شوهر پروانه در یک نزاع دستهجمعی مرتکب قتل شده است. این زن میگوید همه تلاشش را میکند تا همسرش را از این وضعیت نجات دهد، اما مطمئن نیست موفق شود.
به گزارش اعتماد؛ پروانه ۶ ماه بعد از ازدواجش دچار چنین بحرانی شد
او از زندگی دگرگونشدهاش میگوید:
از اینکه شوهرت متهم به قتل است اطلاع داری، اما با او خیلی مهربان هستی؛ چرا؟
فرهاد تنها کسی است که من در زندگی دارم. مجبورم او را حفظ کنم.
چرا آدم کشته؟
معلوم نیست او این کار را کرده باشد. فرهاد در یک درگیری بوده و در آن درگیری فردی کشته شده است معلوم نیست که فرهاد این کار را کرده باشد.
اما او متهم اصلی است.
به هر حال دستگیرش کردند. من سعی میکنم ثابت کنم بیگناه است.
اگر گناهکار بود چه؟
به هر حال من سعی میکنم کمک کنم.
چند وقت است ازدواج کردهاید؟
دو سال عقد کرده بودیم، ۶ ماه قبل ازدواج کردیم.
گفتی کسی را به جز شوهرت نداری؛ چرا؟
من در کودکی پدر و مادرم را از دست دادم و عمویم من را بزرگ کرد. حالا هم که ازدواج کردم اینطور شده است.
با فرهاد چطور آشنا شدی؟
او در محله ما زندگی میکرد. مادرش به خواستگاری آمد و من هم قبول کردم.
فرهاد سابقهدار است. خبر داشتی؟
بله، خبر داشتیم. گفتند چیز مهمی نیست من هم قبول کردم تا اینکه این مساله پیش آمد.
عمویت حرفی نمیزند؟
او نانخور اضافه میخواهد چه کار؟ خودش سه بچه دارد که مشکلات خودشان را دارند، اگر این وسط من هم اضافه شوم که مشکلاتش بیشتر میشود. خودش را کنار کشیده و میگوید خودت تصمیم بگیر میخواهی چه بکنی.
فکر میکنی بتوانی برای شوهرت رضایت بگیری؟
تنها چارهای که دارم رضایت گرفتن است پدر فرهاد گفته اگر من رضایت بگیرم خودش دیه را پرداخت میکند. امیدوارم بتوانم این کار را بکنم.
اگر موفق نشوی چه؟
اصلاً دوست ندارم به این مساله فکر کنم.
فکر میکنی شوهرت قدر کاری را که میکنی، بداند؟
قول داده بیرون آمد دیگر دعوا نکند. قول داده سر زندگی برگردد و دعوا نکند من مطمئنم زندگیام درست میشود.