۲۴ ساله بود که جنگ شروع شد. دو سال قبل به عضویت سپاه درآمده و از همان آغاز تواناییهایش آشکار شده بود. سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی خود دراینباره گفته بود: «همه جوان بودیم و باید به شکلی برای انقلاب فعالیت میکردیم و اینگونه بود که وارد سپاه شدم».
فرارو- روز جمعه سیزدهم دی ماه 1398 در جریان حمله به کاروان الحشدالشعبی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بههمراه ابومهدی المهندس معاون الحشد الشعبی و چند نفر از اعضای این سازمان به شهادت رسیدند و برخی دیگر نیز مجروح شدند.
روایت زندگی و کارنامه شهید قاسم سلیمانی در خاورمیانه؛ سردار جنگهای نامنظم
علی ایوبی_روزنامه شرق | «سپهبد شهید قاسم سلیمانی»؛ این عنوان جدید سرداری است که از شروع جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۵۹ تا سیزدهم دی ۱۳۹۸، پوتین به پا داشت و از مرزهای ایران دفاع کرد. در مقدمه کتاب «روزی روزگاری قاسم سلیمانی» درباره روزگار او در دوران دفاع مقدس اینگونه آمده است: «اواخر سال ۱۳۶۰، وقتی محسن رضایی، فرمانده کل سپاه، حکم فرماندهی تیپ ثارالله را به قاسم سلیمانی داد و محمود اشجع، فرمانده وقت سپاه منطقه ۶ کشوری، با این انتصاب مخالفت کرد، شاید هیچکدام نمیدانستند این جوان ۲۳ ساله با نبوغ نظامی تحسینبرانگیزش، سالها بعد شخصیتی فراملی خواهد شد و افسران CIA از وی به عنوان قویترین مأمور مخفی خاورمیانه یاد خواهند کرد...».
۲۰ اسفند ۱۳۳۵، حسن سلیمانی، از روستاییان «قناتملک» در شهرستان «رابر» استان کرمان، صاحب پسری شد و نام او را «قاسم» گذاشت. قاسم ۱۳ساله بود که پس از پایان دبستان این شهر را ترک کرد و در ۱۸ سالگی پیمانکار سازمان آب کرمان شد. قاسم جوانی ورزشکار بود، کاراته کار میکرد و جزء مربیان پرورشاندام نیز بود.
دو سال به انقلاب مانده با حجتالاسلام رضا کامیاب، از اهالی شهر مشهد که در ماههای رمضان برای تبلیغ به کرمان میآمد، آشنا شد و به انقلابیون پیوست؛ رفاقتی که سازمان مجاهدین خلق در هفتم مرداد ۶۰ با ترور کامیاب آن را ناتمام گذاشت، اما همین دوستی کوتاهمدت باعث شد قاسم با روحانیای از مشهد به نام آیتالله سیدعلی خامنهای آشنا شود.
فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود که جنگ ایران و عراق تمام شد. سردار سلیمانی به کرمان برمیگشت و مبارزه را با اشراری که از مرزهای شرقی، بهخصوص افغانستان وارد کشور میشدند، ادامه داد.
حدود ۱۰ سال بعد، در سال ۷۹، فرماندهی کل قوا، قاسم سلیمانی را به سِمت دومین فرمانده «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» گماشت. از این به بعد بود که حضور او در مجامع عمومی و اخبار کمرنگ شد. طالبان در افغانستان قدرت گرفته بود و حالا حضور سردار سلیمانی بهعنوان فرمانده که آن مناطق را بهخوبی میشناخت، غنیمت بود. قاسم سلیمانی در چهارم بهمن ۱۳۸۹ درجه سرلشکری خود را از مقام معظم رهبری دریافت کرد و حضرت آیتالله خامنهای در تقدیرش، او را «شهید زنده» نامید. رسانههای غربی درباره سلیمانی گفته بودند که او نقش مهمی در عقبراندن اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکلدهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام و تغییر روند جنگ داخلی سوریه داشت.
داعش که در خرداد ۹۳ به شمال عراق حمله کرد. شهرهای زیادی را در عراق تصرف کرد، همین باعث شد نام سردار سلیمانی کمکم به صدر اخبار بیاید. او که سالها پیش در رسانههای عراق به «ژنرال بیسایه» معروف بود، دوباره چهرهاش با موهای سفیدشده در جلد مجلات خارجی و داخلی عیان میشود. همان روزها، روزنامه «ساندیتایمز انگلیس»، «والاستریت ژورنال» و «نیویورکتایمز» مدعی شدند ایران فرماندهی ارتش ازهمفروپاشیده عراق را بر عهده گرفته تا با داعش بجنگد و قاسم سلیمانی نیز مقابله با داعش را در دفاع از بغداد بر عهده دارد. مجله تایم در سال ۲۰۱۷، سردار سلیمانی را در بین صد چهره تأثیرگذار سال قرار داده بود.
