فرارو - اواخر آبان ماه سال قبل، هوشنگ اميراحمدي در ميز گردي كه با سردبير سابق روزنامه آفتاب يزد در برنامه ي "ايران از نگاه دوم" برگزار و از شبكه تلوزيوني "آريانا" پخش شد، جنبش سبز و اصلاح طلبان را مورد انتقاد بسيار جدي قرار داد و در خصوص روابط ايران و امريكا و تلاشهاي دولت آقاي دكتر احمدي نژاد سخن گفت.
مشروح اين ميزگرد كه عليرضا حقيقي اداره كرده است را در زير بخوانيد. فرارو صرفا جهت آشنايي بيشتر مخاطبان گرامي با نقطه نظرات مخالفان جنبش موسوم به سبز و عملكرد آن و بدون هيچ گونه قضاوت نسبت به افراد حاضر در اين ميز گرد و محتواي سخنانشان، نسبت به انتشار نقطه نظرات موافقان و مخالفان حاضر در اين ميز گرد نكته آموز اقدام مي نمايد.
حقيقي: در سلسله برنامه های گفتگوهای تحلیلی که هفته گذشته قسمت های اول و دوم آن را ارائه کردیم، امروز گفتگویی داریم با دکتر هوشنگ امیراحمدی استاد دانشگاه راتگرز نیوجرسی و مهندس مجتبی واحدی سردبیر روزنامه آفتاب یزد.
گفتگوی امروز حول دو محور است که سعی می کنیم در مورد این موضوعات متمرکز گفتگو کنیم، موضوع اول مربوط به جنبش سبز و اصلاح طلبان و مسائل مربوط به بعد از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم و تاثیر آن به مسئله امنیت و سیاست خارجی ایران و همچنین فعل و انفعالاتی که در مورد رابطه ایران و آمریکا در حال اتفاق افتادن است.
دکتر هوشنگ امیر احمدی استاد دانشگاه راتگرز نیوجرسی هستند، تالیفات بسیاری دارند، عمدتا در جهت بهبود روابط ایران و آمریکا بعد از سال 1992 تلاش هایی کرده اند، سمینارهایی برگزار کرده اند و سازمان هایی تشکیل دادند که در این مورد احتمالا مطلع هستید.
ایشان معتقد هستند که اولین گفتگوی رسمی میان ایران و آمریکا که با حضور وزیر امور خارجه آمریکا مادلین آلبرایت و آقای نژادحسینیان در واشینگتن در یک مهمانی AIC (شورای آمریکاییان و ایرانیان - سازمانی که آقای امیراحمدی رئیس آن می باشد) در سال 2000 برگزار شده است. در آن جلسه بود که خانم آلبرایت از ایران عذرخواهی کرد و بخشی از تحریم ها را علیه ایران لغو کرد. آن جلسه به دلیل فعل و انفعالاتی که در ایران اتفاق افتاده بود و ترور سعید حجاریان همان زمان خیلی در مطبوعات ایران انعکاس پیدا نکرد ولی بعدا مقامات ایرانی از آن به عنوان یک فرصت سوخته یاد کردند. آقای امیراحمدی معتقدند که اگر آن تلاش ها نبود ممکن بود امریکا به جای عراق به ایران حمله کنند و آن تلاش باعث شد که ایران از حمله مصون بماند. ایشان همچنین معتقد است که مسئله ایران و آمریکا مسئله کلیدی ایران است، و کسانی که در جستجوی آزادی و تحقق دموکراسی هستند نباید فراموش کنند که هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که به دموکراسی دست پیدا کرده باشد ولی با آمریکا در قطع رابطه باشد. بگفته دکتر امیراحمدی، "در واقع رابطه با آمریکا شرط لازم است اگر نه کافی، و اینطور نیست که فقط با رابطه بتوان به دموکراسی دست پیدا کرد ولی شرط اولیه ای است که می تواند زمینه و بنای دیگر شرایط را فراهم کند." با این وجود، ایشان رابطه با امریکا را برای دمکراسی نمیخواهد بلکه اعتقاد دارد که در غیاب یک رابطه عادی بین دو کشور، ایران نخواهد توانست یک پرواز توسعه ای داشته باشد.
