ماجرای یک روز عادی برای علی کریمی؛ وقتی او با دوستش به بانک رفت، پول گرفت و بیرون زد و باقی اتفاقاتی که رخ داد...
با علی کریمی رفته بودیم بانک. برای یک کار اقتصادی لازم بود از حساب پول برداریم. در بانک همه او را میشناختند. از مسئول باجه بگیر تا رئیس بانک همه با او خوش و بش میکردند. رئیس بانک و مسئول یکی از صندوقها از آن استقلالیهای تیر بودند. از همان اولی که وارد بانک شدیم با کریمی کلکل کردند تا لحظهای که بیرون برویم. علی کریمی باید چهارمیلیون و ۷۰۰ از بانک برمیداشت. برای کاری که میخواستیم انجام دهیم حداقل پول لازم همین بود. پول را که گرفت از بانک خارج شدیم.
هنوز خیلی از بانک دور نشده بودیم که یک پیرزن را گوشه خیابان دیدیم. به نظر گدا میآمد. میدانستم که علی کریمی دست به خیر دارد. سریع کنار زد و سراغ پیرزن رفت. طفلک نای حرفزدن نداشت. نه پول میخواست نه کمک؛ فکر کنم از حال رفته بود. به او کمک کردیم که از جایش بلند شود. نایلون داروهایش کمی آن طرفتر افتاده بود. کریمی داروهایش را به او داد و با اصرار سوارش کرد و او را به خانهاش رساند.
خانهشان قدیمی بود، وارد خانه شدیم، همسر پیرزن هم روی یک تکه پتو خوابیده بود. علی به پیرزن نزدیکتر بود و با او حرف میزد. زیاد از حرفهایی که میزدند سر درنمیآوردم. پیرمرد و پیرزن را تنها گذاشتیم و از خانه بیرون آمدیم. در مسیر برگشت اصلا حرف نمیزد. مشخص بود که حوصله ندارد. به پمپ بنزین رفتیم که بنزین بزنیم. بعد از اینکه بنزین زدیم، علی از مسئول پمپ پرسید کارتخوان دارند یا نه. مسئول کلی تعارف کرد و گفت که نمیخواهد پول بگیرد اما کارتخوان نداشتند. من به جای او پول بنزین را حساب کردم.
پیش خودم میگفتم نگاه کن همین الان چهار میلیون پول گرفت نمیخواهد خرج کند. پیگیرش شدم که دنبال کارمان برویم. بیرون پمپ بنزین اما گفت امروز نمیخواهد این کار را بکند. کلی بهانه آورد و گفت که ظهر شده، آخرش هم گفت پول ندارد که بدهد. گفت که فردا کارمان را انجام بدهیم. همین یک ساعت پیش چهارمیلیون و ۷۰۰ از بانک پول گرفته بودیم ولی معلوم بود که دیگر پولی در جیبش نمانده است... من که ندیدم علی پولها را در خانه آن پیرمرد و پیرزن گذاشته باشد. نمیدانم آنها تا الان پولها را پیدا کردهاند یا نه. اصلا فهمیدهاند که این پولها را چه کسی آنجا گذاشته. خیلی راحت از هم خداحافظی کردیم و جدا شدیم.
این متن از روی گفتههای یکی از دوستان کریمی تنظیم شده. متنی که اسفند ۱۳۹۱ در روزنامه تماشا کار شده است. خودش گفته و خبرنگار هم نوشته که علی کریمی هرگز دوست نداشته این اتفاقات منتشر شود ولی در توضیح آمده که منتشرنشدن این اقدام خیرخواهانه علی کریمی هم چندان درست به نظر نمیآید. از اسفند ۱۳۹۱ که آن موضوع مطرح و سروصدای زیادی در رسانهها به پا کرد (بهطوری که حتی با واکنش علی دایی همراه شد و گفت که به این اقدام علی کریمی افتخار میکند) تا اسفند ۱۳۹۹ که اقدام تازه علی کریمی دوباره مورد توجه رسانهها قرار گرفته، هشت سال میگذرد، ولی در این هشت سال و چه بسا سالهای قبلش، علی کریمی برخلاف بسیاری از چهرههای مخالفش، تغییری نکرده و همچنان کنار مردم ایستاده است.
ماجرای تازه که اسفند ۱۳۹۹ رقم خورده اما موضوعی است که تقریبا همه از آن اطلاع دارند: درست در روزهایی که او سودای ریاست بر فدراسیون فوتبال به سرش زده بود، به جای حضور در تلویزیون ترجیح داد تا وارد یک برنامه اینترنتی شود و برنامههایش را آنجا برای مخاطبان فوتبال شرح دهد. درست در ساعاتی که سه رقیب در تلویزیون ملی مشغول شرح برنامه برای اخذ رأی بودند، علی کریمی به دنبال جمعکردن کمک مالی برای کودکان نیازمند بود! شرط حضورش در آن برنامه اینترنتی به جای اینکه تبلیغ گسترده برای خودش و برنامههایش باشد، اختصاص ۲.۵ میلیارد تومان به کودکان نیازمند بود تا از این طریق بتواند برای آنها تبلت تهیه کند. او این کمکها را برای خیریه علیبن ابیطالب میخواست که مدیریتش بر عهده رسول خادم است. البته این تنها کمک علی کریمی به این خیریه که تمرکزش را روی استان سیستانوبلوچستان گذاشته، نیست و او پیشتر در امر مدرسهسازی در این منطقه هم رسول و دوستانش را کمک کرده است.
در عوض با علی کریمی چه رفتاری شد؟ برنامه اینترنتی او از سوی ساترا مجوز پخش نگرفت تا تلویزیون که مجوزهای ساترا مستقیم زیر نظر آن صادر میشود، از دیدگاه خودش برای علی کریمی قدرتنمایی کند و از او که گفته بود حضور در برنامه شبکه سه «نمایشی» است انتقام گرفته باشد!
البته شاید رفتار فوتبالیها با علی کریمی در انتخابات فدراسیون فوتبال از رفتاری که ساترا با او کرد هم کمی زنندهتر بود، چون از بین نزدیک به ۲۸ رأی فوتبالیها در مجمع فدراسیون فوتبال، علی کریمی فقط ۹ رأی به دست آورد تا پایینتر از بقیه کاندیداها به کار خودش در انتخابات فدراسیون فوتبال پایان دهد. علی بعد از خروج از سالن انتخابات در جمع خبرنگاران ایستاد و گفت که «کارش با فوتبال تمام شده است». این جملهاش شاید برای عدهای که حضور کریمی و کریمیها را خطرناک میدانستند، خبر خوبی باشد ولی واقعیت میتواند خطرناک و دلهرهآورتر از چیزی باشد که فقط در فوتبال رقم میخورد. علی کریمی را حالا رفتهرفته در مسیری قرار میدهند که پیشتر علی دایی و عادل فردوسیپور را در آن انداختهاند.