خبرگزاری مهر به نقل از رسانههای اقلیم کردستان عراق، نوشته بود که در مرداد ۱۳۹۳، سردار سلیمانی نسبت به حمله داعش به اربیل هشدار داده بود. با حمله داعش در مرداد ۱۳۹۵، مسعود بارزانی از آمریکا و ترکیه تقاضای کمک میکند. دو روز بعد، جنگندههای آمریکایی بر فراز اربیل به پرواز درمیآیند. این در حالی است که ۴۸ ساعت قبل از پیوستن جنگندههای آمریکایی به عملیات دفاع از اربیل، یگانی از نیروهای ویژه به فرماندهی سردار سلیمانی و بنا به درخواست شخص بارزانی، در کنار پیشمرگان کُرد در حال نبرد با داعش بودند. به دنبال دفع خطر داعش، مسعود بارزانی شخصا نامه تشکری برای ریاستجمهوری ایران با این مضمون فرستاد که ایران بار دیگر در سختترین شرایط به دفاع از اقلیم کردستان عراق برخاست.
آذر دو سال پیش، شهر «البوکمال» در نزدیکی مرزهای سوریه و عراق در حومه جنوب شرقی دیرالزور، از دست داعش آزاد شد. اهمیت آزادسازی این شهر که از آن بهعنوان آخرین دژ مستحکم داعش در سوریه یاد میشد، برای جریان مقاومت آنچنان مهم و تعیینکننده بود که سردار سلیمانی تصمیم گرفت در راستای تحقق وعدهاش برای پایاندادن به سیطره داعش، ۷۲ ساعت فرماندهی میدان مستقیم نبرد را بر عهده بگیرد تا خاطره شیرین نقش این فرمانده در آزادسازی مناطقی مانند «موصل»، «تکریت»، «جرفالصخر»، حفظ «سامرا» و «کربلا» از چنگ داعش، جلوگیری از سقوط اربیل و... در عملیات «امالمعارک» بار دیگر در اذهان ملتهای منطقه تداعی شود.
سردار به مقام معظم رهبری نامهای نوشت و پایان سیطره حکومت داعش را اعلام کرد. او که در این نامه خود را فرزند و سرباز رهبری معرفی کرده بود، نوشت: «یقینا پایداری دولتهای عراق و سوریه و پایمردی ارتشها و جوانان این دو کشور، خصوصا حشدالشعبی مقدس و دیگر جوانان مسلمان سایر کشورها، با حضور مقتدرانه و محوری حزبالله به رهبری سید پرافتخار آن، جناب سیدحسن نصرالله (حفظهاللهتعالی) نقش تعیینکنندهای در بهشکستکشاندن این حادثه خطرناک داشتند».
مقام معظم رهبری نیز در پاسخ نوشتند: «اینجانب صمیمانه به شما تبریک میگویم و بااینحال تأکید میکنم که از کید دشمن غفلت نشود. آنهایی که با سرمایهگذاری سنگین، این توطئه شوم را تدارک دیده بودند آرام نخواهند نشست، سعی خواهند کرد آن را در بخشی دیگر از این منطقه و یا به شکلی دیگر دوباره به جریان افکنند».
سردار سلیمانی، فاتح جنگ حلب در سوریه بود و حضور او در سوریه باعث شد تا وزارت خزانهداری آمریکا نام قاسم سلیمانی را در فهرست تحریم قرار دهد. مدتی بعد، پس از وقوع یک انفجار مهیب در دمشق، شایعه شهادت سردار سلیمانی در رسانههای جهان پیچید، اما چند روز بعد او در دیدار مسئولان نظام با مقام معظم رهبری حضور پیدا کرد. رابطه سردار سلیمانی با رئیسجمهوری سوریه چنان بود که او بشار اسد را قهرمان عرب خطاب کرده بود. شهید سلیمانی دراینباره گفته بود: «این قهرمانشدن بدون اتکا به ایران به دست نمیآمد؛ ایران در فاصله دوهزارکیلومتری از مرزهای خود برابر صدها گرگ ایستادگی کرد و به کمک ملتهای اسلامی آمد».
در سفر یکروزه و ناگهانی اواخر سال گذشته بشار اسد به ایران، سردار سلیمانی در هر دو ملاقات رئیسجمهوری سوریه با مقام معظم رهبری و حسن روحانی حضور داشت. هرچند نبود وزیر خارجه ایران در این جلسات باعث دلخوری و استعفای محمدجواد ظریف شد، اما سردار سلیمانی در واکنش گفت: «حتما آقای ظریف مسئول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است و طی مدت مسئولیت در وزارت امور خارجه کشورمان همواره مورد حمایت و تأیید مقامات عالیرتبه نظام، بهویژه مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) بوده و هستند».
