خطر اسپویل وجود ندارد. با خیال راحت بخوانید.
فرارو- زهرا فدایی، فیلم شنای پروانه با ریتمی نفسگیر شروع میشود. پروانهای که در تلهای ترسناک افتاده. دنیا دور سرش میچرخد. هر طرف، همهجا شکارچیانی سر فرو برده، تله او را تماشا میکنند انگار.
پروانه تلاش میکند سرپا بماند. تلاش میکند انرژی از دسترفتهاش را جمع کند. باید شجاع باشد تا نجات بیابد. اما وحشت و بیپناهی است که از حدقه چشمان طناز طباطبایی سر ریز میکند توی صورت شهر.
تلاشی بیهوده برای مخفی کردن موها. موهایی سمج که زیر روسری آرام و قرار نمیگیرند. حجاب پروانه سر لج افتاده انگار. مهار این حجاب دشوار است دیگر. خیلی دشوار.
فیلم شنای پروانه، درباره پروانههاست. تکلیف قصه زود روشن میشود. حادثه اتفاق میافتد و بعد مخاطب است که دنبال قهرمان راه میافتد تا از عاقبت ماجرا سر در بیاورد. یک گیره سر، که باز و بسته شدنش مثل بال زدن پروانههاست. این گیره باید وجدان انسان را زنده نگه دارد. تا تکلیف تله گذار و تله انداز را یک سره کند.
لوکیشنی داریم همان ابتدا. با آتشی که زبانه میکشد. خطرناک به نظر میرسد. آتش یعنی این محل همانجایی است که باید سره از ناسره جدا شود. چکش بخورند آهنها و آدمها. اما این درهای فرو رفته هیچ وقت مثل روز اول نمیشوند. "بدون رنگ نمیشود". رنگ دارند آهنها و آدمها که نمیدانی زیر ظاهرشان چه باطنی است.
کارگردان فیلم شنای پروانه یکی دو نکته باریک گنجانده، برای بیننده باهوش که حدسهایی بزند. اما داستان لو نمیرود. بیمزه و کلیشهای نمیشود. تکنیکهای فیلمبرداری توی چشم مخاطب فرو نمیرود. یک روایت ساده، اما دلهرهآور.
فیلم شنای پروانه، داستانی در جامعه ماست. بخشی که آشنا نیست برای خیلیها. اما چه بخواهیم چه نخواهیم درون همین جامعه است. شما بگویید زیر پوسته.
مثل اولین باری که اسم وحید مرادی را شنیدیم. خبرش را خواندیم. دیدیم عجب دنیایی دارند. طرفدار و هواداری دارند. گنده لات و نوچهای. مرام و مسلکی. آداب و آیینی؛ و همچنان دارند؛ و همچنان هستند، اما خیلی از ما بیخبریم که هستند.
در فیلم شنای پروانه پا به پای جواد عزتی که حجت است در فیلم، سر میکشیم به محلهای که آشنا نیست. نه از آنها که مرسوماند در فیلمها و آدمایشان تکراری است. دلمان میتپد، میلرزیم، یکی باید دست حجت را بگیرد که داداش من نرو. تو که سر به راه بودی نرو. میرود، تاوان دارد، اما میرود؛ اگر نرود با گیره بالهای پروانه، چه کند؟!
فیلم شنای پروانه شاید شاهکار نباشد، اما داستان خوبی است. مثل آرامش غمباری که صبح فردای حادثه، هوار میشود روی دل حجت. روی دل ببیننده. مثل دردی که باید بماند گوشه جگر تا همیشه و بیرون نریزد هیچوقت. مثل آنچه هست، ولی بهتر که بگوییم نیست. مثل آنها هستند، بهتر که نبینیمشان. مثل قسمهای معتاد و مشروبفروش، گناهکار و آدمفروش، که شاید اعتقادی دارند ته ته دلشان، راحتتر که بگوییم ندارند. سنگ بگذاریم روی ننگ و تمام...
جواد عزتی و امیر آقایی در فیلم شنای پروانه
"شنای پروانه" پدیده جشنواره؟
شنای پروانه اثر محمد کارت بیش از آثار دیگر در دو روز اول مورد توجه قرار گرفته است. کاربران زیادی این فیلم را تحسین کرده اند و آن را اتفاق جشنواره امسال دانستهاند. بازی امیر آقایی، جواد عزتی و پانتهآ بهرام در این فیلم تحسین شده است.
