فراروـ فریدون مشیری یکی از شعرای بزرگ و تاثیرگذار معاصر ماست که اشعارش در قالب شعر نو نیمایی است. او علاوهبر سرودن اشعار رمانتیک و لطیف برای تاریخ و فرهنگ ایران نیز اهمیت زیادی قائل بود و شعر او بیانگر عواطف و احساسات انسانی است. در ادامه این مطلب مروری کوتاه بر زندگی و آثار فریدون مشیری خواهیم داشت، با این امید که بتوانیم سهم اندکی در آشنایی و معرفی مشاهیر و بزرگان فرهنگ و ادب کشورمان داشته باشیم.
زندگی نامه
فریدون مشیری، شاعر معاصر در سال ۱۳۰۵ یک روز مانده به فصل پاییز در شهر تهران و خیابان ایران دیده به جهان گشود. پدرش ابراهیم مشیری افشار بود که در وزارت پست کشور خدمت میکرد. مادرش خورشید (اعظمالسلطنه) و پدربزرگش میرزا جواد موتمن الممالک از اشراف زادگان قاجاری بود که در اولین مجلس شورای ملی نماینده مردم تهران بود. او مردی ادب دوست و شاعر بود که در شعرهایش «نجم» تخلص میکرد. فریدون مشیری تحصیلات ابتدایی را در تهران سپری کرد و سپس به دلیل ماموریت کاری پدرش ساکن مشهد شد و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت.
او سالهای دبیرستان را در مدرسه دارلفنون گذراند و بعد به دبیرستان ادیب رفت. فریدون در سن ۱۸ سالگی به واسطه شغلی که پدر داشت، در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شد. او مادرش را درحالی که تنها ۳۹ سال داشت، از دست داد و این فقدان اندوه بزرگی برای فریدون بود. وی از همان زمان بود که به مطبوعات روی آورد و کارهایی مانند خبرنگاری و نویسندگی را در برخی مجلات انجام میداد. سپس در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته شد؛ اما کار اداری و کارهای مطبوعاتی مانع بزرگی برای تحصیلات او بودند، به همین دلیل تحصیل را رها کرد.
فریدون مشیری در سال ۱۳۳۲ مسئول صفحه شعر و ادب مجله «روشنفکر» شد که به تمام زمینههای ادبی و فرهنگی مانند فیلم، تئاتر، نقد کتاب و شعر میپرداخت و شاعران بسیاری را به عرصه ادبیات ایران معرفی میکرد. او در سالهای بعد مدیریت صفحه شعر و ادب مجله سپید و سیاه را برعهده گرفت و بعدها به عضویت در مجله سخن درآمد که پرویز ناتل خانلری سردبیر آن بود. مشیری در سال ۱۳۳۳ با خانم «اقبال اخوان» ازدواج کرد که حاصل این پیوند دو فرزند به نامهای «بابک» و «بهار» است. مشیری سرانجام در سال ۱۳۵۷ از شرکت مخابرات ایران بازنشسته شد.
او در سال ۱۳۷۷ سفری به آمریکا و آلمان داشت و در آنجا چندین مراسم شعرخوانی را برگزار کرد که مورد توجه بسیاری از دوستداران شعر و ادب فارسی قرار گرفت. فریدون مشیری سرانجام پس از سالها درد و مبارزه با بیماری در سن ۷۴ سالگی و روز سوم آبان ماه سال ۱۳۷۹ در تهران دیده از دنیا فرو بست و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا در خاک آرمید.
سخنی از شعر و شاعری
مشیری سرودن را از دوران نوجونی و تقریبا ۱۵ سالگی آغاز کرد. او اولین مجموعه شعر خود را به نام «تشنه طوفان» در سن ۲۸ سالگی و با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در سال ۱۳۳۴ منتشر کرد که نیمی از آن اشعار نو و نیم دیگر آن شامل اشعار کلاسیک بود؛ اما در ادامه آشنایی بیشتر با شعر نو او را از سرودن در قالبهای کهن بازداشت. مشیری نه مانند سنتگرایان متعصب بود و نه راه نوپردازان افراطی را طی میکرد. او راهی میانه را برگزید. معروفترین شعر فریدون مشیری اثر عاشقانه «کوچه» است که در سال ۱۳۳۹ در مجله روشنفکر چاپ شد و یکی از عاشقانهترین شعرهای نو فارسی است.
او همچنین به موسیقی ایرانی علاقه بسیار زیادی داشت و به همین دلیل در سال ۱۳۵۰ به عضویت شورای موسیقی و شعر رادیو درآمد و در کنار بزرگانی همچون هوشنگ ابتهاج، عماد خراسانی و سیمین بهبهانی در برنامه گلهای تازه رادیو ایران به فعالیت پرداخت. مشیری به عرفان نیز علاقه خاصی داشت. او مجموعهای از ۱۰۰ ماجرای منسوب به ابوسعید ابوالخیر را با نام «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر کرد.