چهارشنبهای که گذشت، مقام معظم رهبری همزمان با اتفاقات عراق گفته بودند: «حمله آمریکا به حشدالشعبی در واقع گرفتن انتقام داعش بود؛ زیرا آن نیرویی که داعش را زمینگیر کرد و از بین برد، بسیج مردمی عراق بود». رئیسجمهوری آمریکا مرداد سال گذشته، رئیسجمهوری ایران را در توییتی تهدید کرده بود. همان زمان شهید سلیمانی در مراسمی بهصراحت دونالد ترامپ را مخاطب قرار داد و گفت: «شأن رئیسجمهور ما نیست که جواب تو را بدهد. من بهعنوان یک سرباز جواب تو را میدهم». او گفته بود: «تو ما را تهدید میکنی به اینکه اقدامی انجام میدهی که در دنیا سابقه ندارد. این ادبیات کاباره است. یک کابارهچی با دنیا اینگونه حرف میزند. شما چه کاری میتوانستید بکنید که در طول این ۲۰ سال نکردید؟ یادتان رفته برای سربازانتان پوشک بزرگسال تهیه میکردید و امروز آمدید ما را تهدید میکنید؟ شما در جنگ ۳۳ روزه چه غلطی کردید؟ غیر از این است که شروط حزبالله برای پایان جنگ را پذیرفتید؟». حالا منطقه، استراتژیستی را از دست داده است که سالها دنبال ثبات بود. قطعا فضای بازی در خاورمیانه در نبود شهید قاسم سلیمانی نوع دیگری رقم خواهد خورد.
۲۴ ساله بود که جنگ شروع شد. دو سال قبل به عضویت سپاه درآمده و از همان آغاز تواناییهایش آشکار شده بود. سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی خود دراینباره گفته بود: «همه جوان بودیم و باید به شکلی برای انقلاب فعالیت میکردیم و اینگونه بود که وارد سپاه شدم». پیش از آن او پیشینه نظامی نداشت و در سازمان آب کرمان کار میکرد. سردار سلیمانی البته در آغاز به عضویت «سپاه افتخاری» کرمان درآمد و همزمان در سازمان آب کرمان هم مشغول به کار بود. جبهههای کردستان سرآغاز حرکت او در جبهههای نبرد بود که با شروع جنگ تحمیلی ادامه پیدا کرد؛ فصلی جدید که با آموزش گردانهای سپاه کرمان آغاز شد و به فرماندهی سپاه ثارالله کرمان و حضور مؤثر در میدانهای دفاع مقدس انجامید.
تابستان ۵۹ جنگ هشتساله ایران و عراق آغاز شد. سردار سلیمانی که پیش از این به عضویت سپاه درآمده بود، به گفته همرزمان، مسئولیت آموزش را برعهده داشت. گردانهایی که او آموزش داده بود راهی جبهههای جنوب میشدند. پیش از این، اما سردار سلیمانی در کردستان در مقابل جداییطلبان جنگیده بود. وقتی از مهاباد بازگشت، مسئولیت پادگان قدس سپاه در کرمان را برعهده گرفت. جنگ آغاز شده بود و سردار سلیمانی در اولین گام چندین گروه از نیروهای کرمانی را آموزش داد؛ نیروهایی که قرار بود عازم جبهههای جنوب شوند. کمی بعد یعنی در سال ۶۰ خود نیز عازم سوسنگرد شد و در محور مالکیه مقابل بعثیها جنگید. به نوشته «تسنیم»، او خود درباره این دوران و نقش شهید حسن باقری در ماندگاری خود در جبهه نبرد در دوران دفاع مقدس گفته بود: «اوایل سال ۶۰ در جبهه سوسنگرد بودم که شهید علی هاشمی جبههای را در حمیدیه تشکیل داد، من هم در خدمت ایشان بودم. زمانی بود که گردانها تشکیل شدند. عملیاتی به نام رجایی و باهنر طراحی شده بود. من در آن عملیات معاون گردان بودم. عملیات حساسی بود. میخواستیم عراقیها را در جاده سوسنگرد- حمیدیه دور بزنیم». سردار سلیمانی درباره شهید باقری گفته: «حسن به جبههها سرکشی میکرد... از احترامی که به او میگذاشتند، با توجه به اینکه صورت حسن کممو بود، فکر میکردم پسر آقای هاشمیرفسنجانی است.
تا اینکه در شب قبل از عملیات، جلسهای گذاشته شد و فرماندهان گردانها در سالن نمازخانه جمع شدند. در آنجا دانستم که مسئول اطلاعات عملیات جنگ است». سردار سلیمانی گفته بود: «من از همان ابتدای سال ۶۰، مجذوب حسن شدم. شاید یکی از عللی که باعث شد از رفتن صرفنظر کنم و در جنگ ماندگار شوم، شخصیت حسن بود». سردار سلیمانی گردان ۴۱ ثارالله کرمان را بنیانگذاری کرد و پس از این با همین گردان که بعدها به لشکر ارتقا پیدا کرد، در عمده عملیاتهای دفاع مقدس حضوری پررنگ داشت.
