مهاجرتهای اجباری و پناهجوییهای ناشی از بحران مناقشات مسلحانه و سیاسی که موجب مهاجرتهای تودهای میشود، یک مسوولیت بینالمللی است و نه مسوولیت یکجانبهای از سوی همسایه یا همسایگان کشورهای بحرانزده یا بحرانخیز. مسوولیتی که متاسفانه در بحران اخیر افغانستان بهتنهایی بر دوش دولت و ملت ایران افتاد. چه زمانی که همه کشورهای همسایه افغانستان بهجز ایران مرزهای خود را روی مردم افغانستان بستند و چه بعد از آنکه کمکها و حمایتهای بینالمللی بهدلایل مختلفی، چون ملاحظات سیاسی کشورهای حمایتکننده، تحریمهای بینالمللی و نیز برخی ملاحظات داخلی کم و محدود شد.
سرزمین کهنی است که طی دورههای گوناگون، با نامهای مختلف شناخته میشده؛ جایی که امروز افغانستان نامیده میشود و نزدیک به نیم قرن است که میزبان جنگهای پیدرپی شده و رنگ آرامش ندیده است. از آغاز جنگ ارتش شوروی در مقابل مبارزات چریکی افغانستان تا حمایت تسلیحاتی امریکا از مجاهدان افغان برای مبارزه با کمونیستها، از درگیریهای قومی و داخلی تا قدرتگرفتنهای چندباره طالبان، حضور تکفیریها و گروهکهای تروریستی و کشورهای خارجی با وعده صیانت از جان و مال افغانها. کمتر کشوری مانند افغانستان است که تا این اندازه ناآرامی به خود دیده باشد. حتی زمانی که حکومت مرکزی در آن کشور استقرار داشت، باز هم از هجوم درگیریها در امان نبود؛ نتیجه، اما هرچه که بود، چیزی جز آوارگی، تنگدستی، ازبین رفتن اولین حقوق انسانی و شهروندی برای مردم آن سرزمین نداشت.
به گزارش اعتماد، ایران، سالهاست که پناهی برای این کشور بحرانزده شده است. احتمالا تمام ما در دورههایی از زندگی، خاطراتی از همسایه، همکلاسی، هممحلی و آشنای افغان در کشورمان داشتیم و این نشان از میزبانی همیشگی ما از همسایگانمان است.
آنطورکه در سایت «دیاران» گفته شده، تعداد پناهندگان افغانستانی ساکن در ایران و اتباع دارای گذرنامه، مطابق گزارش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در سال ۲۰۲۱، به ترتیب ۷۸۰ هزار نفر و ۶۰۰ هزار نفر ذکر شده است و از طرفی دیگر آمار وزارت کشور از تعداد اتباع افغانستانی فاقد مدرکی که در طرح سرشماری شرکت کردهاند نیز دو میلیون و سیصد هزار نفر بوده است، لذا میتوان نتیجه گرفت حتی با فرض شرکت نکردن ۳۰۰ الی ۵۰۰ هزار نفر از اتباع افغان در طرح سرشماری، رقم مهاجران افغانستانی ساکن در ایران حدود ۴.۵ میلیون است که در برخی منابع غیررسمی و براساس مشاهدات میدانی، گفته شده که این عدد به ۸ میلیون نفر هم میرسد.
به هر ترتیب، این سیل مهاجرت از افغانستان به ایران، زمانی اوج گرفت که طالبان، کنترل شهرهای این کشور را به دست گرفت و حکومت رسمی خود را آغاز کرد. از همان زمان یا شاید کمی عقبتر و با بمبگذاریهای متعدد در مراکز آموزشی و مدارس، نگرانیهای بسیاری برای حق تحصیل دانشآموزان افغانستانی ایجاد شد و درنهایت، طالبان حق تحصیل دختران را هم ممنوع کردند. این موضوع، باعث شد که افغانستانیها، خاک وطنشان را ترک کرده و برای بهرهمندی از ابتداییترین حقوقشان، به کشورهای دیگر، بهخصوص ایران مهاجرت کرده یا پناهنده شوند.