نکته دوم اینست که ایشان معتقد است انتخابات آزاد برای آینده ایران کلیدی است و خواهان آن است که سیستم موجود انتخابات به یک سیستم نمایندگی نسبی تغییر پیدا کند که در آن نیروهای اجتماعی بر اساس وزن رای مردمی خود در قدرت شرکت می کنند. در رابطه با انتخابات اخیر و پی آمد هایش ایشان نظرات متفاوتی با دیگران دارد و معتقد است که مواضع اصلاح طلبان از دو جنبه به مصالح استراتژیک ایران ضربه می زند.
جنبه اول مربوط میشود مخالفت آنها با عادی کردن رابطه ایران و امریکا و جنبه دوم مربوط میشود به بی توجهی آنان به ضرورت حفظ انتخابات.
اعتقاد ایشان بر این است که بهبود روابط ایران و آمریکا یک امر کلیدی برای آینده ایران است و مربوط به منافع ملی همه ایرانیان می شود.
بنابراین نباید در این مورد جناحی فکر کرد و اگر حتی دولت احمدی نژاد بخواهد این کار را انجام بدهد باید از آن استقبال کرد. به نظر می رسد اصلاح طلبان با این فکر مخالفند و کارشکنی می کنند و بیشتر به این امر جناحی نگاه می کنند تا ملی. ایشان همچنین اعتقاد دارند که روش اصلاح طلبان و آن چه که معروف به جنبش سبز است باعث خواهد شد که مسئله انتخابات در ایران بکلی منتفی بشود و بعد از این نتوان از انتخابات آزاد به عنوان روشی جهت حل معضل در سیاست داخلی ایران استفاده کرد. انتخابات عملا از بین می رود و کشور بین دوراهی دیکتاتوری و انقلاب قرار می گیرد. ایشان نقدی دارد بر روش های اصلاح طلبان در این خصوص.
آقای مجتبی واحدی که مهندسی را از دانشگاه صنعتی شریف گرفته در حوزه سیاست فعالیت های زیادی داشته اند. ایشان به مدت چهار سال مشاور آقای کروبی بوده اند و از سال 79 نشریه آفتاب یزد را تاسیس کردند و نزدیک به 9 سال و چند ماه است که این نشریه را منتشر می کنند و از دیرپاترین نشریات اصلاح طلب است که ایشان توانسته اند همچنان این نشریه را نگه دارند و آن را از تندباد و سرنوشتی که در انتظار نشریات اصلاح طلب است مصون بدارند. آقای واحدی نظر متفاوتی با دکتر امیراحمدی دارند، در مسئله بعد از انتخابات ایشان معتقدند که بخشی از مسائلی که بعد از انتخابات اتفاق افتاده بعد از اینکه مربوط به اصلاح طلبان باشد، مربوط به روش هایی است که دولت احمدی نژاد در مقابله با مخالفین خودش به کار گرفته و هرچند که ایشان خودشان در یکی از نادر مقالاتی که در سال 82 به اسم "انتخابات تابوشکن" پیش بینی کرده بودند که اصول گرایان می خواهند به سمت این بروند که تابوی رابطه با آمریکا را بشکنند.
چون اگر یادتان باشد در حوالی سال 82 آقای علیزاده که رئیس دادگستری استان تهران بود گفته بود که کسانی که در مورد مذاکره با آمریکا صحبت می کنند جرم است و مجازات دارد و اگر در مطبوعات مطرح بشود جرم مطبوعاتی محسوب می شود. آن دیدگاه الان در موقعیت متفاوتی است و ایشان در آن مقاله مطرح کرده بودند که در وضعیت کنونی بهبود رابطه ایران و آمریکا با این دولت و وضعیتی که بعد از انتخابات پیش آمده، کمکی به مصالح و منافع ملی ایران نمی کند.
شاقول هر دو طرف منافع ملی ایران است ولی روش های دسترسی به این منافع را متفاوت می دانند.
