فرارو- اگر ما «برخورد با سیاست مثل سرگرمی» را متوقف نکنیم و از شر رئیس جمهوری که هر روز، راستی و درستی را تخریب میکند رها نشویم، اگر جلوی چپهای افراطی را نگیریم که با ایدههایی مثل «عدم تمایز قضایی بین مهاجران قانونی و غیر قانونی» میخواهند دمکراتها را به پرتگاه بکشانند و اگر در شکل دادن به آنچه دیوید راتکاف " یک اکثریت جدید آمریکایی" میخواند موفق نشویم. تقریبا شکی نیست که در تحقق رویای آمریکایی شکست میخوریم.
به کزارش فرارو، توماس فریدمن در نیویورک تایمز نوشت: در مناظره نامزدهای دمکرات انتخابات ۲۰۲۰ در چهارشنبه گذشته، چاک تاد از نامزدها یک سوال به اصطلاح ساده پرسید: در "یک کلمه" بگویید امروز چه کسی یا چه چیزی بزرگترین تهدید ژئوپلتیک آمریکاست؟
من تحت تاثیر آن لحظه، از خودم پرسیدم اگر من بودم چه جوابی میدادم. زیاد طول نکشید تا تصمیمم را گرفتم. آن تهدید چین یا روسیه یا ایران نیست. تهدید "ما" هستیم. ما بزرگترین تهدیدِ خودمان شده ایم. چین، روسیه ایران و حتی (به قول ترامپ) "مرد کوچک موشکی" کره شمالی در حال به زیر کشیدن ما نیستند. فقط ما میتوانیم خودمان را نابود کنیم.
تنها میتوانیم مطمئن شویم که "رویای آمریکایی" (وعده اصلی که ما به خودمان دادهایم که هر نسل آن را بهتر از والدینش انجام دهد) محقق نشده است. چرا که ما نتوانسته ایم خودمان را با تغییرات پرشتاب تکنولوژی، بازار، آب و هوا، بازار کار و آموزش وفق دهیم.
اگر ما «برخورد با سیاست مثل سرگرمی» را متوقف نکنیم و از شر رئیس جمهوری که هر روز، راستی و درستی را تخریب میکند رها نشویم، اگر جلوی چپهای افراطی را نگیریم که با ایدههایی مثل «عدم تمایز قضایی بین مهاجران قانونی و غیر قانونی» میخواهند دمکراتها را به پرتگاه بکشانند و اگر در شکل دادن به آنچه دیوید راتکاف " یک اکثریت جدید آمریکایی" میخواند موفق نشویم. تقریبا شکی نیست که در تحقق رویای آمریکایی شکست میخوریم.
اصطلاح " یک اکثریت جدید آمریکایی" در واقع در مورد اکثریتی است که نه تنها میتواند در انتخابات بعدی پیروز شود بلکه خودش میتواند "حقیقتا" صبح روز بعد از انتخابات حکمرانی کند. در واقع این اکثریت ما را قادر میسازد کارهای بزرگ و دشوار را انجام دهیم. مسائل بزرگ و دشوار زیادی وجود دارد که باید به آنها رسیدگی کنیم.
ایجاد چنین اکثریتی ساده لوحانه به نظر میرسد؟ نه خیر! آنچه ساده لوحانه خواهد بود این است: «تصور اینکه اگر ما چالشهایی که با آنها مواجهایم را نادیده بگیریم و فقط سیستم یک حزب حاکم را ادامه دهیم به موقعیت مناسبی میرسیم»! (حاکم بودن یک حزب و بیرون ماندن حزب دیگر از مناسبات سیاسی و جابه جایی احزاب در انتخابات بعدی، موجب میشود هیچ سازگاری بزرگ، بلند مدت و خردمندانهای ایجاد نشود).
البته این لحظه مرا یاد جملهای از یک سرهنگ بازنشسته در کتابی که در سال ۲۰۱۱ نوشتم هم میاندازد. «در هیچ زمانی از تاریخ مان چنین چالشهای ملی پیچیده و بلند مدتی که امروز با آن مواجه ایم نداشته ایم». البته او میگوید بارزترین ویژگی سیاستِ "دست دست کردن" ما ناتوانی در «پاسخ هماهنگ موثر به مشکلات واضح است قبل از اینکه به بحران تبدیل شوند... اگر ما حتی نتوانیم یک مکالمه بالغانه داشته باشیم چطور به وعده خود عمل کنیم و تکلیف مان در قبال قانون اساسی (حفاظت از نعمت آزادی برای خودمان و فرزندانمان) را انجام دهیم».
در ادامه تنها تعدادی از چالشهایی که با آن مواجه ایم آمده است:
۱. اگر ترامپ ۴ سال دیگر رئیس جمهور آمریکا بماند، احتمالا شانس اینکه بتوانیم میانگین افزایش دمای جهانی را به جای ۲ درجه، ۱.۵ درجه نگه داریم را از دست میدهیم.
۲. رشد کم یا غیر واقعی درآمد اکثر مردم برای دهه ها. کارگران تازه کار در دهکهای درآمدی ۶۰ درصد انتهایی، از سال ۱۹۸۰ تاکنون رشد درآمدی واقعی نداشتند. در همین بازه زمانی درآمد دهک بالا (۱۰ درصد) دو برابر شده است و درآمد ۱ درصد بالایی دهکهای درآمدی، سه برابر شده است. درصد کودکانی که رشد کردند و درآمدشان از پدر و مادرشان بیشتر شده از ۹۰ درصد در سال ۱۹۷۰ به ۵۰ درصد رسیده است. این آمار برای کل جمعیت است، برای کسانی که در ۶۰ درصد پایین دهک درآمدی قرار دارند، وضعیت بدتر است. خشم مردم از این موضوع مطمئنا یکی از مسائلی است که در به قدرت رسیدن ترامپ موثر بوده است و اگر به این مشکل رسیدگی نشود ممکن است در آینده شخصی بدتر از ترامپ رییس جمهور شود؛ مثلا دونالد ترامپ جونیور! (پسر ترامپ).