۲۷ اردیبهشت ۹۴ بود که به گزارش تسنیم، یکی از مهمترین تصمیمات عالی نظام جمهوری اسلامی در تاریخ سیوچندساله حضور مهاجرین افغانستانی مطرح شد؛ در این خبر اعلام شده بود که «صحبتهای ضمنی مبنی بر اعلام این تصمیم (حق تحصیل کودکان اتباع) در تمام طول این یکی، دو سال شنیده میشد. اما سرانجام مشخص شد که بهصورت مشخص و واضحی این دستور از سوی عالیترین مقام نظام جمهوری اسلامی ایران، مقام معظم رهبری صادر شده است: «هیچ کودک افغانستانی، حتی مهاجرینی که بهصورت غیرقانونی و بیمدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل بازبمانند و همه آنها باید در مدارس ایرانی ثبتنام شوند.» پس از این دستور، اقداماتی برای تحصیل کودکان افغانستانی در مدارس ایران انجام شد، اما مشکلاتی که بر سر راه تحصیل این مهاجران است، ابعاد متفاوتی دارد.
فاطمه اشرفی، کارشناس سیاستگذاری حوزه مهاجرت و پناهندگی، درباره تعداد کودکان افغان در سن تحصیل و شرایط حضور آنها در ایران، به «اعتماد» میگوید: «مساله آموزش کودکان افغان در ایران از دهه ۷۰ با فراز و نشیبهای مختلفی روبهرو بوده است. در ابتدای دهه ۸۰ بعد از فروپاشی طالبان و رویکارآمدن دولت انتقالی و بازگشت نسبی امنیت به افغانستان و همزمان با اعلام خاتمه شرایط بحران در افغانستان از سوی سازمان ملل، رویه و سیاست دولت وقت به سمت تسهیل بازگشت افغانها به کشورشان تغییر کرد و در این میان یکی از ابزارها؛ ایجاد محدودیت برای دسترسی به خدماتی، چون آموزش بود که البته در همان زمان اعتراضاتی از سوی انجمن حامی به دفتر رییسجمهور وقت صورت گرفت که تاثیرش، کاهش محدودیتها بود، اما همچنان دریافت شهریه ثبتنام از دانشآموزان افغان به عنوان یک چالش جدی برای خانوادههای مهاجر که غالبا پُرجمعیت بوده و بیش از یک دانشآموز در مدارس دولتی داشتند و همزمان از وضعیت مناسب اقتصادی هم برخوردار نبودند، باقی ماند.
از اوایل دهه ۹۰ با تلاشهای سازمانهای غیردولتی فعال در حوزه پناهندگان، موضوع حذف یا کاهش موانع دسترسی دانشآموزان افغان به مدارس دولتی در دستورکار دولت و دستگاههای اجرایی ذیربط قرار گرفت. در همین اوان در اردیبهشت سال ۹۴، تیتری در خبرگزاری تسنیم منسوب به مقام معظم رهبری منتشر شد مبنی بر اینکه «هیچ دانشآموز افغانستانی از تحصیل بازنماند، حتی غیرقانونی» که ظاهرا نقلقولی است مربوط به ملاقات مقام معظم رهبری با یکی از رهبران جهادی افغانستان که از ایشان درخصوص کاهش موانع دسترسی کودکان پناهنده به نظام آموزش رسمی ازجمله مشکلات مالی ثبتنام استمداد خواسته بود و این در شرایطی بود که در همان سالها واقعا مساله دانشآموزان فاقد مدرک اقامت، مسالهای جدی و اولویتدار در جامعه مهاجرین حداقل بهدلیل وسعت جمعیتی نبود، چراکه حتی در سال تحصیلی ۹۶-۱۳۹۵ که اصلاحاتی در شیوهنامه تحصیل دانشآموزان اتباع خارجی از سوی وزارت آموزشوپرورش ابلاغ شد، باوجود تلاشهای گسترده رسانهها و سازمانهای غیردولتی فعال در حوزه پناهندگان و کودکان برای اطلاعرسانی، شناسایی و گسیل دانشآموزان فاقد مدرک اقامت به مدارس دولتی، تعداد دانشآموزان فاقد مدرک اقامت قانونی که شناسایی شدند و کارت حمایت تحصیلی گرفتند، حدود ۲۵ تا ۳۰ هزار نفر بود.