حقیقی – آقای امیر احمدی در بحث هایی که حضرتعالی داشتید نقدهایی داشتید به روش های برخورد اصلاح طلبان به مسئله انتخابات. این انتقادات آیا به رهبران این جریانات مربوط می شود، به تاکتیک هایی که اتخاذ کردند، به شعارهایی که انتخاب کردند و یا به نوع تعاملشان با دولت و دستگاه هیئت حاکمه، و اینکه این شعارها چگونه به مصالح ملی ایران در حوزه امنیت و سیاست خارجی ضربه می زند؟
امیراحمدی – من خودم را یک سوسیال دموکرات ملی می دانم که اعتقاد عمیقی به عدالت اجتماعی، توسعه اقتصادی، دموکراسی و اسقلال ایران دارد. نفع شخصی خودم در این است که یک جامعه توسعه یافته دموکراتیک در ایران بوجود بیاید و ایران با دنیا هم زیستی صلح آمیز داشته باشد. من همیشه برای این آینده مبارزه کرده ام.
از سال ها پیش جزء نادر کسانی و شاید اولین کسی بودم که بحث جامعه مدنی را در ایران مطرح کردم و پیش بینی هایم هم به منصه ظهور رسید. از چندین سال پیش هم من درعمل و نظر روی لزوم انتخابات آزاد تاکید داشته ام و انرا بعنوان یک هدف مقطعی و کوتاه مدت بر مبارزه برای دمکراسی و حقوق بشر که اهداف دراز مدت تری هستند ترجیح داده ام. در رابطه با مبارزات طبقاتی در کشور مقالات بسیاری نوشته ام که یکی از آنها در مجله آفتاب چاپ شد که در آن بحث سه نیروی اجتماعی ایران و سه نیاز اجتماعی آنها را مطرح کردم و سعی کردم چرخه مبارزات دموکراتیک کشور را در 120 سال گذشته توضیح بدهم و بگویم چرا ما باید وارد میدان دیگری با طرح نوتری بشویم ( آن مقاله بعد ها در کتابم به نام "جامعه سیاسی، جامعه ملی، و توسعه ملی" چاپ شد). فعالیت هایم برای عادی کردن رابطه ایران و آمریکا با حفظ استقلال و عزت و منافع ملی ایران بیش از بیست سال است تداوم دارد و بر کسی پوشیده نیست.
در رابطه با انتخابات اخیر، من نظرم این بود که این انتخابات سرنوشت ساز است و باید در آن شرکت کرد، همان طور که انتخابات چهار سال و نیم قبل را هم یک انتخابات سرنوشت ساز خواندم و خودم را کاندید کردم و سعی کردم نیروهای سیاسی را متقاعد کنم که در آن شرکت کنند. حرف من این بود که ما در نقطه عطفی قرار داریم و نیروهای سیاسی نه تنها نباید تحریم بکنند، بلکه باید فعال شرکت کنند.
مخصوصا خودم را کاندید کردم که یک وقت خدای ناکرده در تاریخ اسم امیراحمدی به عنوان یک تحریمی ثبت نشود. متاسفانه در آن موقع اکثر نیروهایی که امروز برای انتخابات سر و دست می شکنند و انتخابات اخیر را تقلبی می دانند، آن انتخابات را تحریم کردند. آنها می گفتند که انتخابات در جمهوری اسلامی معنی ندارد؛ می گفتند که جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست و این حکومت چاره ای جز سرنگونی ندارد. حالا چهار سال بعد همین نیروها آمده اند و برای این انتخابات سر و دست می شکنند و می گویند که در این انتخابات تقلب شده است؛ یعنی به یک باره انتخابات برایشان یکی از بزرگ ترین معضلات و در عین حال یک ابزار دموکراتیک شده است.
حقیقی – البته آقای دکتر امیر احمدی این هایی که این مواضع را دارند، در انتخابات فعلی هم معتقد نبودند که باید شرکت کنند و بعد از انتخابات وارد صحنه شده اند.
