روزنامه اطلاعات نوشت: اگر کسی شبانه برای نخستین بار پای به کشور عزیزمان ایران بگذارد و مثلاً در جریان همهی انتصابات قرار گیرد، حتما ناسزاوار یقین خواهد کرد که سرزمینی با بیش از هشتادمیلیون نفوس، نخبگان و خبرگانی دارد انگشتشمار؛ اما دانای همهی امور!
وقتی اسامی هیأت امنای جدید دانشگاه تهران را دیدم، حال همان مسافر تازهوارد را یافتم و با خود گفتم: عجبا از کشوری چهارفصل و پهناور، با جمعیتی گسترده در انواع استعدادها و توانی خیرهکننده در بزنگاهها؛ که در یکی از حساسترین نقاطِ امنایی و اتاق فکری مانند مهمترین دانشگاهش، همچنان باید وقت رییس مجلس و شهردار و وزیر و دیگر مشتغلان به هزارویک اشتغال را بگیرد! مگر این آب و خاک اینسان دریغزا قحطالرجالزده شده است؟
مگر آنکه آنمسافر فرضیِ ابتدای نوشتار را اینگونه توجیه کنیم که:هان؛ عموجان! لختی بیاسای تا صبح شود و خستگی راه از تنت برون گردد و خُلقت به جای آید؛ داستان اینگونه هم که تو جدّیاش میانگاری نیست. هیأت امنا یعنی جمعی امین و خوشنام و مورد وثوق، که فقط نام و نشان و سرقفلیِ دیگر سِمَتهاشان در اینجا کار میکند؛ وگرنه قرار نیست معجزهای آورند و عصای موسی را اژدها کنند و عیسی مسیح را در ید بیضاشان شرمنده! نه والله!