لشکر ۴۱ ثارالله، لشکر پیادهنظام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که از نیروهای استان کرمان تشکیل میشد. این لشکر سال ۵۹ در قالب یک گردان شکل گرفت و یک سال بعد به تیپ ارتقا پیدا کرد و سال ۶۱ باز هم گسترش یافت و با ۳ تیپ و یک گردان زرهی، بهعنوان لشکر ۴۱ ثارالله به فعالیت ادامه داد. سردار سلیمانی که از بنیانگذاران این لشکر بود، تا سال ۷۶ فرماندهی آن را برعهده داشت. لشکر ۴۱ ثارالله در طول جنگ ایران و عراق در عملیاتهای نصر ۴، نصر ۵، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵، بدر، خیبر، والفجر ۱، والفجر ۳ و والفجر ۴، عملیات رمضان، بیتالمقدس و بیتالمقدس ۷، فتحالمبین و طریقالقدس حضور داشت.
عملیات طریقالقدس عملیات مشترک سپاه و ارتش در آزادسازی بستان بود که از ۲۰ آبان تا ۱۵ آذر ۱۳۶۰ انجام شد. فتحالمبین، عملیات آزادسازی غرب دزفول و دهلران و محافظت از اندیمشک، شوش، دزفول و جاده اندیمشک- دزفول اواخر سال ۶۰ و اوایل سال ۶۱، خیبر، عملیات تهدید بصره سال ۱۳۶۰، کربلای پنج عملیات اشغال سلیمانیه و پیشروی به سوی بصره سال ۶۴ از جمله عملیاتهایی بودند که سردار سلیمانی به همراه لشکر ۴۱ ثارالله در آنها حضور داشت. در عملیات نصر ۵ نیز که بعد از نصر۴ و در خرداد و تیر سال ۶۶ انجام شد، یگان تحت فرماندهی سردار سلیمانی مورد حمله شیمیایی قرار گرفت. عملیات بیتالمقدس ۴ که در فروردین ۶۷ برای تصرف بلندیهای شاخ شمیران و شاخ سومر انجام شد، دیگر میدانی بود که سردار سلیمانی در هشت سال دفاع مقدس در آن جنگید. فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در دو عملیات فاو و مجنون سال ۶۷ نیز حضور داشت.
سردار سلیمانی کمتر اهل مصاحبه بود و بههمیندلیل خاطرههای زیادی از حضور او در جبههها در دست نیست. او خود در خاطره درباره عملیات کربلای ۵ میگوید: ««یک وقت در شلمچه بودیم، ما میخواستیم عملیات بکنیم. قبل از این عملیات کربلای ۵، شاید یکسالونیم قبل از این، خب آنجا ما برای اینکه دشمن متوجه نشود، نیروهای اطلاعات عملیات ما مشخص کرده بودیم مستقر کرده بودیم جلوی ما آب بود. آن روز دو تا از بچههای ما به نام صادقی و موساییپور رفتند برای شناسایی، برنگشتند، یک برادری داشتیم خیلی عارف بود، نوجوان مدرسهای بود، دانشآموز، اما خیلی عارف بود یعنی شاید در عرفان عملی کم مثلش پیدا میشد، به درجهای رسیده بود که بعضی از اولیا و در واقع بزرگان این جایگاه، جایگاه عرفان بعد از مثلا مدت طولانی ۷۰ سال، ۸۰ سال میرسیدند، او رسیده بود...».
سردار سلیمانی سالهای بعد از پایان جنگ نیز در محورهای مقاومت جنگید. از برجستهترین این جنگها جنگ ۳۳ روزه لبنان با رژیم اسرائیل بود که سردار سلیمانی در اولین و آخرین مصاحبه مطبوعاتی خود با دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری از حضور کامل خود در مدت این جنگ در لبنان سخن گفت. او این جنگ را چنین توصیف کرد: «یک نکته مهمی که وجود دارد، در مسئله جنگ و یک ضربه حزبالله مشابه ضربه آقا امیرالمؤمنین در جنگ خندق بود در بهزمینزدن عمر بن عبدود که پیامبر فرمودند: این ضربه امیرالمؤمنین مساوی است با همه عبادت جن و انس. چرا؟ چون ناجی اسلام شد. حزبالله در ضرباتی که طراحی میکرد، بعضی از ضرباتش یک مرتبه یک ساختار کامل رژیم را از دور خارج میکرد». او در این مصاحبه از فرمانده ارشد حزبالله لبنان در این جنگ عماد مغنیه که دو سال بعد یعنی سال ۲۰۰۸ به شهادت رسید نیز بهعنوان سردار واقعی یاد میکند. سلیمانی در سالهای جنگ همرزمان زیادی را از دست داده بود و بههمیندلیل همواره آرزوی شهادت داشت و از همرزمان خود با اندوه بسیار یاد میکرد. او در ادامه مصاحبه با دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری درباره جنگ ۳۳ روزه لبنان از دوران دفاع مقدس اینطور یاد میکند: «[دفاع مقدس]نسبت به همه دفاعهای مقدس دیگری که وجود دارد، یک حالت مادر دارد، محوریت و قدسیت دارد، نمیتوانیم بگوییم که اگر دفاع مقدس وجود نداشت، یعنی این نوع دفاعی که در دفاع ما اتفاق افتاد که موضوعات معنوی در اعلیترین شکلش بروز داده شد، تبلیغات دینی در اعلیترین شکلش بروز داده شد، موضوعات اعتقادی، عبادی در اعلیترین شکلش بدون ذرهای انحراف نمایش داده شد، ایثار، جهاد و شهادت در اعلیترین شکلش نشان داده شد، مدیریت و در رابطه در واقع مدیر و زیرمجموعه، دقیقا اگر بخواهیم تطبیق بدهیم با نادرترین صحنههای صدر اسلام قابل تطبیق است؛ بنابراین دفاع مقدس در همه موضوعات یک قلهای بود؛ اینها سلسلهجبل این قلهاند.
