مدتی است که به دنبال کار هستم و تا حالا با چند شرکت نیز مصاحبه داشته ام. در پایان جلسه، مسوول مصاحبه معمولا میپرسد: «آیا سوالی دارید که من بتوانم به آن جواب دهم؟» من هر بار در جواب گفته ام «خیر»، چون تصورم این است که مصاحبه یعنی «مسوول مصاحبه، سوال کند و کارجو جواب دهد». اما آخرین بار که این سوال را شنیدم، ناگهان ذهنم جرقه زد که چرا از این فرصت استفاده نمیکنم. اما سوالی به ذهنم نرسید و گفتم نه. توصیه شما چیست؟ من به عنوان کارجو چه سوالاتی میتوانم از مسوول مصاحبه بپرسم؟ اصلا فایده این کار چیست؟
پاسخ: دوست عزیز، به عنوان کسی که با صدها نفر مصاحبه کرده ام، همیشه برایم جالب است که چرا اکثرا در جواب این سوال میگویند نه. به هر حال تو قرار است بیش از ۴۰ ساعت در هفته را در آن شرکت بگذرانی و بالاخره یک سوالی باید به ذهنت رسیده باشد که دوست داشته باشی بپرسی. فکر کنم مشکل اینجاست که مردم فکر میکنند چرخاندن «جهت» گفتگو، یک تله است و راه دیگری برای آنکه مسوول مصاحبه، کارجو را قضاوت کند.
کارجوها میترسند که مبادا سوالاتشان، شبیه تقاضا یا دور از دسترس باشد یا نکند ذهنیت مسوول مصاحبه را نسبت به آنها تغییر دهد. یا شاید نمیدانند چطور به شکلی سنجیده، سوالشان را مطرح کنند، سوالی مثل این: «شما چهجور رئیسی هستید؟»
سوال اینجاست: وقتی نوبت تو میشود که با مسوول مصاحبه، «مصاحبه کنی»، چه سوالاتی باید بپرسی. چند مورد از سوالاتی که به تو اطلاعات مفید میدهند از این قرارند. با پرسیدن این سوالات، تا حدی خواهی فهمید که آیا شغل مربوطه مناسب تو هست یا نه.
پرسیدن این سوال، تو را به اصل مطلب میبرد و دقیقا چیزهایی را فاش میکند که باید درباره آن شغل بدانی: عملکرد خوب در این شغل، به چه معناست و برای آ نکه مدیر از عملکرد من راضی باشد، به چه دستاوردهایی باید برسم؟
شاید فکر کنی که پاسخ این سوال در شرح وظایف شغلی آمده، اما معمولا کارفرماها شرح وظایف شغلی را بهروز نمیکنند و از همان لیستی استفاده میکنند که ۱۰ سال پیش استفاده میکردند، حتی اگر شغل مربوطه در این سالها، تغییرات فاحش کرده باشد. شرکتها معمولا شرح وظایف شغلیای را منتشر میکنند که در آن از ادبیات منابع انسانی استفاده شده؛ یک متن پر از تکرار واضحات و با زبان خشک و رسمی.
معمولا اگر از خود مدیر بپرسی که در این شغل، چه چیزی بیشتر اهمیت دارد، جواب متفاوتی به تو میدهد و جوابش با آنچه در شرح وظایف شغلی آمده، فرق دارد. بهعلاوه، راستش را بخواهی، شرکتها معمولا در نوشتن شرح وظایف شغلی «گند میزنند» (به همین دلیل است که به نظر میرسد بسیاری از شرحها توسط روباتها نوشته شده اند، نه یک انسان)، بنابراین، مفید است اگر گفتوگویی درباره «کم و کیف» شغل مربوطه با مسوول مصاحبه داشته باشی.
ممکن است طی گفتگو متوجه شوی که ۱۲ وظیفه در شرح وظایف نوشته شده، اما موفقیت تو در آن شغل، به دو یا سه مورد بستگی دارد. یا مثلا در شرح وظایف، به اندازه کافی بر اهمیت یک یا دو مورد از موارد تاکید نشده یا ناخواسته، آنها را کماهمیت جلوه داده باشند. یا شاید مدیر استخدام با رئیس خودش درباره انتظارات شغل مربوطه، اختلافنظر دارد. یا حتی ممکن است مدیر اصلا نداند که موفقیت در این شغل، به چه چیزهایی بستگی دارد (که این میتواند یک هشدار یا زنگ خطر باشد).
این سوال، میتواند اطلاعاتی را استخراج کند که هرگز با خواندن شرح وظایف شغلی به دست نمیآوری. مثلا ممکن است مجبور باشی با سیاستهای درهم و برهم میان واحدها درگیر شوی. یا کسی که قرار است همکارت شود، آدم بدقلقی است و کنار آمدن با او سخت است. یا مجبوری تحت محدودیت شدید بودجه، روی برنامه ات کار کنی.
این سوال، در گفتگو را باز میکند و میتوانی توضیح دهی که آیا قبلا با چنین چالشهایی مواجه شدهای یا نه و اگر شده ای، چطور با آنها مقابله کردی. پاسخهای تو میتواند به مسوول مصاحبه، اطمینان خاطر دهد. البته توصیه نمیکنم که با انگیزه تبلیغ کردن خودت، سوال بپرسی. چون این حرکت، اصلا خوشایند نیست و اگر نیتت این باشد، کاملا مشخص میشود، اما اگر سوال درباره چالشها مسیر گفتگو را به این سو کشاند و یک گفتوگوی حقیقی حول محور نحوه برخورد تو با چالشها شکل گرفت، آن گفتگو میتواند برای هر دو طرف، مفید باشد.
اگر در شرح وظایف شغلی به ترکیبی از «کارهای اداری و برنامه ای» اشاره شده است، مهم است که بدانی چقدر از زمانت صرف کارهای اداری میشود (۹۰درصد یا کمتر؟) یا اینکه پنجاه پنجاه است؟ یا شاید متوجه شوی آن بخشی از شغل که برایت هیجان انگیز است، هر شش ماه یکبار پیش میآید. علاوه بر کسب این اطلاعات، پاسخ به این سوال کمک میکند کار کردن در آن جایگاه را به خوبی تجسم کنی و تصویر بهتری از فعالیتهای روزمره ات داشته باشی.
نرخ گردش یعنی تعداد استعفاها و استخدامها و به عبارتی، نرخ آمدن نیروی جدید و رفتن نیروی قدیمی. پرسیدن این سوال بسیار مهم است، چون اگر هر کارمندی در کمتر از یک سال پس از استخدام، شغل مربوطه را ترک کرده باشد این یک نشانه است که یک جای کار میلنگد. شاید مدیر، آدم افتضاحی است، یا انتظارات غیرواقع بینانه هستند یا هر چیزی که باعث شود احساس بیچارگی کنی و تصمیم به استعفا بگیری. اگر فقط یک نفر در مدت زمان کوتاهی از استخدام، استعفا داده باشد، این به تنهایی یک زنگ خطر نیست، اما اگر دیدی که هر کسی آمده، به سرعت استعفا داده و این یک الگوی تکراری است، باید از مسوول مصاحبه بپرسی که چه چیزی باعث شده نرخ گردش نیرو در آن جایگاه، بالا باشد. البته اگر جایگاه مربوطه، جدید باشد، نمیتوانی این سوال را بپرسی، چون همه چیز حالت آزمون و خطا دارد. در این حالت، میتوانی بپرسی که نیروها چند مدت در جایگاه مانده و سپس استعفا دادهاند.