نکتهای که قابل توجه است، اینکه وزارت کشور همزمان با صدور کارتهای حمایت تحصیلی برای کودکان افغان، اعلام کرد والدین دارندگان کارتهای حمایت تحصیلی تا زمان پایان سال تحصیلی از خطر اخراج و رد مرز مصون هستند. این اتفاقات و تصمیمات با توجه به مشکلات اقتصادی گروههای فرودست و روستایی در داخل افغانستان، تفاوت قابلملاحظه کیفیت آموزش در ایران و افغانستان، دسترسی به خدمات رایگان آموزشی، بهداشتی و از همه مهمتر امکان اقامت نیمهقانونی و نیمهرسمی در ایران با وجود کارتهای حمایت تحصیلی به مشوقی برای مهاجرتهای غیرقانونی و بهصورت خانوادگی از افغانستان به ایران تبدیل شد و البته با افزایش قابلتامل قاچاق کودکان به ایران هم روبهرو شدیم، بهگونهای که در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹، تعداد دانشآموزان فاقد مدرک اقامت که با کارت حمایت تحصیلی در مدارس ثبتنام کرده بودند به حدود ۲۵۰ هزار نفر رسید. یعنی در یک بازه زمانی ۵ ساله، تعداد دانشآموزان فاقد مدرک اقامت که اکثر آنها جدیدالورود و برای بهرهگیری از فرصت ایجادشده برای دسترسی به مدارس دولتی و نیز ارزش افزودههای قانونی و اجتماعی مترتب بر کارتهای حمایت تحصیلی بود به ایران آمدند، به بیش از ۱۰ برابر یعنی حدود ۲۵۰ تا ۲۷۰ هزار نفر رسید.»
بهگفته اشرفی، نکته نگرانکننده این بود که هرساله، شکاف قابلتوجهی بین کودکانی با کارت حمایت تحصیلی و دانشآموزانی که ثبتنام شده بودند، ایجاد میشد. او در این باره توضیح میدهد: «آمار قابلملاحظهای نشان میدهد درصدی از افرادی که کارت حمایت تحصیلی را دریافت کرده و میکنند، اما به مدرسه برای ثبتنام و تحصیل مراجعه نکرده و نمیکنند. درصد قابلتوجهی از کودکان توسط باندهای قاچاق از خانوادههای مستمند در افغانستان ربوده میشوند، اجاره میشوند، خریدوفروش میشوند یا حتی به بهانه تحصیل در ایران تطمیع و تحریک میشوند و معمولا این دسته از کودکان، کسانی هستند که برایشان کارت حمایت تحصیلی گرفته میشود، اما به جای تحصیل به کارهای سخت و زیانآور گماشته میشوند و متاسفانه بیشترین آسیبهای فیزیکی، جسمی، اخلاقی و روحی را هم همین کودکان تحمل میکنند و در معرض انواع سوءاستفادههای غیرقابلجبران از سوی باندهای قاچاق و مشاغل غیرقانونی و صعب نیز هستند.»
در میان بحثهای پیرامون ورود پناهجویان افغانستانی به ایران، نکته مهمی که توجه بسیاری افراد و حامیان و فعالان حقوق کودکان را به خود جلب کرده، زیرساختهای آموزشی برای پذیرش این تعداد مهاجر و پناهجو است.
اشرفی درباره معضلات پیش روی نظام آموزشی ایران توضیح میدهد: «مساله آموزش کودکان افغان از سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ بعد از سقوط دولت ملی و رویکارآمدن دوباره طالبان وارد فاز دیگری شد. فرار مردم از دست طالبان نورسیده در قدرت و بعد از آن، از اقدامات و تصمیمات شاذّ آنها بهخصوص در بخش کار زنان و آموزش دختران از یک طرف و فقدان سیاستهای مهاجرپذیری و کنترلهای اصولی مرزهای کشور، موجب ورود بیش از ۳ میلیون نفر به کشور شد که بخش قابلتوجهی از آنها را کودکان در سن آموزش و تحصیل تشکیل میداد. آماری که سال تحصیلی گذشته از منابع رسمی و غیررسمی به گوش رسید، حکایت از حضور بیش از ۷۰۰ هزار دانشآموز افغان، تنها در مدارس دولتی کشور و با وجود هزینههای سنگین بود و این در شرایطی است که این جمعیت هیچگونه تناسبی با ظرفیتهای سختافزاری و نرمافزاری آموزشوپرورش کشور ندارد و اختلالاتی را نیز در نظام آموزشی، فرهنگی و اجتماعی کشور و از همه مهمتر پاسخگویی به مطالبات دانشآموزان ایرانی و خانوادههایشان ایجاد کرده است. موضوعی که ورای ارزشهای اخلاقی، انسانی و اعتقادی که ما را ملزم به حمایتهای حداکثری از پناهجویان و گروههای آسیبپذیر و آسیبدیده افغان کرده است، اگر از زاویه تناسب ظرفیتها، امکانات و منابع دراختیار در کشور با سطح نیازمندیها و خدمات حداقلی مورد نیاز برای میلیونها پناهنده، پناهجو و مهاجر خارجی در کشور بررسی نشود، قطعا میتواند در کوتاهمدت و درازمدت، آسیبهای جبرانناپذیری را هم در جامعه میزبان و هم در جامعه مهاجر ایجاد کند. کما اینکه امروز یکی از بحرانهای ایجادشده در مناطق حاشیهنشین شهرهای بزرگ، استانها و روستاهای مرزی و حتی استانهای مرکزی کشور، نارضایتیهای جامعه محلی، شکافهای اقتصادی و اجتماعی میان جامعه میزبان و مهاجر، تنشها و خشونتهای اجتماعی است که قابلیت تبدیل به نارضایتیهای سیاسی و افزایش مطالبهگریهای اجتماعی را دارد.»
