لیلی گلستان در یادداشتی در روزنامه شرق خطاب به پروانه سلحشوری نماینده تهران که برای انتخابات مجلس یازدهم کاندیدا نشده نوشت:خانم سلحشوری عزیز خبر را که در روزنامه خواندم، بهتزده ماندم.
باورم نمیشد که انصراف دادهاید. باورم نمیشد زنی که این همه روشن میبیند و این همه درست میگوید و این همه دغدغه «بهتر» شدن وطن را دارد، تصمیم گرفته انصراف دهد.
خانم سلحشوری عزیز انصراف، رفتن و غیبت چاره کار نیست.
ماندن و اعتراضکردن و پیشنهاددادن و گفتن و گفتن چاره است.
هرکس در هر منصبی که هست و در هر حیطهای که هست، باید بماند؛ چون معتقدم حضور معترضانه بهتر است تا غیاب اعتراضآمیز و از سر قهر.
ما همهمان ماندیم و جایمان را خالی نکردیم تا مبادا کس دیگری که توانایی و لیاقت کافی ندارد، جایمان را بگیرد که میدانیم اینچنین خواهد شد.
ما ماندیم تا باشیم، تا اعتراض کنیم، تا پیشنهاد بدهیم و اگر بتوانیم بهقدر سر سوزن وضع را «بهتر» کنیم، بهتر کنیم.
حالا شما رفتید. حالا شما انصراف دادید. جای خالیتان را کسی پر خواهد کرد که نه لیاقتش را دارد و نه تواناییاش را و نه اصلا برای «بهتر» شدن آمده است.
این بار هم میآمدید و حداکثر به دلایل بسیار! ردصلاحیت میشدید (که احتمالش کم نبود). این درستتر بود.
خانم سلحشوری عزیز، اهمیت کار من هیچ ربطی به اهمیت و وسعت کار شما ندارد، ولی هدفمان یکی است: «بهتر» کردن وضع موجود حیطه کارمان؛ و این حیطهها را وقتی کنار هم بگذاریم، میشود «ایران»؛ میشود «وطن».
به من ایرادها گرفتهاند و اعتراضها کردهاند و بهتانها زدهاند که چرا در جشنواره تجسمی فجر شرکت میکنم! شرکت میکنم، چون برای مخاطب احترام قائل هستم و نمیخواهم آثار بنجل و سخیف به خوردشان بدهند و سلیقهشان را از اینکه هست بدتر کنند.
شرکت میکنم تا آثاری درخور لیاقت مردممان تحویل چشمهایشان بدهم. میخواهم بفهمانم که مردم را نباید دستکم بگیرند. شرکت میکنم، چون میدانم متولیان فعلی (روی «فعلی» تأکید میکنم)، هدف من را دارند. برای نگاه مردم احترام قائلاند و میخواهند وضع را «بهتر» کنند.
حضورم را اعلام میکنم تا خار چشم آدمهایی باشم که کارشان و شغلشان فقط غرزدن و انگبستن و بهتانزدن است، خار چشم کسانی که «بد» مملکت را میخواهند و مدام ناله سر میدهند.
نه اینکه ندانم چه اتفاقهایی افتاده و دارد میافتد، نه اینکه ندانم نابلدیها و فساد تا کجاها که نرفته، نه اینکه ندانم دنیایم چه دنیای خشن و بدی شده. چشم دارم و میبینم و با همان خرده حس باقیمانده، با تمام پوست و گوشتم تمام اینها را حس میکنم و بهشدت هم آزار میبینم، اما میمانم و جاخالی نمیدهم.
جایتان را خالی کردید. بد کردید. حضورتان بسیار مغتنم بود. من با جوانان بسیاری سروکار دارم. در جمعی گفتم اگر بخواهید زن و مرد محبوب سال را انتخاب کنید به چه کسانی رأی میدهید. از جمع ۵۰نفری، ۳۸ نفر نام شما را بردند و ۴۰ نفر به مصطفی تاجزاده رأی دادند. با این انصراف امید را از جوانان گرفتید.
همهمان میدانیم کارکردن در این مُلک آسان نیست. همهمان میدانیم برای هر کار کوچکی ۵۰ برابر انرژی لازم را مصرف میکنیم. همهمان میدانیم که مدام سد راهمان میشوند. همهمان میدانیم که حسود و حقیر در اطرافمان بهوفور یافت.
اما میمانیم و پاس میداریم و میدانیم که میتوانیم سر سوزن مؤثر باشیم و «بهتر» کنیم. میتوانیم. نشان دادیم که توانستهایم.
خانم سلحشوری عزیز جایتان خالی خواهد بود. کاش میماندید.