امیراحمدی – حتی بد تر! یعنی در واقع آنها فرصت طلبانی هستند که وارد میدان شده اند و می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند. شاهی ها و مخصوصا مجاهدین طرفدار انتخابات شده اند و در باره تقلب انتخاباتی داد سخن می دهند. این نیروها در تمام 30 سال گذشته به انتخابات در جمهوری اسلامی اعتقادی نداشته اند و برانداز بوده اند. این موضوعی است که جدا جای تامل دارد. انتقادات من به رهبران جنبش سبز این است که آنها با استفاده از پی آمد انتخابات، در واقع ملت ایران را وارد میدانی کرده اند که این ملت برایش آماده نیست. جریانی بوجود آمده که واکنشی است و نه کنشی. و البته این را هم با صراحت بگویم که خواسته ملت بر حق است.
حقیقی – آقای دکتر اگر اشتباه نکنم، شما الان انتقاداتتان متوجه اصلاح طلبان و رهبری جنبش سبز در ارتباط با مسائل بعد از انتخابات است.
امیراحمدی – بله! اولا من جریان اصلاح طلب را هیچ وقت اصلاح طلب ارزیابی نکردم. من این جریان را قدرت طلب می دانم. قدرت طلبانی که در عین حال اصلاحاتی را هم می پذیرند. یعنی جریان اصلاح طلبی که در ایران مطرح شده، قبل ازاینکه اصلاح طلب باشد، قدرت طلب است. جریان اصلاح طلبی درست جریانیست که اصلاح طلبی را نه فقط برای خودش که برای همه ملت می خواهد نه اینکه به مردم به عنوان ابزارش برای کسب قدرت نگاه کند. مثلا اگر امیراحمدی یا شعله سعدی یا اعلمی کاندیدای انتخابات شود و رد صلاحیت شود، اصلاح طلب های واقعی باید در چهارچوب قانون اساسی از او حمایت کنند نه اینکه فقط برای خودشان اصلاح طلبی کنند، یعنی بیایند و سعی کنند که فقط افراد خودشان را رد صلاحیت نکنند و وقتی که رد صلاحیت می شوند آنوقت برای آنها حکومت غیر دموکراتیک می شود. رک و راست بگویم من هیچ وقت آقای میرحسین موسوی را اصلاح طلب نشنیده بودم. حالا فرض کنیم آقای موسوی جزء اصلاح طلبان شده است، وقتی شورای نگهبان ایشان را تایید می کند و آقای اعلمی را مثلا تایید نمی کند ایشان هیچ اعتراضی ندارد و مشروعیت این شورا را می پذیرد. اما وقتی این شورا بر خلاف نظر آقای موسوی بر انتخابات نظارت یک جانبه (به باور ایشان) می کند، آن وقت مشروعیت این شورا برای ایشان زیر سوال می رود چون از دید ایشان تقلب شده است. نمی شود هم خدا را خواست و هم خرما را. اگر اصلاح طلبی وجود دارد باید از همان اول کار شروع بشود. یعنی من دلم می خواست در تاریخ ثبت شود که آقای موسوی به رد صلاحیت افراد دیگر که واقعا صلاحیت داشتند، اعتراض کرد.