یازدهم بهمن ۱۴۰۱، ناصر قفلی، رییس جامعه خیرین مدرسهساز کشور، در گفتوگویی با همشهری گفته بود که هماکنون نزدیک به یک میلیون دانشآموز افغان در کشور حضور دارند که اگر آنها را در کلاسهای ۴۰ نفره بگنجانیم، ۲۵ هزار کلاس درس نیاز خواهیم داشت! اگر هر ۱۰ کلاس درس را هم یک مدرسه در نظر بگیریم باید ۲۵۰۰ مدرسه ساخته شود که هر کلاس درسی امروزه حدود یکمیلیارد هزینه دارد و به همین دلیل باید بودجه ۲۵هزار میلیارد تومانی در اختیار داشته باشیم که دولت و جامعه خیرین نمیتوانند چنین هزینهای را تامین کنند.
نهم اسفند ۱۴۰۱ هم، حسین امیرعبداللهیان، وزیر امورخارجه با روسای مقامات عالی سازمانهای بینالمللی بشردوستانه مستقر در ژنو بهصورت مشترک دیدار و گفتگو کرد. او در این دیدار گفته بود: «حمایتهای بینالمللی با میزان افزایش هزینههای تحمیلشده به ایران از ناحیه ورود مهاجران افغانستانی متناسب نبوده و کمک بسیار اندکی در این موضوع به ایران اختصاص یافته است.»
اشرفی، به عنوان فردی که سالهای بسیاری برای حقوق مهاجران افغان تلاش کرده، در این باره میگوید: «مسالهای که ما کمتر به آن توجه میکنیم این است که اصولا مهاجرتهای اجباری و پناهجوییهای ناشی از بحران مناقشات مسلحانه و سیاسی که موجب مهاجرتهای تودهای میشود، یک مسوولیت بینالمللی است و نه مسوولیت یکجانبهای از سوی همسایه یا همسایگان کشورهای بحرانزده یا بحرانخیز. مسوولیتی که متاسفانه در بحران اخیر افغانستان بهتنهایی بر دوش دولت و ملت ایران افتاد. چه زمانی که همه کشورهای همسایه افغانستان به جز ایران مرزهای خود را روی مردم افغانستان بستند و چه بعد از آنکه کمکها و حمایتهای بینالمللی بهدلایل مختلفی، چون ملاحظات سیاسی کشورهای حمایتکننده، تحریمهای بینالمللی و نیز برخی ملاحظات داخلی بهقدری کم و محدود شد که نهتنها کفاف هزینههای اداره یک روز میلیونها پناهنده، پناهجو و مهاجر قانونی و غیرقانونی افغان در ایران را نمیدهد بلکه هزینههای جبرانناپذیر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی فراوانی را نیز برای کشور و مردم محلی بهخصوص گروههای کمبرخوردار و فرودست ایجاد کرده و میکند.»
