ساعت ۲ بعد از ظهر یکشنبه ۷ دی رئیس امداد و نجات فدراسیون کوهنوردی از پایان عملیات جست و جو برای یافتن قربانیان و مفقودان حادثه سقوط بهمن روز جمعه پنجم دی خبر داد. عملیات تیمهای امدادی در ارتفاعات آهار، دارآباد و کلک چال با کشف ۱۱ جسد و پیدا کردن ۱۴ کوهنورد گمشده پایان یافت، هر چند که یکی از مصدومان در بیمارستان جان باخت تا آمار قربانیان به ۱۲ نفر برسد؛ عملیاتی سخت و نفسگیر در سرمای منفی ۲۰ درجه و حجم برفی که پس از ریزش بهمن به حدود ۱۵ متر رسیده بود؛ از همه مهمتر اینکه با توجه به تابش آفتاب احتمال ریزش دوباره بهمن وجود داشت و باید به فکر امنیت جانی امدادگران نیز میبودند.
ایران در ادامه نوشت: هر چه بود پس از ۳ روز عملیات پایان یافت، اما در این حادثه غیر از جانباختگان دهها نفر نیز با آسیبهای شدید بدنی روبهرو بودند که برای درمان به مراکز پزشکی منتقل شدند؛ آسیبهایی که شاید تا آخر عمر با دیدن آن خاطره تلخ ظهر روز جمعه زمستانی را به یادشان بیاورد.
محسن محمدی، ۳۳ ساله یکی از قربانیان حادثه سقوط بهمن است. دانشجوی فوق لیسانس تدوین و سینما که همزمان مستند سازی نیز انجام میداد.
برادر محسن گفت: برادرم کوهنورد حرفهای بود و سیمرغ کوههای ایران را داشت. او در رابطه با آخرین دیدار برادرش گفت: پنجشنبه شب به دیدن مادرم رفتم و، چون برادرم با مادرم زندگی میکرد، او را آنجا دیدم. ساعت ۳ صبح جمعه بود که وسایلش را برداشت و راهی کوه شد. معمولاً، چون کوهنوردی برادرم تا ساعت ۷ طول میکشید نگران او نشدیم. اما بعد از ساعت ۷ کم کم نگرانش شدیم، برادرم هرگز ما را بی خبر نمیگذاشت و همین مسأله ما را نگران کرده بود.
وقتی خبر سقوط بهمن را شنیدیم نگرانی ما بیشتر شد. برادرم فردی خودساخته و آدمی بسیار خوش قلب و مهربان بود. او ادامه داد: با اطلاع از خبر سقوط بهمن، تمام پایگاههای پلیس دربند، توچال، دارآباد و ... را جست و جو کردیم. بعد از ظهر شنبه بود که به ما خبر دادند ۵ نفر را از زیر برف بیرون آوردند که یکی از آنها برادرم بود. محسن معمولاً تنهایی به کوه میرفت و در دامنه به سایر اعضای گروه میپیوست که آنها را نمیشناسم.
یحیی انصاری، پیمانکار ساختمان، قربانی دیگر این حادثه تلخ است. او هر هفته راهی کوه میشد؛ اما این بار بازگشتی نداشت. پسر ۲۲ ساله یحیی گفت: پدرم عضو باشگاه کوهنوردی تهران بود. او نه تنها جمعهها بلکه درطول هفته نیز به کوهنوردی میرفت، پدرم کوهنوردی حرفهای بود دماوند و سبلان را فتح کرده بود. پدر ۵۸ ساله ام معمولاً با دوستانش به کوه میرفت.
او ادامه داد: صبح جمعه ساعت ۴ و نیم بود که از خانه خارج شد. از ساعت ۳ بعد از ظهر که کوهنوردان در کوه گیر کردند نگران شدیم و تا ساعت ۷ بعد از ظهر مدام به خودش و دوستش زنگ میزدیم. گوشی پدرم در دسترس نبود و گوشی دوستش مدام از دسترس خارج میشد. خیلی نگران شدیم، پدرم معمولاً جمعه صبحها که میرفت حدود ساعت ۳ خانه بود و با خودمان گفتیم شاید همانجا مانده تا به کوهنوردانی که گیر افتاده اند کمک کند. پسر جوان که در حال خاکسپاری پدرش بود گفت: انتظارما تا ۹ شب طول کشید دیگر خیلی نگران شدیم.
ماجرا را به آتش نشانی و هلال احمر گزارش کردیم و در نهایت شنبه صبح دوست پدرم که کوهنورد بود جسد او را پیدا کرد. روز حادثه پدرم با یکی از دوستانش به قله کلک چال رفته بود که باتوجه به خراب شدن هوا آرام آرام برمی گردند. اما باتوجه به افت فشار و سرمازدگی پدرم نمیتواند راه برود، و بی هوش میشود. دوستش خودش را به پایین میرساند تا کمک به بالا ببرد و پدرم را نجات دهد که هوا بدتر میشود و دیگرامکان بالا رفتن وجود نداشته و گیر میکند.
او ادامه داد: من یک خواهر دارم و تنها پسر خانواده هستم. هنوز در شوک حادثهای هستیم که برایمان رخ داده و باور نداریم پدرم دیگر بر نمیگردد.
اسماعیل جلیلوند ۳۵ ساله کارمند شهرداری ملارد و از کوهنوردان حرفهای بود. یکی از بستگانش به نام غلامرضا بیات درباره این حادثه گفت: اسماعیل از ۱۲ سال قبل کوهنوردی حرفهای را آغاز کرد و همراه تیم کوهنوردی بارها به قلههای ایران و کشورهای دیگر از جمله گرجستان و کوه آرارات صعود کرده بود.
صبح جمعه هم ظاهراً دوستانش با وی تماس میگیرند و میگویند راهی قله کلکچال هستند او هم بلافاصله به همراه چند نفر از دوستانش راهی کلک چال شد. اما ظاهراً زمانی که در حال صعود بوده دوستانش را میبیند که در حال برگشت هستند و به او هم توصیه میکنند که برگردد، اما وی میگوید، چون هوا خوب است میرود و زود بر میگردد که متأسفانه وقتی به قله رسیدند گرفتار باد و بوران و کولاک و در نهایت سقوط بهمن شدند و با چند نفر از دوستانش جان باختند.
وی در ادامه گفت: ساعت ۹ شب جمعه به پدر و مادرش خبر دادند، وقتی من موضوع را فهمیدم به محل رفتم خودرواش همانجا پارک بود. جسدش را ابتدا پیدا نکردند تا اینکه دوستش ایرج که از کوهنوردان حرفهای است همراه تیم نجات سوار بر بالگرد به محل رفتند و سرانجام صبح یکشنبه جسدش را پیدا کرده و به پایین انتقال دادند.
وی که بشدت گریه میکرد گفت: اسماعیل قرار بود یک ماه دیگر ازدواج کند، پدر و مادر و خواهر و برادرانش منتظر جشن دامادی او بودند، اما حالا باورمان نمیشود که جسد او را در یک کاور سیاه تحویلمان دادهاند. او کوهنورد بیتجربهای نبود، نمیدانم این حادثه تلخ را که باعث مرگ بیش از ۱۰ نفر و شاید نقص عضو چند نفر دیگر شده چگونه باید تفسیر کنیم.