شما این جبل البرز طولش بیش از هزار کیلومتر است، اما معرفش قله دماوند است، قله دماوند آن نقطه مرتفع اساسی است، دفاع مقدس به نسبت همه این دفاعها نسبت این قله دماوند را به یک سلسلهجبل طولانی البرز دارد یک ارتفاعی دارد مرتفعتر از همه اینهاست، اینها دامنههای او هستند، سلسلهقلل آن هستند. بخواهیم واقعا تشبیه بکنیم این را باید بگوییم». او در ادامه میگوید: «ما خیلی از این صحنهها در دفاع مقدسمان دیدیم و همیشه میگویم از عوامل برحقبودن خودمان در جنگ من آن روحیاتی که از رزمندگانمان بروز میکرد که بیشتر شباهت داشت به یک حالت سیر و سلوک، به برداشتن حجابها سخنانی میگفتند ورای حجابها، ورای پردهها».
در روزهای پایانی سال ٩٧، محمد باقرزاده، خبرنگار روزنامه شهروند برای تهیه گزارشی از روستای محل تولد سردار شهید قاسم سلیمانی به «قنات مَلِک» سفر کرد. این گزارش در ویژهنامه نوروزی سال ٩٨ «شهروند» منتشر شد. اکنون که ساکنان رابُر و قنات ملک عزادار شهادت سردارند، بخشهایی از این گزارش را بازنشر میکنیم.
«بلوار سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی»؛ این را روی تابلویی آبیرنگ وسط میدانی در شهر رابُر و در ١٨٠ کیلومتری کرمان نوشتهاند. چند کیلومتر آنطرفتر، روستای «قنات ملک» است؛ زادگاه فردی که حالا در دنیا از او به عنوان «ژنرال وحشت»، «فرمانده بیسایه»، «مهندس امنیت خاورمیانه» و چندین و چند عنوان دیگر یاد میشود و در کنار محبوبیت بیحد و حصر در ایران و کشورهای منطقه، دشمنان هم برای نابودی او لحظهشماری میکنند.
«قنات ملک»، روستای پدری قاسم سلیمانی، فرمانده شاخه برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است، از توابع رابر کرمان. مردم رابر و روستاهای اطراف، منطقه خود را دیار سلیمانی میدانند و بسیاری از آنها در کنار اصطلاحات ستایشآمیز در وصف این فرمانده، خاطراتی هم از او دارند. همین چندی پیش، دوماهنامه آمریکایی «فارین پالیسی» این سردار ایرانی را یکی از ١٠ فرد قدرتمند دنیا در بخش «دفاع و امنیت» دانست؛ این خبر را همولایتیهای سلیمانی هم شنیدهاند و آن را با جزئیات تعریف میکنند. همروستاییهای به تعبیر مقام معظم رهبری، «شهید زنده»، بیش از هر چیز او را سربازی همیشه در خط مقدم میدانند و میگویند برای هر دفاعی از او آمادهاند، هرچند که او را فرماندهای بینیاز میخوانند.
راننده تاکسی بحث را به مشکلات اقتصادی اینروزهای مردم ایران میکشاند و همینطور که مسیر کوهستانی رابر به قنات ملک را با سرعت طی میکند، میگوید: «پس کی از این وضع رها میشیم، شما پایتختنشینها چرا کاری نمیکنید؟» راننده بافتی منتظر پاسخ نمیماند و در ادامه به حالت هشدار از علاقه مردم رابر و روستاهای اطراف به سلیمانی میگوید: «جان مردم اینجا به جان فرماندهشان وابسته است، خلاصه حواستان باشد.»