این فعال حقوق زنان و کودکان پناهنده، با اشاره به وظیفه انسانی کشور میزبان در پذیرش مهاجران و پناهجویان، میگوید: «مساله آموزش کودکان افغان از ضرورت قابلملاحظهای برخوردار است، اما اولا این مساله باید متناسب با ظرفیتها و توان سختافزاری و نرمافزاری کل کشور و بهخصوص نظام آموزش و پرورش پاسخ داده شود و ثانیا ملاحظات درازمدت در رعایت حقوق شهروندی اتباع کشوری که به اجبار در مقطعی، کشور خود را ترک کردهاند نیز باید در نظر گرفته شود. در این رابطه شاید بهترین راهکار برای متولیان و مسوولان حوزه سیاست خارجی، مهاجرین و پناهندگان کشورمان، اولا تلاش برای متقاعدکردن حاکمان جدید افغانستان برای تجدیدنظر در دسترسی دختران افغانستان به آموزش به عنوان یک التزام اسلامی و اعتقادی ورای مذهب، جنسیت و قومیت و ثانیا کمک به ارتقای ظرفیتهای سختافزاری آموزش در داخل افغانستان با کمک سازمانها و نهادهای بینالمللی و ثالثا تسهیل بازگشت پناهجویان به کشورشان و انتقال کمکها و خدمات به داخل افغانستان است، چراکه سرمایههای اجتماعی افغانستان در داخل سرزمین خودشان است که هویت و اعتبار دارند و اتفاقا یکی از مهمترین اقداماتی که در تصمیمگیریهای مربوط به حوزه افغانستان باید صورت پذیرد، این است که اجازه ندهند پایههای فرهنگی، قومی و مذهبی این کشور بهدلیل مهاجرتهای خواسته یا ناخواسته دچار عدم تعادل و توازن قومی شود. باید به هوش باشیم که خواسته یا ناخواسته در دام پاکسازیهای قومی طالبان نیفتیم و این موضوع مهم به نحو قابلملاحظهای به سیاستهای مهاجرتی جمهوری اسلامی ایران مرتبط است.»
«تابان» از مهاجرانی است که دیپلم خود را در افغانستان گرفته و پس از آن به ایران آمده است. دو خواهرش بهتازگی و پس از ممنوعیت تحصیل دختران از طرف حکومت طالبان، برای تحصیل به ایران آمدهاند. او از دوندگیهای مادرش برای اخذ کارت حمایت تحصیلی برای خواهرانش میگوید. «بعد از بهقدرترسیدن طالبان و اتفاقاتی که در افغانستان افتاد، خانواده من بهدلیل تحصیل خواهرانم، به ایران آمدند. وقتی که به ایران آمدند، نزدیک به یک ماه از آغاز سال تحصیلی گذشته بود. در آن سال، تمام تلاشمان را کردیم، اما موفق نشدیم که این دو دختر را ثبتنام کنیم. اکثر مدارس هم اعلام میکردند که ظرفیت کلاسها پر شده است. سال بعد مادرم دوندگیهای بسیاری کرد. آموزشوپرورش رفت، دفتر کفالت رفت و درنهایت از طریق دفتر کفالت، نامه گرفت و، چون هر دو خواهرم شاگرد اول بودند، نسبت به افراد دیگری که میشناختم و از شرایط ثبتنام گلهمند بودند، خیلی راحتتر توانستیم کارت حمایت تحصیلی بگیریم و دو خواهرم را در مدرسه ثبتنام کنیم.»
مورد دیگر، ۳ فرزند «اکرام» هستند که فقط یکی از آنها، تحت کفالت یک صاحبکار ایرانی، توانسته به مدرسه برود. اکرام بهدنبال صاحبکار دیگری است که بتواند توسط او، دو فرزند دیگرش را هم راهی مدرسه کند. «دوستعلی» هم خودش تا سوم راهنمایی خوانده از خاطرات مدرسهرفتن فرزند خواهرش میگوید. «چند سال به مدرسه ابتدایی رفت. لهجه غلیظ افغانستانی دارد. وقتی از مدرسه به خانه میآمد، همیشه گریان بود و میگفت بچههای مدرسه بهخاطر لهجهاش او را مسخره میکنند یا اینکه معلمها، کودکان افغانستانی را دوست ندارند. اینطور بود که پس از پایان ابتدایی، مدرسه را رها کرد.» اینها بخشی از چالشهای تحصیلیای است که همسایگان افغانستانی ما در ایران میگویند. در این مورد، یک مدیر مدرسه که نخواست نامی از او برده شود، جزییاتی از دلایل بازماندگی تحصیلی کودکان افغان میگوید.