من اصولا اصلاح طلبان را اصلاح طلب واقعی نمی دانم. این ها به دنبال قدرتند و هیچ اشکالی هم ندارد. این ها یک نیروی سیاسی هستند و نیروهای سیاسی هم به دنبال قدرت سیاسی هستند. یا می خواهند قدرت را انحصاری نگه دارند یا در آن شریک بشوند. مشکلی با آن ندارم. مشکل من با نحوه ارائه این فکر است. یعنی به مردم اینجوری ارائه می شود که این نیرو برای همه آحاد مردم این شرکت در قدرت را می خواهد در حالیکه 90 درصد اصلاح طلبان اصلاح طلبی شان به خودشان بر می گردد. این بحث را می شود باز کرد ولی متاسفانه این بحث هیچ وقت باز نشده و این جعبه اصلاح طلبی کماکان بسته مانده و مردم هم فقط روی رنگ و روغن شده اش را می بینند. این جعبه درونش را باید یکی باز کند و ببیند در آن چه وجود دارد. جریان اصلاح طلبی جریانی بود که از همان اول انقلاب گروگان گیری کرد، اعتقاد داشت ایران باید انقلاب را به منطقه صادر کند، از اعدام های اوایل انقلاب حمایت کرد، جنگ با عراق را رواج داد و غیره. این نیرو صدمات جبران ناپذیری به کشور زده است. حالا هم در شعار، و چون از قدرت کنار گذاشته شده است، داد اصلاح طلبی می زند. می گویند انسان ها عوض می شوند و این ها هم دارند عوض می شوند ولی من اعتقاد ندارم که این ها خیلی عوض شده باشند. ما آنها را در زمانی که زمام امور در دستشان بود دیده ایم، هم حرفشان را شنیده ایم و هم عملشان را تجربه کرده ایم. با این وجود من اعتقاد ندارم که باید همان جفائی را در حق آنها روا داشت که آنها در حق ملیون، چپ های سکیولار، مذهبیون مخالف، و دیگران روا داشته اند. من با هر گونه مقابله مثل سیاسی مخالف بوده و هستم. آرزو میکنم که روزی انتقام سیاسی در کشور در چهرچوب قانون اساسی ممنوع شود. این را هم اضافه کنم که در میان اصلاح طلبان انسانهای بزرگی هم بوده اند و هستند و تاریخ ایران به وجودشان افتخار خواهد کرد. آقایان خاتمی و کروبی دو نمونه این نیروی شریف هستند.
حقیقی – آقای دکتر شما اگر روشن بگویید که انتقادتان به جنبش موسوم به سبز در رابطه با حوادث بعد از انتخابات چیست، محل بحث دقیقا روشن می شود.
امیراحمدی – دو نوع برخورد با جریان پس از انتخابات می شود کرد. یکی اینکه به هر حال انتخاباتی انجام شد، این انتخابات قبل، بعد، و روز انتخابات دارد. ما برای اینکه ببینیم چه اتفاقی افتاد باید به هر سه مرحله نگاه کنیم و نه فقط به روز انتخابات و یا به روزهای بعد از آن. متاسفانه تمرکزمنتقدین روی روز انتخابات شده و بعد پیامدهایش. به نظر من جریان های قبل از انتخابات هم خیلی مهم هستند. سوال اساسی اینست که ماه های قبل از انتخابات چه اتفاقاتی افتاد که مسئله انتخابات را به این شکلی که هست، کرد. من به شخصه اعتقاد دارم که نه جناح راست و نه جناح اصلاح طلب این انتخابات را خوب مدیریت نکرد. یکی از بزرگترین مشکلاتی که پیش آمد به نظر من عدم مدیریت صحیح انتخابات از روز اولش بود. انتخابات، انتخابات نبود و از همان ابتدا تبدیل به جنگ جناحی شد و هر دو طرف مخصوصا جناح اصلاح طلب با این هدف وارد شد که نه فقط احمدی نژاد را ببازاند که هر شانسی برای بردش را قبول نکند. یعنی در واقع از همان اول این جناح وارد شد که احمدی نژاد را برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور نپذیرد.
حقیقی – حتی اگر رای بیاورد.
امیر احمدی – مهم نیست. ببینید اصلا بحث رای نبود بحث این بود که احمدی نژاد نباید دوره دوم رئیس جمهور بشود. از مردم داشت ابزاری استفاده می شد که در گذشته هم شده است.
حقیقی – آقای دکتر یعنی شما معتقدید اصلاح طلبان استراتژی شان این بود که که احمدی نژاد تحت هیچ قیمتی نباید رئیس جمهور بشود. و اگر بخواهد رئیس جمهور بشود صندوق رای را نپذیرند.
