عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: بهطور معمول کارشناسان روابط بینالملل، موضوعات مرتبط با سیاست خارجی را بر اساس اصول و ضوابط و علم روابط بینالملل تجزیه و تحلیل کرده و بر اساس آن توصیههایی را میکنند. چنین رویکردی گرچه درست و معقول و لازم است، ولی برای برخی کشورها کافی نیست. به عبارت دیگر باید از حیث جامعهشناسی سیاسی به تاثیر وضعیت سیاست داخلی بر روابط خارجی نیز اشاره کرد. این کاری است که ما در مورد کشورهای هدف انجام میدهیم. برای مثال روابط خود را تا حدودی با درکی که از تحولات داخلی آنها داریم، تنظیم میکنیم. پس چرا درباره روابط دیگران با ایران به این مولفه توجه نکنیم؟
هنگامی که در سال ۱۳۹۲ آقای روحانی انتخاب شد این حرف را تکرار کردم که از میان سه موضوع خارجی، اقتصادی و سیاست داخلی، به نظر من سومی اولویت دارد. آنچه قوام اقتصادی و روابط خارجی را حداقل در مورد جامعه ایران موجب میشود، پایداری و گستردگی پایه سیاست داخلی است ولی آن دولت در عمل از سیاست خارجی شروع کرد و در کوتاهمدت هم موفقیتهای اقتصادی یافت ولی طولی نکشید که شکست خورد، چون مشکل آن در سیاست داخلی بود.
اکنون هم معتقدم که نسخهپیچی برای سیاست خارجی بدون توجه به سیاست داخلی و ضرورت اصلاحات عمیق سیاسی نتیجهبخش نیست. چرا؟ چون ویژگی غالب در روابط بینالملل، قدرت و بیرحمی است. اگر ببینند کشوری از نظر داخلی در ضعف است حتی دوستانش هم اگر منافعشان اقتضا کند، لگدی نثار آن کشور میکنند، چه رسد به دشمنانش. موضع کشورها از جمله ایران، علیه لیبی نمونه روشن این واقعیت است. پس نباید اجازه داد به سراشیبی افتاد که اگر افتادی، درد این لگدها بیشتر از حملات دشمن است. یکی از مهمترین مولفههای قدرت نیز اعتبار داخلی و همبستگی میان حکومت و مردم است. اگر این مولفه قدرت در هر کشوری مفقود باشد، هر اقدامی را علیه آن حکومت انجام میدهند، توجیه آن را هم پیدا میکنند.
مصوبه پارلمان اروپا علیه سپاه پاسداران از این حیث قابل فهمتر است. در این مورد توییتی نوشتم که برخی افراد عامدانه یا ناآگاهانه آن را تحریف کردند. در آنجا توضیح دادم که سپاه در سالهای اخیر عملیات یا رفتار ویژهای متفاوت از آنچه در گذشته انجام داده، نداشته است، پس اگر قرار بر اعلام تروریست بودن آن باشد، باید پیشتر انجام میشد، نه الان و اگر حالا چنین کردهاند، نشان میدهد که مساله مربوط به چیز دیگری است. آن چیز هم تغییر مهمی است که در ایران رخ داده و اتفاقا در حوزه سیاست داخلی است.
دولت جدید که محصول مشارکت پایین است، نقطه عطف این فرآیند بود، البته این روند پیشتر و از ۱۳۹۸ شروع شده بود. اعتراضات ماههای اخیر هم در واقع واکنشی است به همین پدیده که نوعی ناامیدی را نزد جوانان و مردم دامن زد، در حالی که هر گاه انتخابات با مشارکت بالا انجام شده است، کشورهای دیگر به ناچار ملاحظه رفتار خود را با ایران کردهاند. نمونه روشن آن انتخابات سال ۱۳۷۶ است که کل معادلات مواجهه با ایران را تغییر داد. بنابراین افول از انتخابات با مشارکت حدود ۷۰ درصدی به انتخابات زیر ۵۰ درصدی، نقطه عطف در سیاست داخلی بود که قدرت سیاست خارجی کشور را دچار اختلال کرد و اعتراضات اخیر نیز ضربه دیگری به این قدرت ملی منبعث از سیاست داخلی بود.
انتخابات سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ بسیار مهم بودند، هر چند انتخابات ۱۳۹۶ به این علت که پاسخ مناسبی از درون ساختار نگرفت به سرعت به اعتراضات ۱۳۹۶ و سپس ۱۳۹۸ منجر شد و آثار مثبت آن نابود شد و اتفاقا شاید یکی از علتهای ترور سردار سلیمانی نیز همین برداشت امریکا بود که آثار انتخابات سال ۱۳۹۶ از میان رفته است. بنابراین معتقدم، اگرچه ضوابط و قواعد سیاست خارجی به عنوان یک دانش و علم، مورد نیاز ما و حکومت است ولی نباید از مساله سیاست داخلی غفلت کرد. حدی از پایداری و استحکام و مشارکت عمومی برای سیاست داخلی امری ضروری است. سیاست خارجی از معبر سیاست داخلی عبور میکند. نقد سیاست خارجی ایران خوب و لازم است، ولی بدون توجه به عنصر اصلی قدرت کشور که کیفیت سیاست داخلی است، نارسا و ناکارآمد است.