شب پرستاره و سرد روستا با آفتاب کمرمق پشتِ ابر به پایان میرسد. سه روستا در کنار هم، ساکنانی از طایفه سلیمانی را از دهها سال پیش در خود جای داده است. «قنات ملک امکاناتی از قبیل: گاز، آب، سالن ورزشی، مسجد و هر امکانات دیگری دارد، بقیه هم دارند.» این را جوانی از روستای نصرتآباد در چندکیلومتری قنات ملک میگوید. «البته از حق نگذریم، هرچه به قنات ملک میدهند خیلی سریع به بقیه روستاها میرسد. حاجحسن خیلی روی این موضوع حساس بود و میگفت: اگر امکاناتی هست باید برای همه این روستاها باشد.» حاجحسن، پدر قاسم سلیمانی است که پارسال در ٩٥سالگی ساکن دیار باقی شد. روز تشییع و مراسم ترحیم او را همه مردم روستا به خاطر دارند و از خاطره حضور چهرههای شناختهشده سیاسی ایران در قنات ملک میگویند. «رضا» اهل روستای نصرتآباد میگوید: «به روستای ما یکسال بعد از قنات ملک آب و گاز دادند، ولی اگر اصرار حاجی نبود شاید هنوز هم آب نداشتیم. حضور حاجحسن و همسرش خیلی به این منطقه کمک میکرد. میتوانستند راحت بروند و ساکن تهران شوند، ولی اینجا ماندند و همیشه هم از این مردم احترام و عزت دیدند.»
وارد قنات ملک که میشوی؛ آرامگاه ١٢شهید در حصار دیواری آجری قرار دارد که فامیل تمام آنها سلیمانی است و دهیاری روستا هم نام آنها را بر پیشانی کوچههای شیبدار و پر از درخت گردوی قنات ملک گذاشته است. در فاصله بین بخش شهدا و دیگر بخش قبرستان، دو قبر با یک جای خالی است؛ کنار آرامگاه فاطمه و حسن، پدر و مادر حاجقاسم. رضا میگوید بعضی از مردم روستا معتقدند سلیمانی میخواهد کنار پدر و مادرش باشد: «من شنیدهام بعضی میگویند سردار اینجا را برای خود در نظر گرفته، ولی هیچوقت وصیتنامه یا چیز موثقی ندیدهایم. مردم میگویند شاید درست باشد و شاید هم نه.» صبح دوشنبه است و قبرستان خلوت، اما چند زن و مرد از کنار قبر پدر و مادر سلیمانی برمیخیزند و به سمت خودروشان میروند. رضا میگوید اینها را نمیشناسد و احتمالا از روستاهای اطراف باشند: «حاجی رابطهای خیلی صمیمی با خانواده شهدا دارد. حتما دیدهاید که بارها در مراسم خاکسپاری همرزمانش گریه کرده و احساسی شده است. شاید اینها از خانواده شهدا باشند که حالا آمدهاند برای پدر و مادر سردار فاتحه بخوانند.»
در طایفه سلیمانی، حاجحسن هیچگاه فرد ثروتمندی نبود، اما داراییاش کفاف زندگی فرزندانش را میداد؛ آنطور که مردم روستا میگویند، زندگی خانواده سلیمانی و پنج فرزندش از راه کشاورزی میگذشت. بزرگترین فرزند این خانواده دختری حدودا ٦٤ ساله است که حالا در روستایی چسبیده به قنات ملک، باغشا، زندگی میکند. خانهاش تفاوتی با دیگر خانههای روستا ندارد. او اگرچه بیمیل به توضیح درباره فرمانده اینروزهای شاخه برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیست، اما میگوید اجازه این کار را ندارد. این موضوع را البته بسیاری از نزدیکان و همرزمان قاسم سلیمانی هم میگویند و آن را موضوعی امنیتی میدانند.
