محمود درویش؛ در بدترین سناریو، نیاز آب شرب سالانه جمعیت ایران حدود هشت میلیارد متر مکعب است.
یعنی حدود هشتدرصد از میانگین آب قابل استحصال کشور در یک سال، میتواند ایرانیان را از کابوسی به نام تشنگی و کمبود آب شرب نجات دهد. این مقدار کمتر از یک ششم ظرفیت مخازن سدهای کشور است!
با این وجود، همانگونه که در تصاویر میبینید، تقریباً هیچ منطقهای در ایران چه استانهای خشکی، چون خراسان جنوبی، یزد، سمنان و اصفهان و چه استانهای پرآبی، چون گیلان، چهارمحال و بختیاری، مازندران و خوزستان از کمبود آب شرب رها نیستند!
معنی این واقعیت تلخ ساده است: باران ببارد یا نبارد؛ خشکسالی باشد یا ترسالی؛ مردم دعای باران بخوانند یا در دیسکوها پایکوبی کنند، ظاهراً فرق چندانی در اصل ماجرا نخواهد داشت و همچنان صف گالنهای آب را از مشهد تا آبادان و از ارومیه تا چابهار باید ببینیم! چرا؟
چه سندی از این گویاتر که ثابت میکند چیزی به نام خرد، درایت مدیریتی، آیندهنگری و فهم بومشناختی در مدیریت آب کشور وجود ندارد! دارد؟
وقتی این واقعیتها را به دوستانم در وزارت نیرو انعکاس میدهم، درگوشی میگویند: آخه وزارت نیرو که کارهای نیست! دستور میآید که باید به فلان جا، فلان کاربری و فلان صنعت آببر، تخصیص دهید و ما مامور هستیم و معذور! اما واقعیت چیز دیگری است! دریا را در استکان ریختن خطاست.
وقتی در شرایطی که ایران رکورددار فرونشست زمین، فرسایش خاک و نابودی تالابها در جهان است؛ نمایندگان مجلس درصدد مانعزدایی از تولید کشاورزی در مناطق کویری و بیابانی بوده و اجازه میدهند تا به بهانه ساخت آلونک و استخر و افزایش بازدهی در اراضی شیبدار، تغییر کاربری در اراضی کشاورزی و عرصههای منابعطبیعی شتاب گیرد؛ سخن گفتن و هشدار دادن از اینکه به جای کلنگ مدیریتی مملکت را نمیتوان با مدیریت کلنگی اداره کرد، خطاست.
ماندهام که اگر ما مثل عربستان بودیم و کل آب قابل استحصال سالانه کشور، فقط یک میلیاردمتر مکعب بود، چه خاکی به سرمان میکردیم؟! چرا قدر این نعمت را نمیدانیم و برمبنای واقعیتهای بومشناختی کشور، چیدمان توسعه را طراحی و پیش نمیبریم؟
منبع: خبرآنلاین