میلاد دخانچی درباره این فیلم نوشته است: «کلوز اپهای بدون توجیه، اما در مجموع فیلمی راضی کننده با پایانبندی هوشمندانه. جدا از ارزش مردم شناسانه در شناساندن خرده فرهنگ لاتها، فیلم عصیان علیه استبدادهای شخصی را ترویج کرده و میگوید: دیگر نه نهاد سیاسی قابل. اعتماد است، نه مرام گروهی و نه تبار.»
رضا ساکی هم معتقد است: «محمد کارت با شنای پروانه، هومن سیدی با مغزهای کوچک زنگزده و سعید روستایی با ابد و یک روز، ظهور یک جریان نو را نوید میدهند. محمد کارت فیلم خوبی درباره شر، اعتیاد و فقر ساخته است.»
این فیلم منتقدان خود را هم دارد. علی مصلح روزنامهنگار در این باره نظر متفاوتی دارد. او نوشته است: «متاسفانه پیشبینی درست از آب درآمد. شنای پروانه با وجود قصه و بازیهای خوب و اجرای تکنیکی دشوار، در پرداخت و بینش دچار سندرم «سینمای عصبیت و عربده» بود. بهترین توصیفی که درباره نسبت کارگردان با سوژه و فیلم به ذهنم رسید: اگر دیری در مغاک چشم بدوزی، مغاک نیز در تو چشم میدوزد.»
پانتهآ بهرام برای ایفای نقش در فیلم شنای پروانه موهایش را تراشید
پانتهآ بهرام در فیلم شنای پروانه با موهای تراشیده
پانتهآ بهرام هم در پاسخ به این سوال که
چرا موهایش را تراشیده، گفت: «من با محمد کارت همبازی بودم و میدانستم بازیگری را میشناسد وقتی به من پیشنهاد داد میدانست که من ریسک پذیرم و برای از ته زدن مو مخالفتی نمیکنم.»
او با توضیح اینکه این فیلم بر خلاف ظاهر مردانهاش به شدت فمینیستی است و زنهای فیلم قربانی هستند، افزود: «نقشی که من در فیلم داشتم از چهره و زنانهگیاش برای اینکه شرایط دیگری برایش تعریف نشده، میگذرد. هر چه زن در فیلم میبینیم قربانی شرایطی هستند که ساخته مردها است.»
معرفی کوتاه فیلم شنای پروانه
«شنای پروانه»
چهارمین فیلمی که از میان فیلم اولیها در بخش سودای سیمرغ حضور دارد،
شنای پروانه به کارگردانی محمد کارت و تهیهکنندگی رسول صدرعاملی است.
محمد کارت که در عرصه سینمای مستند کارگردانی شناخته شده است و فیلمهایی مثل «آوانتاژ» و «بچهخور» را در کارنامه داشته، اولین فیلم سینمایی خود را با نام شنای پروانه و بازی جواد عزتی، طناز طباطبایی، امیر آقایی در نقش هاشم، پانتهآ بهرام، علی شادمان، نیره فراهانی، مهدی حسینینیا، ایمان صفا، مهلقا باقری، نادر شهسواری و با معرفی آبان عسکری ساخته است.
فیلمنامه این فیلم که مضمونی اجتماعی دارد، توسط محمد کارت، حسین دوماری و پدرام پورامیری نوشته شده و در خلاصه داستان آن آمده است: در جنوب شهر، شنای پروانه طوفان به پا میکند.
محمد کارت؛ کارگردان شنای پروانه
محمد کارت (Kart)، متولد جنوب شهر شیراز است و این اولین ساختۀ سینمایی اوست که در بخشهای نگاه نو و سودای سیمرغ حضور دارد. سابقۀ آقای کارت در سینما، در بازیگری و کارگردانی فیلمهای کوتاه و مستند بوده. ایدهها و فیلمنامهها را نیز خودش پرورده است. محمد کارت، در اولین فیلم مستند خودش به نام خونمردگی (۱۳۹۲) به چاقوکشها و داشهای شیراز میپرداخت و با آنها مصاحبه میکرد؛ افرادی از زادگاهش در محلۀ سعدی شیراز.
محمد کارت بعد از فیلم کوتاه «بچه خور» این بار به سراغ تجربه نخستین اثر بلند سینمایی خود آمده؛ فیلمی به نام «شنای پروانه» که در راستا و ادامه طیفی از فیلمهای اجتماعی تولید شده است.
معرکه