محمد نوین؛ «پروین احمدینژاد: بايد در راستاي طرح حجاب و عفاف با افراد لجوج و معاند در امر حجاب برخورد شديد شود... علی مطهری: وضعیتی که امروز در مسئله عفاف و حجاب پیدا کرده ایم به خاطر جدی نگرفتن اصل امر به معروف و نهی از منکر خصوصا از طرف دولتها است... رحيممشايی درباره نحوه برخورد پليس در مواجهه با مصاديق بدحجابی در جامعه گفت: اين روش پليس مورد قبول نيست... معصومه ابتکار: نمی دانم چرا در مقابل این همه گناه که شاهد خیلی هایش در سطوح وسیع هستیم فقط به چند تایی گیر داده اند... محمد رضا باهنر: اکنون برخی ناهنجاریهای اجتماعی مانند بدحجابی در جامعه بروز پیدا کرده است که امیدواریم با آسیب شناسی و ارائه راهکار مناسب دیگر شاهد اینگونه ناهنجاریهای جامعه نباشیم...»
حجاب یک مسئله است یا شبه مسئله؟ معترضان به بد حجابی در جامعه امروز ایران چه چیزهایی را پیش فرض میگیرند؟ به گمان در چنین اعتراضاتی مهمترین گزارهای که پیش فرض گرفته میشود رابطه بدحجابی با افزایش فحشا و بی بند و باری اخلاقی است. به حتم معترضان در پی گیری بهبود وضع اخلاقی جامعه، گریبان بدحجابی را چسبیدهاند.
اما آیا مبارزه با بد حجابی نخستین سنگر مبارزه با بی بندباری اخلاقی است؟
بزرگترین غفلت در جنگ، آیا آنجا نیست که سربازان در پندار آنکه نبرد در خط مقدم جریان دارد از ستاد مرکزی، از قلب شهر غافل شدهاند! هنگامي که پرچم دشمن بر فراز میدان مرکزی شهر آویخته شود، حتی اگر سربازانی جان نثار در خط مقدم به جنگ ادامه دهند؛ آیا جنگ مغلوبه نیست؟
تلاشهای چندین سالهی ما برای مبارزه با بدحجابی چرا جواب نداده است؟
اگر اعتراض به بد حجابی با پیش فرض اخلاقی همراه است و معترضان به بدحجابی نگران وضعیت اخلاقی جامعه هستند نباید دچار شبه مسئله شوند و از مسئله اصلی که همانا افول اخلاقی جامعه است غفلت ورزند.
اگر معترضان مسئله را که همانا بیاخلاقی است بازشناسند در خواهند یافت که با کلام و شعار و زور و بگیر و بند و سیاستزدگی نمی توان جلوی بیاخلاقی را گرفت. حتی ممکن است در این خودآگاهی و شناخت مسئله، به نقش منفی منش اخلاقی خود در وضعیت موجود پی ببریم.
جنس اخلاق از جنس فرهنگ است. نباید از وجه قهر آمیز دولت توقع اصلاح وضعیت اخلاق را داشت؛ اقدامات دولت و پیامدهای آن در سالهای اخیر نشانگری گویا از عدم توانایی حل چنین مشکلاتی است؛ دولت با کارهای عجیب و غریب و متناقض و خشونتهای بی دلیل که هر از چند گاهی به راه انداخته است چه بسا خود به این بی سامانی اخلاقی دامن زده است.
چنین است که اگر فرهنگ را مجموعه باورها و ارزشها و خواستها در نظر آوریم، آنگاه کار روی باور و ارزش و خواست، مهمترین حرکت برای نجات اخلاقی جامعه است. درست همین جا است که باید از اصلها و قاعدهها دور نیافتیم؛ چه اگر به اجبار توانستند حجاب را به آن چیزی که بدان باور دارند، نزدیک سازند آنگاه تنها لایهای بر مشکل حاد خویش کشیدهایم، که در زیر و در پس حجاب چه بسا آسانتر بتوان بی بند و بار بود.
مشکل ما حجاب نیست. مشکل ما قلبی است که باور ندارد، مغزی است که ارزشش، لذتها و رنجهای زودگذر است، فردی است که خواستش عاقلانه و مومنانه نیست؛ حال اگر آمدیم و بر روی این قلب و مغز و … پوششی افکندیم، آیا مشکل حل خواهد شد؟!
مشکل امروز ما تاکید بر شبه مسئلههاست، غفلت از اصلها و قاعدهها و قانونهاست؛ کاستن از اصل و مغز است و افزودن بر فرع و تظاهر.
ما باید در ابتدا یا لااقل همزمان با شورش بر زیر پا گذاشته شدن مظاهر اخلاقی، بر مصداقهایی که قلب گزارههای اخلاقیمان را نشانه رفته اند بر آشوبیم.
امروز برای مبارزه با بد حجابی، ما باید آموزش و تربیت و موعظه و نصحیت و رفتارهایمان را بکاویم و دوباره آگاهانه و با جدیت تمام در شکل دادن به باورها و ارزشها و خواستها سعی کنیم و اگر نه، با پیش فرضهای مبهم، برای پدیدهای فرهنگی نسخهای خشونت زا پیچیده ایم؛ نسخه ای که به ظاهر، بیمار را سر پا میدارد و در باطن میپوساند.