیده میشود. اینجا هرچیزی که رویایش را دارید میتوانید پیدا کنید. اطراف مسجد جامع امام، که یکی از بزرگترین مساجد دنیاست، شبکه بی پایانی از بازارها وجود دارد که در آن تقریبا هرچیزی میتوانید پیدا میکنید.
در اصفهان هم، مانند هرجای دیگر ایران، از ما مثل یک پادشاه پذیرایی میشد. بارها و بارها مردم در خیابان با ما احوال پرسی میکردند؛ انگار اولین توریستهایی باشیم که در عمرشان میدیدند. «به ایران خوش آمدید» جملهای بود که ما بی نهایت شنیدیم و هربار احساس شادی میکردیم.
در یک موزه علی به ما نزدیک شد و با ما صحبت کرد. جوانی حدودا ۳۰ ساله بود که از شیراز میآمد. قرار گذاشتیم فردا او را ببینیم. او با افتخار شهرش را به ما نشان داد و ما را با خود به اماکن تاریخی تاثیر گذار «پرشیا» مثل تخت جمشید و «شهر مردگان» (نقش رستم) برد. ساعتها از همدیگر سوال کردیم و در مورد آلمان و ایران حرف زدیم. از او پرسیدیم آیا تا به حال به مهاجرت فکر کرده است. او گفت. «اگر خانواده ام اینجا نبودند میرفتم، ولی نمیتوانم آنها را تنها بگذارم».
نزدیک دریاچه مهارلو توقف کردیم. علی در پژوی قدیمی خود آهنگ پخش کرد و ما سعی کردیم دست هایمان را شبیه رقص سنتی جنوب ایران تکان دهیم. سپس ساعتها در چشم انداز صحرای خشک مسیر به سمت شرق رانندگی کردیم تا به کرمان رسیدیم. کمی بعد وقت خداحافظی رسید. نزدیک بود گریه کنیم، اما میزبان بعدیمان با آغوش باز منتظر ما بود تا باهم شام بخوریم.
بازدید از گرمترین صحرای جهانفاطمه و محمد زوج عجیبی بودند. محمد درونگرا و خجالتی بود، اما فاطمه اجتماعی بود. فاطمه ما را به منطقه اطراف خانه اش در شهر کوچک ماهان برد. آنجا جایی را دیدیم که احتمالا زیباترین باغ ایران است: باغ شاهزاده ماهان. یک شاهزاده قاجاری در قرن ۱۹ میلادی در این خانه سکونت داشته است: یک آبادی در دل صحرا.
با وجود فضای باز، سر و کله زدن با گرما سخت بود. بعد از ۲ ساعت رانندگی از کرمان هوا گرمتر هم شد. ما در دشت لوت بودیم: گرمترین صحرای جهان. در سال ۲۰۱۵ خاک اینجا دمای باورنکردنی ۷۰ درجه سانتی گراد را تجربه کرده است. وقتی از محدوده کوهستانی رد میشوید ناگهان هوا به صورت غیرقابل باوری گرم میشود. تا چشم کار میکرد بیایان بی آب و علف بود. اَشکال ماسهای بی نظیری از زمین مرده دیده میشد. حس کردیم در سیاره دیگری هستیم. گرما دقیقه به دقیقه غیر قابل تحملتر میشد و متاسفانه نتوانستیم برای مدت زیادی در فضای شگفت انگیز طبیعی منحصر به فرد آنجا بمانیم.
ایران در حال تغییر استبعد از یک توقف کوتاه در شهر تاریخی یزد، با قطار به مشهد رفتیم. مشهد، مقدسترین شهر ایران است که سالانه ۲۰ میلیون نفر برای زیارت به آنجا میروند. در این شهر برای اولین بار با یک مامور گشت امنیت اخلاقی رو به رو شدیم. رفتار او دوستانه بود، اما از آنا خواست روسری اش را تا بالای پیشانی پایین بیاورد.
بعد از اینکه از حرم، که واقعا خیلی تاثیرگذار بود، بازدید کردیم خواستیم حرکت کنیم، اما فاطمه و میثم، میزبانان ما، ترغیبمان کردند بمانیم. از روستای کوهستانی ۳ هزار ساله «کنگ» بازدید کردیم. غروب هم باهم بیرون رفتیم؛ البته بدون نوشیدنی الکلی. اگرچه بسیاری از ایرانیها هنوز مرتب مشروب میخورند و بارها ما را به نوشیدن دعوت میکردند.
از فاطمه پرسیدیم در این دلش میخواد در این شهر سنتی چه اتفاقی بیافتد. او گفت: «اینکه کنسرت در اینجا ممنوع است آزاردهنده است». او گفت: «هروقت بخواهم خواننده مورد علاقه ام را ببینم باید چند ساعت تا شهر بعدی رانندگی کنم». زن جوان میگوید مانند همه جای جهان چیزهای زیادی در حال تغییر است. ما اینترنت داریم و میتوانیم در شبکههای اجتماعی چت کنیم و حتی با فیلترشکن میتوانیم از سایتهایی که مسدود شده استفاده کنیم.
بعد از دیدن صحراها ما میخواستیم روزهای آخر سفرمان را در مناطق سرسبز بگذرانیم. تعداد کمی از گردشگران به سمت گلستان در شمال شرق ایران میروند. اما از تهران تا آنجا فقط ۸ ساعت راه است. در آنجا پیش حسن و فرشته ماندیم. دوباره از همان لحظه اول احساس راحتی کردیم. به ما توصیه کردند از گورستان خالد نبی در نزدیکی مرز ترکمنستان دیدن کنیم. منظره آنجا چشم اندازی بی نهایت وسیع از تپههای سبز و خاکستری بود که مارا به سکوت وادار میداشت.
لذت بردن از طبیعت ایران، تنها چهره زندگی در آنجا نیست. اقتصاد این کشور وضعیت خوبی ندارد که بخشی از آن به دلیل تحریمهای جدید آمریکاست. وقتی ما در کوهستانهای گلستان بودیم، رییس جمهور آمریکا ناوهای هواپیمابر و بمب افکنهای خود را به منطقه خاورمیانه آورد و شرایط سیاسی بین دو کشور به سمت تنش میرفت. این باعث شد خداحافظی کردن از حسین و فرشته سختتر شود.
چند روز بعد که به سمت آلمان بر میگشتیم حالمان بهتر شد. هر دو از یک چیز مطمئن بودیم: «برمیگردیم»؛ چرا که ایران مقصد شگفت انگیزی برای سفر است و واقعا همه چیز دارد: «هزاران سال فرهنگ و معماری، طبیعت مهیج و مهمان نوازترین مردمی که تا حالا دیده بودیم». اگرچه در نگاه اول ایران غریب و بسته به نظر میرسد، اما کشوری است که اصلا نباید در آن خجالت بکشید. اتفاقا ایران جایی است که یک مسافر میتواند در آنجا دوستانی دائمی پیدا کند.
آلیانز