فرارو- علیرضا اسمعیلزاده؛ برنامۀ «مهمونی» تا قسمت دهم با شخصیتهای عروسکی و غیرعروسکیاش و با مهمانهای مشهور و محبوبی که در هر قسمت به این جمع جذاب و دوستداشتنی اضافه میشدند به اندازۀ کافی در قلب مخاطبانش جا باز کرده بود و یک بار دیگر نبوغ و هنرمندی ایرج طهماسب را به رخ کشیده بود. اما انگار این هنوز برای «آقای مجری» کافی نبود. طهماسب در قسمت یازدهم ورق تازهای از خلاقیت و ظرافت را رو کرد که بدون اغراق یک شاهکار کامل بود.
در حالیکه منتظر بودیم ببینیم اینبار کدام بازیگر یا خواننده قرار است به مهمانی بیاید، طهماسب با میزبانی از یک روح ما را غافلگیر کرد؛ روحی که صرفا شکل و شمایلش روحمانند نبود بلکه حضورش درست مثل حضور یک روح، حالتی وهمآلود و خیالانگیز به تمام فضای برنامه بخشید. مالکیت عروسکهای مجموعۀ کلاهقرمزی متعلق به صدا و سیماست و طهماسب نمیتوانسته از آن شخصیتها در برنامهاش استفاده کند؛ اما او ظریفترین و نبوغآمیزترین میانبر را پیدا کرد.
شخصیت روح با صدایش، با ترسیدنهایش، با ذوق کردنهایش و با ادب و احترام خاصی که در رفتار و گفتارش بود، شبیه به همان حال و هوایی را در برنامه ایجاد کرد که شخصیت «فامیل دور» میتوانست ایجاد کند؛ بنابراین اگر کلمۀ «روح» تعبیر دیگری از «حال و هوا» باشد، میشود گفت این مهمان عجیب و غریب به معنی واقعی کلمه «روح» فامیل دور بود (این شاید پاسخ پرسشی باشد که «کته» در ابتدای برنامه پرسید و بیپاسخ ماند: «این روحِ کیه؟»). بازی نیرومند و همیشه درخشان طهماسب هم طوری بود که انگار خودش یک جور احساس آشنایی غریبی با این روح دارد؛ مثل وقتی که از او خواست جملهای بگوید که حرف «ر» در آن زیاد باشد؛ درخواستی که ما را به یاد شعر محبوب فامیل دور و قرائت خاصش میانداخت: (که با این «در» اگر «در» بند «در» مانند «در» مانند).
گفتگوی طهماسب با روح یک کمدی بینقص و عمیق بود. انگار هیچ چیز از پیش تعیین شدهای که حالت تصنعی به گفتگو ببخشد در کار نبود و در عین حال همه چیز به بهترین شکل ممکن فکرشده و دقیق جلوه میکرد. فضای گفتگو جایی روی مرز بین واقعگرایی و یک فضای سوررئال قرار داشت. طنز و تامل طوری با هم ترکیب شده بودند که نمیشد آنها را از هم تفکیک کرد. همزمان که به دیالوگها میخندیدیم، گاهی واقعا دوست داشتیم به فکر فرو برویم و از تخیل دربارۀ چیزهایی که گفته میشود لذت ببریم.
تمایز قائل شدن بین «ایرج» و «طهماسب» یکی از این مضمونهای عمیق و لطیف بود. «ایرج» همان کسی است که شبها از «طهماسب» جدا میشود و با روحها اینطرف و آنطرف میرود. اسم کوچک هرکس اسم شخصی و صمیمانۀ اوست و نام خانوادگی عنوانی است که ما در بیرونیترین و رسمیترین ارتباطاتمان از آن استفاده میکنیم؛ گفتگوی روح و مجری این تعبیر خیالانگیز را به ذهن میآورد که اسم کوچک اسم روح و خیالات درونی ماست و اسم فامیل اسم جسم و هویت بیرونی ما. یک نمونۀ دیگر از این مضامین لطیف این بود که فهمیدیم این روح اصلا متعلق به یک مرده نیست بلکه مربوط به کسی است که آنقدر درگیر مشغولیتهای روزمره شده که «روح» خودش را فراموش کرده و به تعبیری آن را «فروخته است»؛ روحی که خودش را در احساساتی مثل میل «تماشا کردن ماه» آشکار میکرده است.
اما «روح» در همۀ فرهنگها به نوعی با ترس و وحشت هم در پیوند است و طهماسب از این نکته هم بهترین استفادۀ ممکن را به عمل آورده بود. این گفتگو در کنار عناصر صرفا طنزآمیزش (مثل تحلیل خندهدار روح از مفهوم «ارواح عمه») عناصر ترسناک-طنزآمیزی هم داشت؛ مثل عربدهها و بزرگ شدنهای روح و اشاره به ارواح خبیثی که در تاریکی میآیند و از پشت خنجر میزنند.
این فضای کمدی ترسناک حتی قبل از ورود روح و در جایی که طهماسب مشغول گفتگو با سایر ساکنان خانه است هم وجود دارد. در این سکانس ابتدایی، هر کدام از شخصیتهای برنامه تجربۀ خودشان از مواجهه با روح را بیان میکنند؛ تجربههایی که خیلی از ما وقتی بچه بودهایم شبیهش را از پدربزرگها و مادربزرگها یا حتی از همکلاسیهایمان شنیدهایم؛ حکایتهایی عمیقا خندهدار و گاهی واقعا تا اندازهای ترسناک (مثل خاطرهای که «قیمه» از دیدن یک روح در خزینۀ حمام نقل میکند؛ خاطرهای که اول یک کمی بدنمان را مورمور میکند و بعد ما را میخنداند).
سکانس مواجهۀ بچه و روح هم شیرین و مفرح است و لحظهها و مضمونهای درخشانی دارد؛ مثل توافق بچه و روح برای سوار شدن روح روی بدن بچه و یا «پررو (ح)» کردن روح توسط بچه با آموزش فحش!
در مجموع این قسمت از «مهمونی» یک نمونۀ کامل و درجهیک از یک کمدی بینهایت هوشمندانه و ظریف است که مفهومی مثل روح را به میان آورده و از هر مضمون و محتوایی که به لحاظ فرهنگی در حول و حوش این مفهوم شکل گرفته است استفاده کرده تا در مدتزمانی کمتر از یک ساعت، مجموعهای کامل و نشاطآور و خیالانگیز از کنشها و گفتارها را بیافریند. این هنر به معنی واقعی کلمه است؛ همان چیزی که صدا و سیما متاسفانه روز به روز با از دست دادن چهرههای توانمندش از آن فاصلۀ بیشتری میگیرد و «بیروحتر» میشود.
داره گرانی ها را توجیه می کنه خبرنگارا یه ماشین حساب دارن می رن برای مردم حساب کتاب می کنن به نفع تونه یارانه
زمان روحانی می گفتن از بی عرضگی مدیرانه
الان میگن گرانی جهانیه