او بیش از ۳۰ سال مدیر و معلم در مدارس حاشیه شهر تهران بوده که اکثر دانشآموزان آن را کودکان پناهجوی افغانستانی تشکیل میدادند. او در ابتدا از میزبانی و شرایط همزیستی با مهاجران میگوید: «نگاه ما نسبت به مردم مهمان افغانستانی که از کشور خودشان آواره شدهاند، دو نوع نگاه است. یکی نگرش بشردوستانه است که درک میکنیم بهخاطر شیوههای حکمرانی داخل افغانستان، درگیریهای دایم و جنگهای پیدرپی، با مشکلات بسیاری روبهرو هستند. با این نگاه، کشور ما برحسب وظیفه انسانی، همسایگان خود را به عنوان مهمان پذیرفته و رسم میزبانی را بهجا میآورد. نگاه دوم، بحث ملی و سرزمینی است. در هر صورت ممکن است وقتی پذیرای مهمانانی هستیم که دعوت نشدهاند و ما نقشی در حضور آنها نداشتیم، مشکلاتی برای کشور ما ایجاد شود. آنها در یک شرایط اضطراری به کشور وارد شدهاند که به دو گروه تقسیم میشوند؛ اول آنهایی که قانونی و با اقامت رسمی در این کشور زندگی میکنند و دسته دوم افرادی هستند که بدون هیچ برگه و هویت قانونی وارد کشور شدهاند.»
او درمورد وضعیت تحصیلی کودکان افغانستانی، حتی آنها که بدون مدرک اقامتی وارد کشور شدهاند، توضیح میدهد: «طی سالها، تلاشهای بسیاری انجام دادیم که این کودکان را وارد چرخه آموزش رسمی کنیم. نکته اصلی این است که امروز شرایط آموزش برای ۹۵ درصد از کودکان اتباع، مناسب است و بسیاری از مشکلات آنها مرتفع شده است. اما در این میان، مسائل متعددی وجود دارد که منجر به بازماندگی کودکان اتباع از تحصیل میشود؛ مسائلی که عملا ربطی به نظام آموزشی و قوانین داخل کشور ندارد. مانند اینکه بسیاری از مهاجران افغان، فرزندان زیادی دارند و گاهی سن والدین بالاست و توانایی پیگیری امور مربوط به آموزش و تحصیل کودکانشان را ندارند، با توجه به اینکه در بسیاری موارد، والدین کودکان درک بالایی از تحصیلات ندارند.
نکته دیگر این است که در سالهای اخیر، تعداد خانوادههایی که بهصورت غیرقانونی وارد کشور شدهاند، بسیار افزایش یافته است. برای این افراد، شرایطی ایجاد شده که به دفاتر کفالت مراجعه کرده و پس از احراز هویت، بتوانند از حق تحصیل برخوردار شوند. نکته مهمی که وجود دارد، این است که برخی از مهاجرانی که به ایران وارد شدهاند، دسترسی درست و کاملی به اخبار و اطلاعات ندارند. بنابراین زمان احراز هویت و اقدامات قانونی را نمیشناسند. مثلا سازمان اتباع در اواخر بهار یا اوایل تابستان برای اخذ کارت حمایت تحصیلی و اوراق هویتی اطلاعرسانی میکند. برخی خانوادههای اتباع، از این اطلاعرسانی باخبر نمیشوند و اول مهر یا روزهای منتهی به پایان تابستان، وقتی فرزند خود را به مدرسه میبرند، تازه با مسیری از اقدامات اداری و نقض برگههای هویتی روبهرو میشوند. پس از آن، کودک عملا دو، سه هفته و گاهی یک ماه از سال تحصیلی را از دست میدهد؛ تازه این در شرایطی است که آن مدرسه ظرفیت برای ثبتنام دانشآموز جدید داشته باشد. یکی دیگر از مهمترین دلایلی که کودکان مهاجر برای ثبتنام سردرگم میشوند، تفاوت سطح آموزشی دو کشور است. مثلا کودکی در کشور افغانستان تا کلاس چهارم درس خوانده و پس از آن به ایران مهاجرت کرده است.
یکی از اقداماتی که مدرسه باید انجام دهد، تعیین سطح است. برای این کار، شورایی از معلمان، آزمونی از کودک مهاجر میگیرند و اگر شرایط ورود به کلاس بالاتر را داشت، وارد میشود، اما گاهی مثلا کودکی که در افغانستان کلاس چهارم را خوانده، در اینجا در سطح دانشآموز کلاس دوم ما قرار دارد. در این موارد، با اشکالات قانونی ثبتنام مواجه میشویم. مثلا در مدارسی که در شهر یا در شهرستانهای بزرگ هستند، شرط سنی از شرایط مهم ثبتنام است. بنابراین، آن فرد از تحصیل باز میماند. مورد دیگر هم این است که آزمون تعیین سطح، برای همکاران مدرسه، دشواریهای بسیاری دارد. از طرفی پس از طی آن مراحل دشوار، وقتی کودک برای ورود به کلاس بالاتر تایید شد، باید نامه را به اداره آموزشوپرورش، فرمانداری و... ببرد تا مدارک حمایت تحصیلی بگیرد. در سالهای گذشته، بسیاری از این موارد را معلمها بهصورت داوطلب انجام میدادند، اما امروز، بهدلیل افزایش مشغلههای فردی، در برخی موارد کادر آموزش این پیگیریها را برعهده والدین کودکان مهاجر میگذارند که یا آنها پشت گوش میاندازند یا اینکه بهخاطر تعلل و ناآگاهی، از زمان مناسب ثبتنام جا میمانند.»
