خانم دکتر جوانی روانشناس بالینی است، پس از شکست در ازدواج اول زمانی که با یک شهردار ازدواج کرد، رؤیای زندگی بهتری داشت، اما نمیدانست با گذشت ۴ سال زندگی مشترک دوباره پایش به دادگاه خانواده باز میشود.
به گزارش ایران، این پزشک سرشناس وقتی در مقابل قاضی گنجی رئیس شعبه ۲۸۵ دادگاه خانواده شماره ۲ ولنجک قرار گرفت، آهی کشید و گفت: آقای قاضی حدود ۲۰ سال پیش در یک میهمانی خانوادگی با همسر اولم که دندانپزشک بود، آشنا شدم و طولی نکشید که وی به اتفاق خانوادهاش به خواستگاریام آمدند و پس از برگزاری مراسم عقد و عروسی زندگیمان را شروع کردیم.
وی افزود: اوایل زندگی خوب و آرامی داشتیم، طوری که اقوام و آشنایان نسبت به زندگی ما حسادت میورزیدند. خلاصه تصمیم گرفتیم بچهدارشویم بنابراین خدا فرزند پسری به ما داد. اما پس از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدیم که او بیماری اوتیسم دارد. همسرم با وجود اینکه خودش یک پزشک بود و میتوانست با این موضوع کنار بیاید، اما از نظر روحی و روانی به هم ریخت. این درحالی بود که من خودم نیز بسیار ناراحت بودم، اما تقدیرالهی این بود و سعی کردم به خود و همسرم دلداری بدهم؛ بنابراین از آنجایی که آن زمان دانشجوی رشته نقاشی بودم و در دانشگاه شهید بهشتی ادامه تحصیل میدادم، پس از پایان تحصیلاتم تصمیم گرفتم در رشته روانشناسی بالینی ادامه تحصیل بدهم. سرانجام تلاش و پشتکارم به نتیجه رسید و توانستم در رشته دکترای روانشناسی بالینی فارغالتحصیل شوم.
بدین ترتیب، مؤسسهای برای کمک به کودکانی که معلول ذهنی هستند، در مرکز تهران تأسیس کردم تا در رشته نقاشی فعالیت کنند و هنرشان را برای عموم به نمایش بگذارند.
بدین ترتیب پسرمان وارد ۲ سالگی شد، اما همسر پزشکم نتوانست با بیماری فرزندمان کنار بیاید و مدعی بود که از نظر روحی و روانی کاملاً به هم ریخته است و نمیتواند با ما ادامه زندگی بدهد؛ بنابراین برای جدایی به دادگاه خانواده رفت و با ارائه دادخواستی خواهان طلاق شد.
این پزشک ادامه داد: وقتی دیدم که همسرم تمایلی به زندگی مشترک ندارد، علی رغم میل باطنیام پذیرفتم و از او جدا شدم و با فرزندم زندگی جدیدی را آغاز کردیم.
مدتی بعد خواستگاران زیادی داشتم، اما به خاطر شرایط روحی خودم نپذیرفتم و ترجیح دادم که بار مسئولیت زندگی خود و فرزندم را به تنهایی بر دوش بکشم.
تا اینکه با گذشت ۱۷ سال تنهایی همسر دومم که شهردار یکی از مناطق تهران است، سر راه من سبز شد و از آنجایی که وی نیز در زندگی اول شکست خورده بود و صاحب ۲ فرزند معلول بود، به من پیشنهاد ازدواج داد. وقتی دیدم که او هم شرایط مشابهی با من دارد، پذیرفتم و خواستم برای شناخت بیشتر به یکدیگر فرصت بدهیم. با گذشت ۶ ماه رفت وآمد وقتی دیدم که او مرد زندگی است و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار است و شرایط مشابهی داریم، با کولهباری از آرزوهای رنگارنگ به او جواب مثبت دادم و پا به خانه بخت گذاشتم.