امیراحمدی – من نمی خواهم این بحث را از این که هست بیشتر باز کنم و در فرصت دیگری این مساله را برای ملت ایران بیشتر باز خواهم کرد. اول اجازه بدهید بگویم که من حدود یک ماه قبل از انتخابات ایران بودم. اینجا هم بگویم که من از آقای کروبی حمایت کردم. قبل از انتخابات خانه آقای کروبی بودم. برای آقای کروبی بسیار احترام قائلم و نمی خواهم اینجا هیچ لاپوشی بکنم. من همیشه از آقای احمدی نژاد بخاطر شجاعتش و اثرش روی رابطه ایران و آمریکا تعریف کرده ام و از اینکه من را بعد از ده سال به ایران دعوت کرد و با شهامت پشت جریان ایستاد ازش تشکر می کنم و خواهم کرد و تا ابد هم متشکرش خواهم بود. در عین حال به سیاست هایش، مخصوصا در ارتباط با اقتصاد کشور انتقاد اساسی دارم. پس نکته ای که اینجا می گویم شخصی نیست. بنده کاملا معلوم است که کجا ایستاده ام. نکته ای که من دارم این است که من وقتی ایران بودم متوجه شدم که این انتخابات از وضعیت انتخاباتی دارد خارج می شود و وارد یک جنگ جناحی می شود. این جنگ جناحی را عمدتا نیروی موسوم به اصلاح طلب دامن می زد. این نیرو داشت این فکر را در جامعه جا می انداخت که آقای احمدی نژاد اگر در دور دوم رییس جمهور شود یعنی پایان ایران و پایان زندگی مردم. یعنی اگر احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور بشود همه چیز در کشور از بین می رود. احمدی نژاد را تبدیل به جنایت کاری کرده بودند که روی زمین نظیرش به ایران نیامده بود.
ماهها قبل از انتخابات با خیلی از آقایان رهبران اصلاح طلب صحبت کردم و دیدار داشتم و سعی کردم آن ها را قانع کنم که روی شخص مشخصی اتحاد بکنند و نظرم هم آقای کروبی بود.اما آنها فقط یک فکر داشتند: ما یک نفر می خواهیم که احمدی نژاد را ببازاند. از آن دیدگاه بود که این ها اول به دنبال آقای خاتمی و بعد آقای موسوی رفتند.
یعنی شخص آقای خاتمی یا آقای موسوی به عنوان آدم هایی که ایده هایی دارند، نظرهایی دارند، و یا به عنوان آدم هایی که رهبران مهمی هستند و کارهای مهمی در سیاست داخلی و خارجی می خواهند بکنند مطرح نبود. آقایان موسوی وخاتمی فقط از این دید مطرح بودند که می توانند احمدی نژاد را شکست بدهند. فکرشان به اینجا رفته بود که باید جریانی شکل بگیرد که احمدی نژاد دور دوم رئیس جمهور نشود. حالا من نمی خواهم بگویم که این ها این حق را نداشتند که اینگونه فکر بکنند اما نحوه برخوردشان با این جریان به شدت تحریک آمیز شد و تحریک آمیز بود. حضور آقای موسوی به عنوان کاندیدا خود بخشی از این تحریکات بود. ایشان را مرد شریفی می دانم ولی رهبران جنبش اصلاحات می دانستند كه ایشان و رهبری در گذشته مسائلی داشته اند و حضور ایشان باعث نگرانی طرفداران متعصب رهبری خواهد شد.
با این حال آنها این امر مهم را نادیده گرفتند. من در یک مصاحبه با سایت گذار قبل از انتخابات این موضوع را باز کرده بودم و گفته بودم كه نه فقط موسوی كه بخشی از جریانی كه ازاو حمایت می کند مورد قبول نظام نیست و نظام انها را "بر انداز" می داند و باید به این مشکل توجه جدی کرد.