فریدون مشیری هرگز در دوران شاعری خود متوقف نشد و شعرش همواره بازتاب زندگی و زمانهاش بود. مشیری در شعرهای خود علاوهبر مضامین عاشقانه همواره به مضامین انسانی و میهنپرستانه هم توجه داشته است. رویا رسولی درباره اشعار او میگوید: «بیشترین جلوه عشقورزی در اشعار مشیری پیرامون عواطف اجتماعی بوده است. او همه مفاهیم اجتماعی ازجمله دوستیها، دشمنیها، مهر، محبت، عدالت، حقوق مساوی، احترام متقابل، آشتی، تخریب محیط زیست و... را با محور عشق پیوند میزند؛ زیرا او عشق و محبت را دوای درد بشر میداند و انسانها را به عشق و محبت دعوت میکند.»
همچنین عبدالحسین زرینکوب درباره شعر فریدون مشیری میگوید: «طی سالهای شاعری فریدون از میان هزاران فراز و نشیب روز از میان هزاران شور و هیجان و رنج و درد هر روز آنچه را به روز تعلق دارد، به دست روزگاران میسپارد و به قلمرو افسانههای قرون روانه میکند. او با زبان بیپیرایه خویش واژه واژه با همزبانان خود همدلی دارد. زبانی خوش آهنگ، گرم و دلنواز و خالی از پیچ و خمهای بیان ادبیانه شاعران دانشگاه پرورده و در همان حال خالی از تأثیر ترجمههای شتابآمیز شعرهای آزمایشی نوراهان غرب.»
منظومههای شعر
تشنه طوفان (۱۳۳۴)، گناه دریا (۱۳۳۵)، نایافته (۱۳۳۷)، ابر (۱۳۴۰)، ابر و کوچه (۱۳۴۵)، بهار را باور کن (۱۳۴۷)، پرواز با خورشید (۱۳۴۷)، از خاموشی (۱۳۵۶)، برگزیده شعرها (۱۳۴۹)، مروارید مهر (۱۳۶۵)، آه باران (۱۳۶۷)، سه دفتر (۱۳۶۹)، از دیار آشتی (۱۳۷۱)، با پنج سخن سرا (۱۳۷۲)، لحظهها و احساس (۱۳۷۴).
بسیاری از قعطات موسیقی خوانندگان مشهور ایرانی (حدود ۲۷ قطعه) ازجمله محمدرضا شجریان، علیرضا قربانی، محمد اصفهانی، محمد نوری، سیما بینا و... روی اشعار زیبای فریدون مشیری ساخته و ماندگار شده است. مشیری همچنین مجموعه اشعار خود را به صورت دکلمه با صدای خودش اجرا کرده است.
سخن از فریدون مشیری را با خواندن یکی از اشعار عاشقانه و زیبای او از مجموعه بهار را باور کن، به پایان میرسانیم:
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود!
با بنفشهها نشستهام
سالهای سال، صبحهای زود
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانههای یکدگر
گیسوان خیسشان به دست باد
چهرهها نهفته در پناه سایههای شرم
رنگها شکفته در زلال عطرهای گرم
میتراود از سکوت دلپذیرشان
بهترین ترانه، بهترین سرود
مخمل نگاه این بنفشها
میبرد مرا سبکتر از نسیم
از بنفشهزار باغچه
تا بنفشهزار چشم تو که رسته در کنار هم
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با همان سکوت شرمگین
با همان ترانهها و عطرها
بهترین هرچه بود و هست
بهترین هرچه هست و بود!
در بنفشهزار چشم تو
من ز بهترین بهشتها گذشتهام
من به بهترین بهارها رسیدهام
ای غم تو همزبان بهترین دقیق حیات من!
لحظههای هستی من از تو پر شده ست
آه! در تمام روز، در تمام شب
در تمام هفته، در تمام ماه
در فضای خانه، کوچه، راه
در هوا، زمین، درخت، سبزه، آب
در خطوط درهم کتاب
در دیار نیلگون خوابای جدایی تو بهترین بهانه گریستن!
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیدهام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن!
در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشتهام
در بنفشهزار چشم تو
برگهای زرد و نیلی و بنفش
عطرهای سبز و آبی و کبود
نغمههای ناشنیده ساز میکنند
بهتر از تمام نغمهها و سازها
روی مخمل لطیف گونهات
غنچههای رنگارنگ ناز
برگهای تازه تازه باز میکنند
بهتر از تمام رنگها و رازها
خوب خوب نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست میکند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب
نام تو اگرچه بهترین سرود زندگی ست
من تو را به خلوت خدایی خیال خویش
«بهترینِ بهترین من» خطاب میکنم
بهترینِ بهترین من!