اسپینآف، مشتق یا سریال جانبی به آثاری اطلاق میشود که روایتشان براساس داستان یا مفهوم یک اثر دیگر باشد. به زبان سادهتر: یک سریالی ساخته میشود با دهها کاراکتر و دهها ماجرا و فضا. حالا اگر در سریالی دیگر یکی از کاراکترهای آن سریال را بگیری و داستانش را روایت کنی، یعنی اسپینآف ساختهای. در نمونههای فرنگی بهترین مثال برای اسپینآف سریال «Better Call Saul» است که سازندگانش آن را اسپینآف سریال «برکینگ بد» خواندهاند
تقریبا سیزده هفته میشود که شنبهها در در بازار شبکه نمایش خانگی سریال «سالهای دور از خانه» توزیع میشود. سریالی ساخته مجید صالحی؛ که از همان روزهای تولیدش کمپین تبلیغاتی نیرومندی پیرامونش شکل گرفت و به انواع و اقسام روشها تلاش شد «محصول تولیدشده»- که متاسفانه واجد کیفیت چندانی هم نبود- به «فروش» برسد.
یکی از جدیدترین ابزارهای تبلیغاتی این سریال بمباران مخاطبان بالقوه سریال با اصطلاحات و جملاتی بود با آنکه به گوش مخاطب آشنا میرسیدند (و آنها را در مورد سریالهای خارجی بسیار شنیده بود) اما واجد معنای خاص، یا حتی بار تبلیغی نبودند؛ ازجمله اینکه «سالهای دور از خانه نخستین اسپینآف ایرانی است». انگار «اسپینآف»بودن ویژگی یا خصوصیتی است که «سالهای دور از خانه» را دیدنی میکند!
تبلیغات عجیب
شاید تا آن روزی که در رسانهها به شکل عجیبی روی اسپینآف بودن «سالهای دور از خانه» مانور داده شد، مخاطبان عام سینما و تلویزیون، البته به جز آنهایی که به اصطلاح خوره نامیده میشوند، معنای «اسپینآف» را نمیدانستند. برای همین هم از این ترکیب استفادهای جدای از بار معناییاش به عمل آمد. یکجور کلاس و تبختر و غرور- جوریکه در روزهای اول به گوش خود شنیدم که طرف دیگری را به دیدن سریال توصیه میکند، چون فلان سریال اسپینآف است! این یعنی استفاده هوشمندانه تبلیغاتی از جهل مخاطب- که در این سامان سابقه دیرینه دارد؛ یعنی خوابیدن پشت این طرز فکر مخاطب که هرچیزی نام و نشان فرنگی داشته باشد، خوب است و باکلاس است و اگر آن را نبینی، عجب آدم عقبماندهای هستی!
اسپینآف چیست؟
اسپینآف، مشتق یا سریال جانبی به آثاری اطلاق میشود که روایتشان براساس داستان یا مفهوم یک اثر دیگر باشد. به زبان سادهتر: یک سریالی ساخته میشود با دهها کاراکتر و دهها ماجرا و فضا. حالا اگر در سریالی دیگر یکی از کاراکترهای آن سریال را بگیری و داستانش را روایت کنی، یعنی اسپینآف ساختهای. در نمونههای فرنگی بهترین مثال برای اسپینآف سریال «Better Call Saul» است که سازندگانش آن را اسپینآف سریال «برکینگ بد» خواندهاند.
در نمونههای ایرانی هم، همانطور که مجید صالحی و رفقا روی این موضوع مانور دادهاند، اولین و تنها اسپینآف ساخته شده تاکنون همین «سالهای دور از خانه» است که براساس روایت سریال شاهگوش و با تمرکز بر دو شخصیت خنجری و زهره که در آن سریال نقش فرعی داشتند، ساخته شده است. در «سالهای دور از خانه» ماجراهای آن دو را پس از پایان سربازی در کلانتری ۱۱۰ ملت تماشا میکنیم.
اسپینآفهای موفق
علاوه بر مورد برکینگ بد، تاکنون اسپینآفهای موفقی را شاهد بودهایم. بهعنوان مثال فیلم سهبعدی مینیونها اسپینآف فیلم من نفرتانگیز است، یا سریال دوران کهن: دنیای جدید را میشود مشتق سریال دوران کهن نامید.
