اگر به خیابان سی تیر بروید، از پشت نردههای ساختمان۷ وزارت امور خارجه یک توپ جنگی قدیمی میبینید که ظاهرش چندان تماشایی نیست، اما قصه و روایتی شنیدنی دارد.
به گزارش همشهری، این توپ جنگی که یادگار دوره قاجار است، پایش به هیچ جنگی باز نشد و قبل از اینکه سر از ساختمان وزارت خارجه دربیاورد سالها در میدان ارگ (توپخانه) جا خوش کردهبود. باورش سخت است، اما زنان تهرانی در دوره قاجار این توپ جنگی را مقدس شمرده و برای آن داستانسراییها کردند. آنها میگفتند «توپ مروارید» با پای خودش از شیراز تا تهران آمده؛ درمان نیازمندان است و مراد میدهد و ...
توپ مروارید که تهرانیها به لهجه خود آن را «توپ مرواری» مینامیدند روزگاری روی سکوی کاشیکاری شدهای، در میدان توپخانه بود. زنان تهرانی در روزگار قاجار، به این توپ پارچه میبستند و از آن درمان دردها و گرفتاریهایشان را میخواستند.
به طوریکه شبهای جمعه و چهارشنبهسوری، دورتادور توپ مروارید غلغلهای از زنان را میشد دید که با هیچ ضرب و زوری نمیتوانستند آنها را از اطراف توپ دورشان کرد.
زنان نازا و دختران دَمبخت از زیر توپ رد میشدند و با خواندن وِردها و زمزمه حرفهایی از سر نیاز، دست روی توپ میکشیدند و باور داشتند که اگر دلشان صاف و بیغلوغش باشد، مراد خود را از توپ مروارید میگیرند. چه قفل و پارچهها که به توپ بسته نشده بود!
اما رد شدن یا سوار شدن به توپ، آیینی داشت. دخترانی که آرزوی رفتن به خانه بخت را داشتند، یا زنانی که نازا بودند، به کمک بانویی که همراه شان بود، سوار توپ میشدند و سه بار کلماتی را با خود میخواندند و سپس به آرامی از توپ پایین میآمدند و جایشان را به زنان دیگری میدادند که بیتاب درمان گرفتن از توپ بودند!
اگر آرزوی زنان برآورده میشد و تا یکسال پس از آن به خانه بخت میرفتند یا باردار میشدند، باید کنار توپ شمع روشن میکردند.
اما نزدیک شدن به توپ مروارید چندان هم آسان نبود. کنار توپ نگهبانها از زنان باج میگرفتند. زنها باید صد دینار به توپچی میدادند تا او اجازه میداد به توپ پارچه ببندند و از زیر آن رد بشوند. گاهی هم شیرینی و کلهقند از زنان «حق حساب» میگرفتند!
اما توپ مروارید تنها برای زنان تهرانی ارج و بها نداشت بلکه مردان هم برای گریز از قانون و رهایی از چنگ ماموران زورگوی دولتی، کنار توپ مروارید «بست» مینشستند. بستنشینی آیینی برای مردمی بود که بهجایی پناه میبردند.
در زمان بستنشینی کسی کاری به آنها نداشت و از دستدرازی ماموران در امان بودند. تا میانه پادشاهی قاجاریه، اگر محکومی خود را به توپ مروارید میرساند و در آن جا بست مینشست، کاری با او نداشتند.
به طوریکه امیرکبیر کوشش بسیاری کرد که جلوی این گریز از قانون را بگیرد، اما کارهای او سودی نداشت و پس از او هم توپ مروارید جایی برای در امان ماندن خلافکاران و قانونگریزان شد.
تهرانیهای قدیم داستان سر هم کرده بودند و میگفتند توپ مروارید با پای خودش از شیراز به تهران آمده! برخیها هم میگفتند توپ مروارید غنیمتی شاهعباس صفوی از پرتغالیهایی است که جزیرهی هرمز را اشغال کرده بودند و شاهعباس آنها را بیرون راند. کسانی هم بودند که توپ را غنیمت نادرشاه افشار از هندوستان میدانستند و حتی میگفتند توپ را به دستور کریمخان زند در شیراز ساختهاند.
در کنار این خرافات، شواهد روشن و مستند تاریخی وجود دارد که نشان میدهد ماجرای واقعی توپ مروارید چیست. بر روی مخزن باروت این توپ، نام فتحعلی شاه قاجار حک شده و پسرش «عباس میرزا نائب السلطنه»، دستور ساخت این توپ را داده است.
ریختهگر و سازنده آن «اسماعیل ریختهگر» نام دارد که نام خود را بر روی توپ، در داخل یک نقش ترنجی حک کرده است و بر روی توپ شعری از ملکالشعرای آن زمان ایران، «فتحعلیخان صبا»، دیده میشود.
در آن شعر گفته شده: «شاه جمشیدنشان، فتحعلیشاه/ داد فرمان که همین توپ همایون پیکر/ زیور درگه دارا بُوَد و عرصهی کین».
این توپ جنگی تا دوره پهلوی اول در میدان توپخانه بود و به دستور رضاشاه به محوطه ساختمان باشگاه افسران وزارت جنگ در میدان مشق منتقل شد.
درباره وجه تسمیه آن هم کسی نمیداند که چرا به آن توپ مروارید میگویند. برخی حدس زدهاند که در ابتدای ساخت توپ مروارید، چند رشته مروارید به دهانه توپ آویزان بود و که امروزه هیچ اثری از آن نیست.