فرارو- «هاله» سریالی است که با اقتباس از یک بازی ویدئویی با همین اسم ساخته شده. اولین نسخۀ این بازی بیست سال قبل عرضه شد و جزو اولین بازیهایی بود که هم داستان داشت و هم دیالوگ؛ داستانی پر از شورشی و ابرسرباز و آدمهای بیطرف. این بازی به خاطر انسجام و کشش داستانش سالهای سال محبوبیت خود را حفظ کرده و همین نکات بوده که باعث شده فکر ساختن سریالی از روی آن شکل بگیرد.
به گزارش فرارو؛ داستان سریال در قرن ۲۶ اتفاق میافتد؛ زمانی که بین انسانها و بیگانهها جنگی طولانی مدت در جریان است. البته بین خود انسانها هم اختلافات و درگیریهایی وجود دارد. حدود ۱۵۰ نفر آدمی که در اقامتگاه سیارۀ مادریگال زندگی میکنند، برای چند دهه است که مشغول مبارزه با «فرماندهی فضایی ملل متحد» هستند، چون فکر میکنند حکومت آنها سرکوبگرانه و استبدادی است. فرماندهی فضایی معمولا برای مبارزه با این شورشیان از تکاوران آموزش دیده در بالاترین سطح استفاده میکند؛ اما در موارد خیلی کمی از «اسپارتانها» هم استفاده میکند؛ آنها نیروهای فوقالعاده ماهر و سر تا پا زرهپوشی هستند که کشتنشان تقریبا غیر ممکن است.
یک روز یکی از ساکنان نوجوان مادریگال به اسم کوان هابو وقتی به همراه دوستانش برای جستجوی گیاهان خاصی به بیابان رفتهاند، سفینههایی را میبینند که دارند نزدیک میشوند. اما آنها نه تکاور هستند و نه اسپارتان بلکه سربازان غولپیکری از سوی دشمن بیگانه هستند. فرماندهی نظامی برای مقابله با این بیگانگان ناشناخته جوخهای متشکل از چهار اسپارتان را به مادریگال میفرستد؛ رهبر این جوخه افسر جان-۱۱۷ است.
بعد از اینکه اسپارتانها بیگانهها را شکست میدهند، کوان تنها شورشیای است که زنده مانده و پدرش که رهبر شورشیها بوده، به همراه برادرش در جنگ کشته شدهاند. وقتی جوخۀ اسپارتانها در حال جستجوی غاری است که بیگانهها در آن پناه گرفته بودند، جان شیء عجیبی را میبیند و آن را لمس میکند. ناگهان این شیء میدرخشد و باعث اتفاقی میشود که طراح و تربیتکنندۀ اسپارتانها یعنی دکتر کاترین هلسی هیچوقت فکرش را هم نمیکرد؛ جان بعد از لمس شیء خاطراتی از دورۀ کودکیاش را مشاهده میکند.
جان درحالیکه کوان را به مرکز فرماندهی نظامی انتقال میدهد، اما خودش عمیقا تحت تاثیر آن چیزی است که دیده است. به همین خاطر وقتی به او دستور میدهند که کوان را بکشد، او کوان را آزاد میکند و خودش میگریزد. دکتر هلسی هم از دستور فرماندهی برای نابود کردن جان سرپیچی میکند.
جلوۀ بصری و حال و هوای سریال طوری طراحی شده است که یادآور بازی ویدئویی باشد. مثلا خیلی از صحنهها از زاویۀ دید بازیگر فیلمبرداری شدهاند که دقیقا شبیه سبک اول شخص بازی است. داستان سریال هم تا حد زیادی یادآور مجموعۀ «جنگ ستارگان» است، با این تفاوت که تمایز نیروهای خوب و بد در این سریال به آن اندازه واضح و مشخص نیست.
یکی از نکات مثبتی که کاملا به چشم میآید این است که دست کم در قسمتهای اول و دوم، داستان طوری روایت نمیشود که برای فهمیدن آن نیازی به آشنایی قبلی با بازی ویدئویی باشد. حتی اگر قبلا هیچوقت اسم بازی «هاله» را هم نشنیده باشید میتوانید داستان سریال را بفهمید و با دنیای آن ارتباط برقرار کنید. در واقع از همان ۱۵ دقیقۀ اول سریال که همۀ ساکنان مادریگال به جز کوان کشته میشوند، میشود فهمید که داستان اصلا پیچیده نیست و قرار نیست شخصیتهای خیلی زیادی را دنبال کنیم.
به خاطر همین سادگی داستان است که جا برای اکشن و شخصیتپردازی قوی و عمیق باز میشود. البته شخصیتهای جذاب سریال محدود به جان و کوان دکتر هلسی نیستند. شخصیتهای دیگری مثل ماکی هم هستند که دانستن سرگذشت و رمز و راز زندگیشان بسیار جذاب است. ماکی انسانی است که در بین بیگانهها زندگی میکند و به «شخص مبارک» معروف است. او ادبیات زمینیها را مطالعه میکند تا بیگانهها بتوانند دشمن را بهتر بشناسند.
- بازیگران: پابلو شرایبر (Pablo Scheiber)، یرینها (Yerin Ha)، ناتاشا مکالون (Natascha Mc Elhone)
- امتیاز: ۷.۲/۱۰