۳. چهار سال آینده روابط بین دو اقتصاد بزرگ جهانی؛ یعنی آمریکا و چین را از نو تعریف میکند. یا آمریکا چین را متقاعد میکند اقدامات تجاری سوء استفاده گرایانه را کنار بگذارد یا با جهانی رو به رو خواهیم بود که با چیزی شبیه "دیوار برلین دیجیتال" به دو قسمت تقسیم میشود. (اقدامات چین مانند موانع غیر تعرفه ای، عدم رعایت مالکیت معنوی و... این کشور را از یک کشور فقیر به یک کشور با درآمد متوسط و از یک مشتری فناوری به تولید کننده فناوری تبدیل کرد). در صورت ادامه اختلاف، یک فضای فناوری و اینترنت تحت کنترل چین وجود خواهد داشت و در کنار آن یک نسخه آمریکایی. هر کشوری ناچار است تصمیم بگیرد میخواهد به کدامیک بپیوندد. در این صورت "جهانی شدن" که صلح و رفاه زیادی را در ۷۰ سال گذشته برای جهان به ارمغان آورده است، شکاف بر میدارد.
۴. تکنولوژی، شبکههای اجتماعی و ابزارهای سایبری را هر روز عمیقتر و عمیقتر در زندگی، حریم خصوصی و سیاست ما وارد میکند. (و ابزارهای "دروغ بزرگ" را مردمی میکند؛ چرا که افراد بسیار بیشتری میتوانند راستی و درستی را نقض کنند). اما فاصله بین «سرعتی که این فناوریها در حال عمیقتر شدن هستند» و «توانایی سیاست غیر خودکار ما برای ایجاد قواعد، هنجارها و قوانین لازم برای اجرای آنها» کمتر که نمیشود هیچ، در حال بیشتر شدن است. برای حفاظت از دمکراسی این درز باید بسته شود.
۵. بازار کار به واسطه یک واقعیت جدید برجسته با گذشته فرق کرده است. «همزمان با اینکه طول دوران کاری مردم در حال اقزایش است، سرعت تغییر با شتاب زیاد میشود». وقتی در قرن ۱۸ موتور بخار اختراع شد، امید به زندگی ۳۷ سال بود. این موتور به مدت ۱۰۰ سال نیروی صنعت را تامین میکرد. وقتی موتور احتراق و برق در اواسط قرن ۱۹ به کار گرفته شدند، امید به زندگی ۴۰ سال بود. این تکنولوژیها به مدت یک قرن در بازار کار احاطه داشتند.
بنابر این در این دورانها چند نسل وجود داشت که تنها با یک تغییر بزرگ در بازار کار سروکار داشتند. اما در دوران جدید چندین تغییر در ماهیت بازار کار برای یک نسل انسانی اتفاق میافتد. این مساله به صورت غم انگیزی نیاز به آموزش مادام العمر را افزایش میدهد. در مدل قدیم شما یک بار کاری را یاد میگرفتید تا شاغل شوید، اما الان باید کار کنیم تا دائما در حال یادگیری باشیم. پس از مدل «یاد بگیر، کار کن، بازنشسته شو» به مدل «یادبگیر، کار کن، یاد بگیر، کار کن و..» رسیده ایم. در این دوره دولت باید مطئن شود شبکههای امن و ابزارهای آموزش مادام العمر برای همه آمریکاییها در دسترس است. اکنون موضوع این نیست که باید چه کسی را سرزنش کرد یا چه چیزی را باید برگردانیم و... موضوع این است که چگونه سازوکار جدید ایجاد کنیم که آمریکاییها بتوانند «گامهای بلندتری بردارند».
در نهایت، انتخابات میاندورهای به ما نشان داد که اکثریت جدید آمریکایی برای رویارویی با این چالشها وجود دارد. نهایتا این رای دهندگان مستقل، زنان حومه نشین و جمهوری خواهان میانه رو بودند که رای شان را به نفع دمکراتها تغییر دادند؛ چرا که از دروغگویی، ملی گرایی نژادپرستانه و تبعیض ترامپ وحشت زده بودند. این مساله باعث شد دمکراتها دوباره مجلس نمایندگان را به دست بگیرند. یک همکاری مشابه میتواند ترامپ را از قدرت کنار بزند.
اگر دمکراتها بتوانند کاندیدی انتخاب کنند که: «در مورد چالشهایی که دچار آن هستیم صحبت کند، کسی که حرفهای بی ربطی در مورد مهاجرت و وعده آزادسازی چیزهایی که از عهده آن بر نمیآییم را ندهد، کسی که راههای جدید برای همکاری با کسب و کار و کارآفرینان تعریف کند، کسی که با کارگران سفید پوستی که از ترسشان به ترامپ رای دادند، درست رفتار کند، کسی که بفهمد بسیاری از آمریکاییها از اینکه به لبه پرتگاه جنگ داخلی سیاسی کشیده شدیم نگران هستند و کسی را میخواهند ما را دور هم جمع کند»؛ من فکر میکنم این نامزد مرد یا زن، یک "اکثریت جدید" پیدا میکند که منتظرند در کنار هم قرار بگیرند و قدرتمند شوند.
توماس فرید من از حقیقتی پرده برداشته که با پشتیبانی یک باند متنفذ مالی(سعودی-اماراتی) و رسانه ای(صهیونیستی) دارند به اعتبار و حیثیت ایالات متحده چوب حراج می زنند.