او درباره روایتهای برخی از کودکان مهاجر از فشارهای فرهنگی و اجتماعی و تبعیضهای رفتاری گفت: «کنترل این موارد در میان دانشآموزان، بستگی به مدیریت مدارس دارد که تا چه اندازه بتواند کارکنان و دانشآموزان را آگاه کند. البته براساس تجربه این سالها باید بگویم که معمولا همکاران فرهنگی ما نگاهی انساندوستانه به کودکان افغانستانی دارند و این نگاه، تاثیر بسیاری بر خانوادهها و دانشآموزان دارد.»
به باور بسیاری از فعالان حوزه مهاجرت و پناهجویی، مشکل اقامتی و استفاده از خدمات کشور میزبان، تنها معضل پیش روی مهاجران نیست. بسیاری از آنها از مشکلات عمیقتری صحبت میکنند که در درازمدت، آسیبهای فراوانی به آنها میرساند؛ مشکلاتی مانند بیگانگی زبان و هویت فرهنگی متفاوت.
پیمان حقیقتطلب، مدیر پژوهشی اندیشکده «دیاران»، فعال دیگری در حوزه مهاجرت است که به «اعتماد» از مسائل و چالشهای تحصیلی و اقامتی پناهجویان افغانستانی میگوید. به گفته او در بحث تحصیل کودکان افغان، دو نگاه کوتاهمدت و بلندمدت وجود دارد. «اگر بخواهیم با نگاه کوتاهمدت به این مسائل بپردازیم، یکی از موضوعات مهم این است که تحصیل حق این کودکان است و، چون و چرایی هم ندارد. البته در مورد حق تحصیل، اکثریت تصمیمگیران و صاحبنظران واقفند که این موضوع، سرمایهگذاری درازمدت برای ایران و کشور همسایه ما، افغانستان است، بهخصوص بعد از ورود طالبان و ممنوعیت تحصیل دختران. عملا آینده کشور در دست همین کودکانی است که تحصیل آنها در حاکمیت طالبان با مشکل روبهرو شده است. بنابراین چنین اقدامی، چشماندازی کاملا روشن خواهد داشت. نگاه طولانیمدت به حضور مهاجران افغانستانی، بحث هویتی آنهاست. تحصیل و آموزش کودکان مهاجر افغان، بر اساس کتب و دروسی با زبان فارسی و ایرانی است، اما همواره «دیگری» شناخته میشوند. مدام به آنها گفته میشود که «افغانستانی هستید و قرار است به کشور خودتان برگردید.» از طرفی محتوای آموزشی متناسب با این هدف در مدارس ایران وجود ندارد. یعنی بچهای که در مدارس ایران تحصیل میکند، عملا ایرانی رشد میکند. این تناقض رفتاری، آثار سوء بسیاری دارد.»
از نگاه این فعال حقوق مهاجران در ایران، یکی از موارد قابلتوجه درمورد بازماندگی از تحصیل کودکان پناهجو و مهاجر، بحث تمرکز آنها در شهرستانها و محلههای اطراف تهران است. او در این باره میگوید: «بحثی که درمورد ثبتنام وجود دارد، بازماندگی از تحصیل کودکان مهاجر است که مثلا سال گذشته حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در مدارس ایران ثبتنام نشدند که نرخ بالایی است. یکی از دلایل اصلی این موضوع، تمرکز مهاجران در تهران است. براساس آمارهایی که منتشر شده، جمعیت افغانستانیهای ساکن استان تهران به حدود ۲ تا ۲.۵ میلیون نفر هم میرسد که این تمرکز جمعیت، عملا مسائل بسیاری را ایجاد کرده است. شاید از دید امنیتی و از دید مقامات مسوول، تمرکز مهاجران در یک منطقه، شرایط کنترل آنها را راحتتر میکند، اما از جنبه ارایه خدمات اجتماعی و فرهنگی، چالشهای بسیاری ایجاد کرده است. از یک طرف بهخصوص در شهرستانهای کوچک دور از مرکز مدارس خالی داریم؛ چون تعداد دانشآموزان کم است، یا کلاسها تشکیل نمیشود یا چند روستا با هم ادغام میشوند. از طرف دیگر، در شهرستانهای اطراف تهران، با کمبود مدرسه مواجه هستیم و تمرکز بالای مهاجران افغانستانی در این مناطق، باعث شده که کودکان آنها یا نتوانند در مدارس ثبتنام شوند یا اینکه با مشکلات بسیاری روبهرو باشند. بهخودیخود آن کودکان نقشی در این ناهماهنگی ندارند. این موضوع به سردرگمی ما در مورد پذیرش پناهجویان و شرایط اقامت آنها بستگی دارد بهعلاوه اینکه چنین مواردی، تمام زحمات و میزبانی ما را نیز زیر سوال میبرد.»