شاید اولینبار به صورت جدی کلمه اسپینآف شنیده شد، به خاطر سریال Arrow بود که اسپینآفی به نام Flash، براساس شخصیتی به نام «بری الن» که دانشمندی جوان و باهوش بود که در سریال اصلی بهش صاعقه برخورد کرده بود، ساخته شد.سریالهای تلویزیونی مارول مانند Daredevil یا جسیکا جونز هم به نوعی اسپینآف دنیای سینمایی مارول محسوب میشوند. «مردگان زنده» یا «واکینگ دد»، «جوی» و «انجل» هم از دیگر اسپینآفهای موفق سالهای اخیر هستند که تماشاگران ایرانی بهخوبی با آنها آشنا هستند.
سالهای دور از خانه
گذشته از اینکه اسپینآف نشان از کیفیت ندارد که بتوان ازش استفاده تبلیغاتی کرد (جز مواردی که براساس سریال یا فیلمی شناختهشده و محبوب و بشدت موفق ساخته شود)، «سالهای دور از خانه» حتی اسپینآف خوبی هم نیست. به چند دلیل کوچک: اول اینکه اسپینآفها معمولا براساس آثار بسیار موفق و براساس شخصیتهای فرعی این آثار ساخته میشوند، اما شاهگوش که سالهای دور از خانه براساس آن ساخته شده، نهتنها موفق نبود بلکه فروش بالایی هم نداشت و درصد کمی از مخاطبان بالقوه داستانش را تا انتها دنبال کردند. این یعنی که انتخاب اولیه سازندگان سالهای دور از خانه اشتباه بوده و مانع از سودبردن این سریال از محبوبیت سریال اصلی شده است.
اما مورد دیگر و مهمتر اینکه سالهای دور از خانه واجد حداقل کیفیت یک سریال هم نیست. فاصله کیفی این سریال با شاهگوش از زمین تا آسمان است و این خود بلندترین مانع پیشروی سریال برای داشتن مخاطب انبوه بوده. در واقع میتوان گفت مجید صالحی که پیش از این سریالهای موج و صخره، سه در چهار و آشتیکنان را ساخته بود، در اولین سریالش در شبکه نمایش خانگی گامی به پس نهاده که موجب عکسالعمل بسیاری از مخاطبینش شده است. شاید به این دلیل است که در سایت ام.آی.دی.بی تنها ٧٣نفر به این سریال نمره دادهاند؛ و میانگین نمره این سریال هم از ١٠ نمره کامل حدود ٦ شده و نیز به این دلیل است که در فضای مجازی بهوفور و بهکرات با کامنتهایی چون این چند نمونه مواجه میشویم: «اولش که به نام شاهگوش شروع میکنن، بعد معلوم میشه اسمش سالهای دور از خانه است.
بیمحتوا و واقعا جلفبازی. جناب مجید صالحی کارگردان نیستی، مجبوری سریال بسازی؟ هرکی ۱۰سال بازی کنه، یعنی کارگردانی بلده؟»، یا: «سازندگان به چی فکر کردهاند؟! حیف اسمش. یک وقتی اسم سریال اوشین این بود» و این یکی: «تا چه زمانی قرار است سینمای ایران محتوای سخیف، بازی ضعیف و خروجی بیارزش به خورد مخاطب بدهد؟ این سریال از هر لحاظ اسفناکترین سریال است. داستان ضعیف و بیمحتوا و استفاده از شوخیهای قومیتی و شهرستانی سالهاست منسوخ شده»!
کپیرایت
همهمان میدانیم که در این سامان کپیرایت یکی از بیسامانترین مباحث است، ولی وقتی سریالی بهعنوان اسپینآف ساخته میشود، حداقل انتظاری که وجود دارد این است که نویسندگان با نویسندگان سریال اصلی هماهنگیهای لازم را انجام داده باشند- اگرچه شوخی است اگر فکر کنیم باید حق طبیعی مالی آنها را هم ادا کرده باشند.
اما نکته این است که شاهگوشیها حتی در این حد هم از ماجرای سریال اطلاع نداشتهاند، چنانکه آزاده محسنی، نویسنده شاهگوش میگوید که «نه تنها این سریال را ما و گروهمان ننوشتهایم، بلکه حتی تا آنجایی که من اطلاع دارم، حتی اجازهای هم از گروه ما گرفته نشده. به هرحال ما امروز از فضای شاهگوش فرسنگها فاصله داریم، اما همینکه تراوشات پنجسال پیش مغزهای نهچندان حرفهای آن روزگارهای ما، کار عزیزان حرفهای را در این روزگار راه انداخته، مایه مباهات است». و این یعنی یک کنایه درجه یک!