«حسین» نام مستعار یکی از همرزمان این فرمانده در دوران جنگ هشتساله است که همیشه ساکن روستای قنات ملک بوده است. او نخستینبار در دوازدهسالگی عازم خط مقدم شد و در گردانی با فرماندهی سلیمانی نخستین تجربه حضور در جنگ را پشت سر گذاشت. حسین از «کملطفیها به رزمندگان و بیعدالتیها» دلگیر است، اما به دلایل شخصی و علاقهنداشتن به «حرفهای نچسب مردم روستا» نمیخواهد چیزی از زبان او نقل شود. میگوید حاجقاسم فرزند وسط حاجحسن است و یک خواهر و برادر بزرگتر دارد: «حاجی قبل از انقلاب ساکن کرمان بود. بچه بود که از روستا رفت. کرمان هم ورزش رزمی میکرد هم بنایی. کاراتهکار بود و مربی پرورش اندام. همه میدانند که آدم جسور و نترسی بود. برادر کوچکترش هم پیش او بود. حاجقاسم و سهراب با دو پسرخالهشان در یک اتاق زندگی میکردند. حاجی همان موقع هم هوای بقیه را داشت.» رضا همین چند روز پیش سلیمانی را در کرمان و در مراسم ختم مادر همسر این فرمانده دیده است: «اگر اطلاع میدادید، میشد با سردار هماهنگ کرد، ولی میدانم که هیچ علاقهای به این کارها ندارد. خودش اینقدر بیریا و زلال است که اصلا علاقهای به اینکه اسمش جایی بیاید، ندارد. تا الان دیدهاید جای غیر ضرور صحبت کند؟»
آسمان دودل است و ابر زمستانی فضای روستا را پوشانده. عقربههای ساعت به ١٠ قبل از ظهر رسیده است، اما هوا همچنان گرگومیش و کوچههای پر از درخت گردوی لخت و بیبرگ قنات ملک خلوت است. زنی حدودا ٦٠ ساله، ماسک سفیدش را تا زیر چانه پایین میبرد و با لهجه نزدیک به کرمانی و با صدای بلند به گودال جلوی خانهاش اشاره میکند. میخواهد این کانال پر شود: «پسرم دو روز دیگر برمیگردد، ولی اینجا را کندهاند و نمیشود ماشینش را داخل بیاورد. خدا خیرتان دهد، همین جلوی در را پر کنید. پنج روز پیش آمدند اینجا را کندند و رفتند.» درون کانال نوار پلاستیکی و زردرنگ شرکت گاز خودنمایی میکند و پیرزن هم مدام بحث را تغییر میدهد.
اسم قاسم سلیمانی را که میشنود، انگار گوشش تیز میشود: «بله، همیشه اینجا میآید. وقتی هم که میآید معمولا به همه سر میزند یا در همین مسجد سخنرانی میکند. خدا پشت و پناهش باشد.» وسط حرفهایش به نگرانی اصلیاش برمیگردد، به اینکه آخر هفته پسر معلمش برمیگردد و وقتی ماشینش کنار درِ خانه نباشد، ممکن است آسیب ببیند. اینها را میگوید و در پاسخ به این پرسش که آیا سلیمانی به شما کمک میکند، میگوید: «بله، به همه کمک میکند. عید برنج، گوشت، قند و از این چیزها میآورد و بین همه مردم تقسیم میکند. به ما که بیسرپرستیم هم یک بن بیشتر میدهد. خدا را شکر حاجی ما را تنها نمیگذارد. جانش سلامت باشد.» پیرزن قنات ملکی وقتی میشنود که باید خود مسئولان شرکت گاز این کانال را پر کنند، کمی لحنش سرد میشود: «مگر شما مال اداره گاز نیستید؟ فکر کردم از آنجا آمدهاید.ای کاش حداقل همین جلوی در را درست میکردید.»
«یدالله» هم مانند بسیاری از ساکنان قنات ملک، روزهای جنگ در خط مقدم و در کنار فرمانده قاسم بوده است. ظاهرش تصویر درستی از پابهسنگذاشتن این رزمنده دوران جنگ هشتساله نمیدهد، اما واقعیت این است که او آنقدر که چهرهاش نشان میدهد، جوان نیست. کاپشنی نظامی پوشیده و کنار درِ ورودی خانه ایستاده است. دورتادور باغی که ساختمان هم در گوشهای از آن جا خوش کرده، دیوار است. درختان خانهباغ پدری قاسم سلیمانی هم رخت زمستانی پوشیدهاند؛ بیبرگ، ولی ایستاده در مقابل سرمای استخوانسوز منطقه کوهستانی قنات ملک. یدالله بعد از مرگ مادرِ سردار در سال ٩٢، همدم حاجحسن بوده و حالا یکسال است که تنها به امور باغ و خانه میرسد. سلیمانی بعد از مرگ پدر و مادرش همچنان به این روستا سر میزند و محل سکونتش همین خانه پدری است.
یدالله در تمام این سالها زندگی سردار را از نزدیک دیده و با میهمانان زندگی کرده است، اما برای حرفزدن معذوریت دارد: «شما میهمان ما هستید و زحمت کشیدهاید که این همه راه را آمدهاید، ولی من اجازه هیچ صحبتی ندارم. به من تأکید شده که با هیچکس هیچ حرفی نزنم.» یدالله کنار در خانه میایستد و انتهای کوچه را نگاه میکند. به نظر میآید این خانه و باغ، بزرگترین خانه روستاست، هرچند که تفاوت چندانی هم با بقیه بافتهای روستا ندارد. در این بین بعضی اهالی روستا از شایعاتی میگویند که «قبلا در این خانه آهو هم وجود داشت یا بعضی درختهای این باغ از لبنان آورده شدهاند» و بلافاصله چنین ادعاهایی را در حد شایعه میدانند. «بابک محمدی سلیمانی» یکی از جوانان کارآفرین روستای نصرتآباد در چندکیلومتری قنات ملک، همه این موارد را شایعاتی غیر مستند میداند: «درباره سردار شایعاتی همیشه اینجا نقل میشود که درست نیست. مثلا درباره همین درخت لبنانی بگویم که سیب درختی این منطقه به اسم سیب لبنانی معروف است و به این معنی نیست که حاجی از لبنان درخت آورده باشد. تنها تفاوت این باغ با بقیه باغها، همین چند درخت زیتون معمولی است.»