معنای انتخابات آزاد و منصفانه این است که شما برای حریف خود حریمی قائل هستی و احترام قائلی و شانس قائلی. انتخابات یعنی شما سعی می کنی برنامه خودت را ارائه بدهی و ببینی مردم به این برنامه رای می دهند یا به آن برنامه. شما نمی روی در انتخابات که کسی را حتما و به هر دلیلی ببازانی، به هر شکلی و مهم هم نیست که چه اتفاقی بیفتد. یعنی در واقع بحث باخت یک نفر و ترور شخصیت یک نفر نباید باشد بلکه بحث برد یک نفر دیگر باید باشد. متاسفانه این جریان به این شکل اتفاق نیفتاد. مثلا در این انتخابات بحث اینکه برنامه چیست مطرح نبود. این نیرو سعی نکرد به برنامه رای بدهد. مثلا آقای رضایی بهترین برنامه را داشت. آقای کروبی برنامه خیلی خوبی داشت. تصادفا برنامه آقای موسوی از نظر اصلاح طلبی ضعیف ترین برنامه بود. ولی شانس آقای موسوی برای بازاندن احمدی نژاد از دید این نیرو بیشتر بود. این نیرو وفکرش در عین حال به آقای کروبی صدمه زد. انها حتی قبل از اینکه مردم به آقای کروبی رای بدهند یا ندهند، ایشان را بازنده اعلام کرده بودند. من یادم هست كه آقای کروبی در ملاقاتمان چه دل پری از این حضرات "بر انداز" داشت. می خواهم بگویم جریان انتخابات از اولش تبدیل به دعوای جناحی شد و یک جناح تصمیم گرفت که آن جریان دوم از بین برود و آن جریان هم ننشسته بود که توی این دعوا حلوا پخش کند. او هم از فرصت استفاده کرد و اگر در خیابان ها حریف جریان اصلاح طلب نبود، آن ها را به تلویزیون برد و سعی کرد در تلویزیون انتقامش را بگیرد. در واقع جدل تلویزیونی ادامه دعوای خیابانی بود.
حقیقی – آقای دکتر اصل اساسی مسائل بعد از انتخابات است. لطفا به اشتباهاتی که اصلاح طلبان و جنبش سبز کردند اشاره صریح تری بکنید که ما به آقای واحدی برگردیم.
امیراحمدی – چند روز بعد از انتخابات با خبرگزاری ایرنا مصاحبه ای کردم كه کماکان پای آن ایستاده ام. می گویند آدم های عاقل حرف کم می زنند و حرف آخر را اول می زنند. تصادفا آقای هاشمی رفسنجانی چند هفته بعدش بخشی از آن حرف های من را مطرح کرد. حرف من خیلی ساده بود: 1 – ما در ایران در وضعیتی نیستیم که بازنده همه را ببازد و برنده همه را ببرد. من اعتقاد به تشکیل یک دولت آشتی ملی یا ائتلاف ملی داشتم و دارم. اما برای اینکه این اتفاق بیفتد باید آقای موسوی و آقای کروبی سعه صدر به خرج بدهند و بروند پیش آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی و به ایشان بگویند ما به این انتخابات اعتراض داریم، ما نگران این جریان هستیم. اما هرچه شما بگویید وهر راه حلی شما پیش پای ما بگذارید ما می پذیریم. ما معتقدیم در جایگاه رهبری، شما حتما نمی گذارید بازنده همه را ببازد و برنده همه را ببرد. شما می خواهید همه را برنده کنید و ما هم آمده ایم که شما همه را برنده بکنید. من معتقدم که آقای خامنه ای تدبیر خوبی را می اندیشید و میدان دیگری را پیش می کشید و مجبور نمی شد که موضع واکنشی ای را که گرفت، بگیرد.
اما متاسفانه آقای موسوی و آقای کروبی این کار را نکردند و روی مسئله تقلب در انتخابات و انتخابات دوباره پافشاری کردند و آب در هاون کوبیدند. من هنوز در تعجبم که چرا آقایانی مثل موسوی و کروبی که از رهبران تراز اول این کشورند و جریانات داخل کشور را هزار برابر بیشتر از من و شما می دانند توجه نداشتند که خواست انتخابات دوباره به هر دلیلی محال بود قابل قبول واقع شود، مخصوصا بعد از اینکه رهبری انتخابات را پایان یافته اعلام کرده بود. به نظر من اولین اشتباه جنبش نرفتن این آقایان پیش آقای خامنه ای و انداختن توپ در زمین ایشان بود.
