احسان هوشمند در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت:
۱- ردصلاحیت چهرههای شاخص اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری توسط شورای نگهبان شوک بزرگی به بسیاری از اصلاحطلبان و حتی شهروندان عادی وارد کرد. گویی این جریان آمادگی مواجهه با چنین شرایطی را نداشت و تصور نمیکرد سرنوشت نامزدهایش توسط شورای نگهبان چنین فرجامی بیابد! یعنی یکی از شگفتیهای فرایند انتخابات حذف چهرههای شاخص اصلاحطلبان از عرصه رقابتهای انتخاباتی بود.
حمایت از یکی از چهرههای تأیید صلاحیت شده، مشارکت غیرفعال در انتخابات یا عدم شرکت در انتخابات و تندادن به تفرقه و اختلاف و اعلام حمایت بخشی از اصلاحطلبان از یکی از نامزدهای موجود بدون توجه به نظر سایر اعضای نهاد اجماعساز اصلاحطلبی از جمله اقداماتی است که پیشروی اصلاحطلبان قرار دارد. اما افزون بر واکنش فوری اصلاحطلبان نسبت به ردصلاحیتها و چگونگی مواجهه آنان با حضور فعال در انتخابات ریاستجمهوری، این نکته را باید پذیرفت که پیگیری سرنوشت کشور و آینده ایران و منافع ملی موضوعی نیست که نیروهای سیاسی موجود بهویژه اصلاحطلبان آن را مشروط به حضور نامزدهایشان در انتخابات پیشروی ریاستجمهوری کرده باشند.
فرصتی که به دلیل ردصلاحیت نامزدهای مدنظر اصلاحطلبان برای این جریان ایجاد شده، میتواند مصروف برنامهریزی و سازماندهی آینده شود. همزمان بازسازی فکری و سیاسی این جریانها و آسیبشناسی روندهای طیشده و سیاستگذاری آینده پیشرو با هدف تقویت جامعه مدنی از جمله ملزومات بازسازی سیاسی و تشکیلاتی این جریانهاست.
۲- ایران امروز با چالشهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، منطقهای و بینالمللی بزرگی دستبهگریبان است. بر این اساس میتوان پیشبینی کرد که حجم بزرگ مسائل پیشروی ایران موجب شده تا بتوان گفت: جامعه ایران آبستن رویدادهای پیشبینیناشدهای است که میتواند مدیریت اجرائی آینده کشور را برای اداره کشور با چالش روبهرو کند. جریانها و نیروهای سیاسی کشور با رویکردی تاریخی برای مواجهه با این شرایط باید آمادگی لازم را بیابند. رد صلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری از این منظر هم قابلبررسی و تحلیل است. یعنی تنها حذف نیروهای سیاسی و اصلاحطلبان نیست که شگفتیساز شده، حذف و کنارهگیری نیروهای نظامی نیز شگفتی دیگر انتخابات ریاستجمهوری است؛ موضوعی که کمتر توسط رسانهها مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت!
۳- از ماهها پیش بسیاری از تحلیلگران و نیروهای سیاسی چنین تحلیلی را رسانهای کردند که دولت بعدی دولت نظامیان است. اعلام حضور شماری از چهرههای نظامی عمدتا سپاهی نیز موجب شده بود تا این تحلیل پررنگتر شود و از بازار داغ حضور نظامیان در عرصه رقابتهای انتخاباتی سخن گفته شود.
گروهی موافق و گروهی مخالف حضور نظامیان در پست ریاستجمهوری به اعلام مواضع پرداختند. حتی دراینباره کتابی چاپ و منتشر شد، برخی نظامیان حاضر در صحنه نیز باصراحت اعلام کردند «برای فداشدن آمدهام و به هیچ جریان سیاسی وابستگی ندارم، با هیچ فردی ائتلاف نخواهم کرد و به نفع هیچ کسی کنار نخواهم کشید» و بهاینترتیب بر شمار نظامیان مدعی بهدستگیری پست ریاستجمهوری افزوده شد؛ اما برخلاف پیشبینیهایی که طیفهای مختلف سیاسی درباره حضور نظامیان در عرصه رقابتهای انتخاباتی میکردند، نیروهای نظامی شاخص مانند سردار دهقان، سردار قاسمی، سردار افشار، سردار نامی و سردار سعید محمد از عرصه رقابتها یا حذف شدند یا عرصه را ترک کردند!
یعنی عرصه رقابت انتخابات ریاستجمهوری را نه نظامیان بلکه چهرههای شاخص یک جناحی سیاسی از آن خود کردند! باقیماندن یکی، دو نفر از نظامیان سابق نیز نافی این موضوع نیست؛ چراکه احتمال رأیآوری قطعی این افراد نیز چندان نیست! مگر آنکه اتفاقات مهم دیگری روی دهد.
چرا نیروهای نظامی شاخص از عرصه انتخابات حذف یا خود اعلام کنارهگیری کردند؟ آیا این اتفاق باز به جامعه ایران یادآوری کرد که این نیروی نظامی نیست که قاعده بازی در عرصه میدانی، سیاسی، انتخاباتی و... را تعیین میکند؟! یعنی این نیروی نظامی نیست که سرنوشت عرصه سیاسی کشور را تعیین میکند بلکه نیروی فراتر از آن سکاندار تعیین سرنوشت آینده کشور و از جمله قوه مجریه است و نیروی نظامی مانند دیگر نهادها، مجری سیاستهای اعلامی کشور توسط نهادهای بالادستی است.
دلایل و علتهای کنارهگیری یا حذف و ردصلاحیت نیروهای نظامی از عرصه انتخابات ریاستجمهوری هرچه باشد، باید این نکته مهم را یادآوری کرد که احتمالا مصلحتبینی بزرگتری موجب شده تا دستاندرکاران انتخابات در کشور مانع از حضور گسترده نظامیان در عرصه رقابتهای ریاستجمهوری شوند. این مصلحتهای احتمالی چیست که مانع حضور کسانی، چون سعید محمد، نامی، دهقان و قاسمی در رقابتهای پیشروی انتخابات ریاستجمهوری شد؟