«کمال» دانشآموزی است که یکبار سردار را در همین سالن ورزشی دیده است. او میگوید سلیمانی علاقه فراوانی به ورزشکار بار آمدن جوانان همروستاییاش دارد: «اینجا معمولا مسابقات برگزار میشود، از بقیه روستاها هم میآیند، ولی جام رمضان از همه پرشورتر است.» او با لهجه کرمانی و با صدایی آرام و بدون هیچ هیجانی درباره یکی از این مسابقات جام رمضان میگوید: «آن سال خود سردار هم در مراسم اهدای جام بود. بچهها عکسهایش را هم دارند که بعضی توی اینستاگرام هم منتشر کردند. دو زانو بین بچهها نشسته بود. حاجی چند دقیقه حرف زد و به همه هدیهای ساده داد؛ به تیم قهرمان هم سفر به مشهد.» آنطور که کمال میگوید، همین سوله و زمین چمن هم از «لطف و برکت سردار» است: «من هیچوقت ندیدهام کسی بگوید از سردار پول گرفته است. علاقهای به این کارها ندارد، ولی بعضی موارد برایش مهم است. همین سوله و زمین را از پولی که دیگران در اختیار او قرار میدهند که به نیازمندان کمک کند یا کارهای خیر برای روستاها انجام دهد، ساخته است. چون خیّران زیادی به دلیل همین صداقت سردار مبالغی را در اختیار او قرار میدهند که به کارهای خیر و نیازمندان اختصاص دهد.»
در گویش لُری به شکستهبندهای محلی «بیتال» میگویند و «خسرو محمدی» هم که کدخدای قنات ملک و طایفه سلیمانی بوده به بیتال این روستاها هم معروف بوده است. آنطور که چندین تحقیق و پژوهش دانشگاهی درباره تاریخچه عشایر سلیمانی نوشتهاند، این طایفه قبل از مهاجرت به کرمان، در بویراحمد زندگی میکردند.
کدخدا خسرو اینروزها ساکن جیرفت است و تابستانها به روستای نصرتآباد برمیگردد. او یارِ غار و رفیق گرمابه و گلستان حاج حسن یعنی پدر سردار بود و قاسم را از کودکی میشناسد. خسرو آخرینبار همین چند هفته پیش به کرمان رفت تا در مراسم ختم مادرزن سردار شرکت کند و به فرزند دوست قدیمیاش تسلیت بگوید. محمدی شیفته سردار است و میگوید شب و روز برای سلامتیاش دعا میکند. براساس گفتههای ساکنان قنات ملک هر وقت سردار به روستا میآید یک نفر را با ماشین به نصرتآباد میفرستد که خسرو را پیش سردار ببرد. کدخدا خسرو درباره این دیدارها و نسبتش با سردار میگوید: «حاجی چشمه زلال معرفت و انسانیت است.
هیچ چیز را برای خودش نمیخواهد. باید بدن این مرد را ببینید تا بدانید چه زحمتی میکشد و خدا چقدر او را دوست دارد. من بیتال این مردمم و هر وقت پیش سردار میروم سعی میکنم اگر کمردردی، پادردی، چیزی داشته باشد دستی به این دردها بکشم. واقعا فقط خود خدا سردار را برای ما نگه میدارد.» خسرو خاطرات زیادی از دوران کودکی تا امروز فرمانده سپاه قدس ایران دارد: «حاجی دست خیر دارد و خیّران زیادی هم از او میخواهند که مواردی را به نیازمندان بدهد. هرسال قبل عید ارزاق میآید و بین همه روستاهای این منطقه و جنوب کرمان که مردم محتاجتری دارد تقسیم میشود. ارزاق فقط مختص به قنات ملک نیست و حتی به بقیه شهرستانهای جنوب کرمان هم فرستاده میشود.»
او میگوید فرزند رفیق قدیمیاش هرجا که قدم میگذارد منشأ خیر و برکت میشود: «قبل از اینکه حاجی وارد سپاه (کرمان) شود، قبل از ٦٧ این منطقه ناامن بود، جنوب کرمان ناامن بود، سیستان و بلوچستان ناامن بود، اما حاجی این مشکلات را با درایت رفع کرد. به هرکسی که توانست تأمین داد؛ یعنی موتور آب به آنها میداد و اسلحهشان را میگرفت و خیلی از آنها الان کار میکنند. همین الان چند نفر از اشرار معروف که با تأمین حاجی کشاورز شدهاند، حالا از کشاورزهای معروف این منطقهاند.»