دومین اشتباهی که جنبش انجام داد این بود که روی تجدید این انتخابات پافشاری کردند و بر اساس انتخابات مجدد مردم را به خیابان ها کشاندند، یعنی برای هدفی كه ممکن نبود. سومین اشتباه این بود که این حضرات متوجه نشدند که حالا که انتخابات دوباره غیرممکن شده و رهبر جمهوری اسلامی گفته که انتخابات تمام است، باید تاکتیک و حتی استراتژی عوض کنند و وارد بحث انتخابات منصفانه و آزاد شوند. یعنی من معتقد هستم که بهترین فرصت تاریخی بوجود آمده بود که روی انتخابات منصفانه و آزاد در ایران پافشاری بشود و آقای کروبی و آقای موسوی بشوند رهبران حرکت جدید برای انتخابات منصفانه و آزاد و لبه تیغش را هم روی شورای نگهبان بگذارند. درواقع نظارت استصوابی را در چهارچوب وسیع تری و با یک عمق بیشتری و با نیروهای اجتماعی وسیعتری باید زیر سوال می بردند. این جنبش باید از فرصت استفاده می کرد و خواهان تغیر سیستم انتخابات ایران از سیستم موجود به سیستم نمایندگی نسبی می شد كه در چهارچوب آن ائتلاف نیروها ممکن می شود. من اعتقاد دارم که این جریان مورد حمایت رهبری هم قرار می گرفت. انتخابات آزاد یعنی آزاد برای همه آحاد ملت ایران که واجد شرایط هستند. متاسفانه وقتی بحث انتخابات می شود دو گروه هستیم. همه ما می توانیم انتخاب بکنیم ولی فقط تعداد اندکی می توانیم انتخاب بشویم! همان آدم می تواند انتخاب بکند و انتخاب نشود. این برخورد، خود منتج از آن دیدگاه "خودی" و "غیر خودی" است كه در جمهوری اسلامی ترویج شده است.
جریان سبز به دلیل اینکه آن موضع را گرفت انتخابات آزاد در ایران را، و در واقع حتی انتخابات نیم بند کنونی را هم، تماما بی آینده کرده است.
در واقع جنبش سبز اگر مسیرش را عوض نکند و به سوی انتخابات آزاد نرود، حتما کشور را بر سر دوراهی دیکتاتوری و انقلاب می برد. ضمنا حرکت بعد از انتخابات جنبش سبزجامعه را به طرز بسیار وسیعی جناحی و دو قطبی کرده است و این جریان دوقطبی باعث شده که مسائل ملی کشور مسائل جناحی بشوند. مثلا رابطه عادی با آمریکا، انتخابات آزاد، توسعه اقتصادی کشور، و عدالت اجتماعی را این جنبش جناحی کرده که این البته اشتباه است و این همان اشتباهی است كه سال هاست اصلاح طلبان مرتکب می شوند.
مثلا نگاه کنید به برخوردشان با آقای اسفندیار رحیم مشائی. حتی حرفهای خوب و ملی ایشان را این نیرو تائید نمی کند و گاها تخطئه هم می کند چون در جناح راست قرار دارد! ما در ایران باید به این مسائل ملی نگاه کنیم و جنبش سبز نیزباید این کار را می کرد. مثلا آقای موسوی در یکی از اعلامیه های آخر و مصاحبه خود در مورد اینکه آقای احمدی نژاد با آمریکا بر سر مسئله فرستادن اورانیوم کم غنی شده مذاکره می کند، ایشان را به عنوان سازشکار و عملا خائن معرفی کرده است. خب وقتی آقای احمدی نژاد مذاکره نمی کند، کشور را به خطر می اندازد. وقتی مذاکره می کند سازشکار و خائن می شود! این نمی شود. آقای موسوی باید از یک جریان ملی حمایت کند .و باید حداقل غیر مستقیم تا جایی که بتواند به آقای احمدی نژاد کمک کند تا این مشکل با آمریکا و غنی سازی در چارچوب منافع ملی ایران حل شود، نه اینکه در مقابلش قرار بگیرد.
ادامه دارد...