حقیقتطلب، نگرشهای فرهنگی و اجتماعی خانوادهها را هم مورد دیگری برای ایجاد مشکلات کودکان مهاجر بیان میکند. «روی کاغذ هیچ مانعی برای پذیرش کودکان افغانستانی در مدارس وجود ندارد، اما در عمل یکی بحث ناکافیبودن مراکز آموزشی بهخصوص در استانهایی است که تمرکز مهاجران زیاد است. مثل شهرستانهای استان تهران که بهشدت با این معضل مواجه هستند. دوم بحث نگرشی جامعه ایران مطرح است که به فراخور شرایط اجتماعی، شدت و ضعف پیدا میکند و آن بحث افغانهراسی است. این مطالبه دیگر از سمت دستگاههای اجرایی نیست و به خانوادههای ایرانی مربوط میشود که درخواست میکنند بچههای مهاجر را در مدرسهای که کودکشان تحصیل میکند، ثبتنام نکنند یا شیفتهای آنها را جدا کنند. البته شاید اگر شرایط اقتصادی داخل کشور بسامانتر بود، همراهی با مهاجران از طرف خانوادههای ایرانی بیشتر میشد. از طرفی ما با یک چرخه فقر میان مهاجران مواجه هستیم. در سالهای بسیار دور، کودکان ایرانی هم بهواسطه پدرومادر تحصیلنکرده، اهمیتی به ادامه تحصیل خود نمیدادند، اما این چرخه با الزام ورود تمام کودکان به مدرسه بسته شد. اما اگر کودکان افغان در این چرخه بمانند و تحصیل نکنند، در سالهای آینده آثار بسیار مخربی برای ما خواهد داشت که ملموسترین اثر، بحث کودکان کار است که اگر تحصیل نکنند و استعدادهایشان شکوفا نشود، در همین چرخه باقی میمانند و بحران غیرقابلکنترلی ایجاد میکنند. بهتر است چارهاندیشی شود که همین امروز، تا حد ممکن نرخ بازماندگی از تحصیل این کودکان کاهش یابد.»
به گفته مدیر پژوهشی اندیشکده «دیاران»، بعد از فرمان رهبری امکان تحصیل رایگان آنها در مدارس دولتی فراهم شد و تعداد آنها به شکل افزایشی از سال ۱۳۹۵ از ۳۶۸هزار نفر به حدود ۵۵۶ هزار نفر در سال ۱۴۰۱-۱۴۰۰ رسید. در سال ۱۴۰۲-۱۴۰۱ با موج مهاجرتی که پس از تسلط طالبان به سوی ایران به راه افتاد، تعداد کودکان مهاجر در مدارس به ۶۷۰ هزار نفر افزایش یافت.
جنگ، در ظاهر سرزمین و خاک و دارایی یک کشور را نشانه میرود، اما آینده، مهمترین داشتهای است که در آن سرزمین جنگزده نابود میشود؛ آینده در افغانستان، برای نسلی که امروز کودکی و نوجوانیشان را میگذرانند، گم شده است؛ نسلی که آثار جنگ را سالها و شاید تا پایان عمر همراه خود خواهند داشت. حتی اگر کشورشان روزی بهبهترین شکل ساخته شود، فرصت ازدسترفته تحصیل، جوانی و رویای مبهم و خانه و خانوادههای زیر خاک، هیچوقت به آنها بازنمیگردد. این کودکان، ساکن یا مهمان هر کشور و سرزمینی که باشند، از مرزبندیها و گروکشیهای سیاسی چیزی نمیدانند و صیانت از حق زندگی و نیازهای اولیهشان، وظیفه نه یک کشور که تمام جهان است؛ جهانی که همین کودکان آیندهاش را رقم خواهند زد