این پزشک روانشناس با صدای بغضآلود افزود:، اما تقدیر روی خوش به من نشان نداد و با گذشت ۲ ماه زندگی مشترک، آقای شهردار خانه را ترک کرد. وقتی به خانه نیامد نگرانش شدم و به او زنگ زدم که ناگهان در کمال ناباوری گفت، تمایلی به ادامه زندگی با من ندارد. در حالی که از شنیدن این کلمات شوکه شده بودم، زمانی که از او علت را جویا شدم، گفت که نزد همسر اولش برگشته و میخواهد با وی زندگی کند، چند روز بعد هم متوجه شدم که او دادخواست طلاق داده است.
پس از اظهارات این خانم دکتر، قاضی از شهردار علت دادخواست طلاقش را پرسید. شهردار گفت: آقای قاضی من عاشق همسر اول و فرزندانم هستم، اما بنا به دلایلی همسرم از من جدا شد. در این مدت خیلی تلاش کردم که همسرم را به زندگی برگردانم و موفق شدم با او آشتی کنم حالا نیز میخواهم از خانم دکتر جدا شوم و با همسر اولم زندگی کنم. همچنین حاضرم حق و حقوق خانم دکتر را پرداخت کنم.
در پایان قاضی گنجی رئیس شعبه ۲۸۵ دادگاه خانواده حکمی مبنی بر طلاق صادر نکرد و این زوج را به مرکز مشاوره راهنمایی کرد.
دکترمجید ابهری آسیبشناس اجتماعی و رفتارشناس درباره جدایی این خانم دکتر به خبرنگار ما گفت: ازدواج مجدد مخصوصاً با حضور فرزندان از ازدواج قبلی انتخاب بسیار مشکل و حساسی است. کسی که یک بار تجربه شکست در کارنامه خود دارد، در ازدواج دوم باید بسیار دقت کند تا ناکامیهای قبلی اتفاق نیفتد. متأسفانه با عنایت به تحصیلات و تخصص این پزشک روانشناس انتظار جامعه این است که وی راهنما و الگوی دیگران باشد نه اینکه خود در انتخاب دچار اشتباه شود، داشتن فرزند معلول نیاز به حوصله، صبر و مدیریت قابل توجهی دارد. با توجه به اینکه زوج نیز ۲ فرزند معلول از ازدواج اول خود دارد، در مرحله اول انسان تصور میکند احساس همدردی و درد مشترک میتواند ضامن دوام زندگی دوم باشد.
این آسیبشناس با اشاره به اینکه، صبر و حوصله در هر انسانی با هر تحصیلات و شرایط اجتماعی اندازه محدود دارد، افزود: بنابراین درانتخابهای اینگونه نیاز به بهرهگیری از نظر مشاوران متخصص و باتجربه است و، اما علت اینکه خانم دکتر تمایلی به جدایی ندارد، احساس شکست در ازدواج دوم را برای خود ناکامی میداند.
ابهری ادامه داد: این خانم دکتر اصلاً نباید اصراری به ادامه زندگی داشته باشد چرا که نگهداری از سه فرزند معلول کار بسیار دشواری است و باعث خستگیهای روحی و روانی میشود. مخصوصاً اگر هر دو نفر در بیرون از خانه نیز اشتغال کاری داشته باشند.
این آسیبشناس اجتماعی و رفتارشناس اضافه کرد: به نظر میرسد ازدواج خانم دکتر با فردی که دارای فرزند معلول است سرانجام موفق و شادی نخواهد داشت و از نظر عاطفی ضربههایی به فرزندان خانم و آقا وارد میشود که غیرقابل جبران و بسیار دشوار است چرا که فرزندان معلول از نظر نیاز عاطفی و وابستگی بسیار حساس هستند که در انتخاب همسر باید مورد توجه قرار گیرد.
دکتر ابهری در پایان گفت: اگر ازدواج از روی دلسوزی و ترحم باشد قطعاً محکوم به شکست خواهد بود. پس انتخاب منطقی براساس مشورت و کسب نظر میتواند کمک مؤثری به خانم و فرزندش کند. به نظر من این پزشک اصلاً نباید اصراری به ادامه زندگی داشته باشد، با توجه به اینکه همسرش تمایل به بازگشت به زندگی اول دارد و همین امر موجب تلختر شدن زندگی آنها خواهد شد و سرانجامی ندارد.