مرد عاشق پیشه که برای رسیدن به دختر مورد علاقهاش وی را در قنادی محل کارش گروگان گرفته بود در نخستین جلسه بازجویی در مقابل بازپرس جنایی از ارتباط ۲۱ ماههاش با این دختر پرده برداشت.
به گزارش ایران، صبح یکشنبه مرد جوان در حالی که دستبند آهنی دور دستانش قفل شده و پابند داشت با لباسهای بازداشتگاه روی صندلی نشست. نگرانی و پشیمانی در صورت و چشمانش موج میزد.
پژمان، ۳۷ ساله، عامل گروگانگیری عاشقانه در قنادی بود. ساعت سه و چهل وپنج دقیقه ۱۲ بهمن گزارش این آدم ربایی به مأموران پلیس پیشگیری و سرپرست دادسرای امور جنایی تهران اعلام شد و ۳ ساعت بعد با تلاش پلیس و قاضی سرانجام مرد جوان خود را تسلیم پلیس کرد.
تحقیقات از وی به دستور بازپرس رحیم دشتبان از شعبه دهم دادسرای جنایی تهران ادامه دارد.
گفتگو با متهم
چطور با این دختر آشنا شدی؟
من ساکن یکی از شهرهای شمالی هستم. یک سال و ۹ ماه قبل، شبنم که ساکن شهرستان مجاور ما بود به همراه یکی از دوستان قدیمیام برای میهمانی به خانه من آمده بود. من متاهل بودم دخترم ۱۵ ساله است. اما شبنم کاری کرد که عاشقش شدم. اوایل میگفت که از خانواده پولداری است، اما بعد از مدتی فهمیدم که دروغ گفته و خانواده نا بسامانی دارد.
پدر و مادرش به خاطر بدهی مالی فراری بودند. بعد هم به من گفت که خانهشان را به خاطر بدهی مالی گرفتهاند و از من خواست که به او پناه بدهم. من هم او و برادر ۱۰ سالهاش را به خانهام بردم و از آنها نگهداری کردم. یک سال پیش من بودند و تمام خرج و مخارجشان را میدادم.
خانوادهاش از این موضوع با خبر بودند؟
بله. پدرش را به خاطر ۳۰ میلیون تومان بازداشت کرده بودند که من این پول را پرداخت کردم و پدرش از زندان آزاد شد. البته پدرش خیلی بدهی داشت.
چرا کمکشان میکردی؟
آنقدر عاشقش بودم که زنم را طلاق دادم و یک سال است که دختر ۱۵ سالهام را ندیدهام. حتی به من گفت: اگر واقعاً مرا دوستداری نصف اموالت را بهنام من بزن. من هم ۶ ماه بعد از آشناییمان به مناسبت روز ولنتاین، نصف باغی را که الان حدود ۴ میلیارد تومان است بهنام شبنم کردم.
پس چرا کار به اینجا رسید؟
مرداد امسال شبنم ناگهان ناپدید شد. هیچ خبری از او نداشتم از نگرانی و عشقش دیوانه شده بودم. برای پیدا کردن او به همه جا سر زدم. اما تلفنم را جواب نمیداد. تا اینکه یکی از شاکیهای پدرش که دوست من بود خبر داد که پدر شبنم به خاطر بدهی توسط مأموران کلانتری بازداشت شده است.
از قائمشهر راهی تهران شدم و در کلانتری پدرش را دیدم. او به من گفت که دخترم از تو بد گفته بود و فکر نمیکردم که آدم خوبی باشی. به من ۴۰ روز وقت بده تا تو را به دخترم برسانم. به او گفتم اگر شبنم مرا نمیخواهد، خودش به من بگوید، اما او قول داد شبنم را به من برساند، ولی به قولش عمل نکرد.
چطوری توانستی او را پیدا کنی؟
زمانی که در کلانتری بودیم، عمه شبنم به او زنگ زد و من از حرفهایش فهمیدم که شبنم در یک قنادی نزدیک خانهشان کار میکند. با این سرنخ چند روز تمام قنادیهای آن منطقه را گشتم و بالاخره پیدایش کردم.
چهارشنبه گذشته به تهران آمدم و به قنادی رفتم. اما از شنبم خبری نبود، پنجشنبه و جمعه هم خبری از او نبود تا اینکه شنبه ظهر که به آنجا رفتم شنبم را دیدم. از او خواستم باهم صحبت کنیم. اما کارگر قنادی که مرد جوانی بود مانع شد. بعد به پلیس زنگ زد. من که از این کارش بشدت عصبانی شده بودم اسلحهای را که به همراه داشتم بیرون آوردم. یک بستهام همراهم بود که شبیه بمب بود. ترساندمشان بعد هم تهدید کردم.
چه شد که تسلیم شدی؟
شبنم قسم خورد که با من ازدواج میکند میدانم دروغ گفته، اما به خاطر قسم او و قولهایی که به من دادند خودم را تسلیم کردم.
نقشه را چه زمانی کشیدی؟
۴ روز قبل از این کار. البته آن روز میخواستم اگر جواب منفی شنیدم خودم را بکشم هنوز هم این تصمیم را دارم. چرا که من همه زندگیام، زنم و داراییام را بهخاطر او از دست دادم و حالا میخواهم خودم را بکشم تا او با عذاب وجدان مرگ من زندگی کند.