دکتر رحمن قهرمانپور در دنیای اقتصاد نوشت: قاعدهای در سیاست وجود دارد که میگوید اعتماد تصمیمگیری را آسانتر و بیاعتمادی تصمیمگیری را دشوارتر میکند. اگر بخواهیم قصه طولانیتر شدن احیای برجام را در یک عبارت خلاصه کنیم، همانا فقدان اعتماد و دیوار بلند بیاعتمادی در روابط ایران و آمریکاست و این بیاعتمادی به دلیل هویتی شدن در هر دو طرف شکل فزایندهای داشته است. ایران و آمریکا هر کدام دلایل خود را برای بیاعتمادی دارند و البته آمریکا بهدلیل موقعیتی که در نظام بینالملل دارد و میخواهد آن را حفظ کند، خواهان حفظ دست برتر در هر نوع تعامل و البته توافقی است. اصولا قدرتهای بزرگ بیشتر از آنکه بر اساس قاعده انصاف رفتار کنند، بر اساس قاعده قدرت و موقعیت خود در نظام بینالملل رفتار میکنند.
این بیاعتمادی بر سر مساله بسیار حساسی چون فعالیتهای هستهای به مراتب عمیقتر است. مساله هستهای ازجمله مسائل سخت و دشوار در سیاست جهانی است و قدرتهای بزرگ همواره در جلوگیری از افزایش تعداد قدرتهای هستهای در جهان اجماع نظر داشتهاند. دشواری موضوع در حدی است که پیمان منع اشاعه سلاحهای هستهای یا همان NPT جزو معدود پیمانهای بینالمللی است که خروج از آن مستلزم تایید شورای امنیت سازمان ملل است و صرفا با دادن یادداشت خروج از سوی یک عضو ممکن و میسر نیست. کسب فناوری هستهای دشواریهای خاص خود را دارد و گروه تهیهکنندگان هستهای معروف به NSG قواعد متعدد و سختگیرانهای درباره انتقال فناوری هستهای دارند. همه اینها باعث میشود تا پرونده موضوعات هستهای طولانی و زمانبر باشد. برزیل و آرژانتین حدود ۶۰ سال پیش فعالیتهای هستهای خود را آغاز کردند و هنوز در انجام فعالیتهای هستهای آزادی عمل موجود میان قدرتهای بزرگ را ندارند. حتی در مورد پاکستان و کرهشمالی هم چشمپوشی قدرتهای بزرگ از فعالیتهای هستهای پاکستان و حمایت چین از تحریم نکردن کرهشمالی، نقش بسیار مهمی در هستهای شدن آنها داشت. خلاصه اینکه چراغ سبز یا زرد قدرتهای بزرگ عاملی بسیار کلیدی در برخورد با فعالیتهای هستهای کشورها و هستهای شدن آنهاست. توافق نانوشتهای در میان ۵قدرت هستهای بهرسمیتشناختهشده در پیمان منع اشاعه وجود دارد که باید تا حد امکان هزینه فعالیتهای هستهای و هستهای شدن را برای دولتها افزایش داد تا انحصار سلاح و فناوری هستهای در دست قدرتهای بزرگ بماند. در نتیجه کشورهایی که مورد حمایت ویژه یکی از قدرتهای بزرگ نباشند و از طرف دیگر تهدید بنیادی امنیتی نداشته باشند، مسیر دشواری در روند دستیابی به فناوری هستهای حساس مثل غنیسازی اورانیوم خواهند داشت.
از این منظر میتوان گفت جمهوری اسلامی ایران در پیشبرد برنامه هستهای صلح آمیز خود تنهاست و حمایتهای روسیه و چین در حدی نبوده که حتی میزان و گستره تحریمهای شورای امنیت را کمتر کند. میزان تحریمهای اعمالشده علیه جمهوری اسلامی ایران به مراتب بیشتر از کرهشمالی است که از سال۲۰۰۲ به این طرف درصدد برآمده است که آشکارا بمب سازد و آن را آزمایش کند.
برجام محصول این وضعیت و بیاعتمادی مستمر فزایندهای است که میان تهران و واشنگتن وجود دارد. این بیاعتمادی باعث میشود تا تصمیمگیران در هر دو طرف نگران عواقب و پیامدهای توافق در سیاست داخلی باشند؛ خاصه اینکه در راهروهای قدرت در واشنگتن لابی طرفدار اسرائیل (و اخیرا لابی امارات) علیه هر نوع توافق احتمالی با ایران فعالیت میکند و حتی در مقاطعی صراحتا خواستار حمله نظامی آمریکا به ایران شده بودند. هر بار که احتمال توافق بیشتر میشود، مخالفان توافق هم دست به کار میشوند و مانع جدید بر سر راه توافق ایجاد میکنند؛ درحالیکه مثلا درباره برزیل رقابتهای منطقهای با نزدیکی آن به آرژانتین کمتر شد و مسیر حل مساله را هموارتر کرد. در منطقهای که ایران قرار گرفته، خود بازیگران منطقه نگران افزایش قدرت ایران در دوران پس از توافق هستند و آن را به ضرر خود میدانند. با توجه به تصمیم آمریکا برای کاهش حضور در خاورمیانه، در دوران بایدن آمریکا بیشتر از دوران اوباما در توافق با ایران درصدد جلب رضایت رقبای منطقهای ایران و بهطور مشخص اسرائیل، امارات و عربستان است. یعنی رقابتها و بیاعتمادی در سطح منطقه هم مزید بر علت شده و توافق را دشوارتر کرده است؛ کما اینکه از ابتدای روی کار آمدن دولت بایدن، جناح تندرو در شورای امنیت ملی آمریکا خواهان آن بود که فعالیتهای منطقهای ایران هم بخشی از توافق جامعتر با ایران باشد.
برجام یک راهحل مرضیالطرفین و در عین حال پیچیده و در تعبیر روششناختی یک پدیده چند متغیره است که احیای آن دشواریها و پیچیدگیهای خاص خود را دارد و مهمتر اینکه تصمیمگیران در تهران و واشنگتن باید تصمیمهایی بگیرند که ممکن است هزینه آن در سیاست داخلی زیاد باشد؛ اما درنهایت به نفع طرفین است.