اطلاعات نوشت: سالها گذشت تا معلوم شد نامه منتسب به چارلیچاپلین خطاب به دخترش در ارشاد وی به نوعی حجاب، یا اقرارنامه اینشتاین در مورد اسلامآوردنِ وی و بلکه تشرّف به تشیّع مجعول است؛ همانگونه که ترجمههای مرحوم ذبیحالله منصوری در مورد امامصادق علیهالسلام، با عنوان مغز متفکر جهان تشیّع (!) ساخته و پرداخته ذهن او و برخاسته از ناچاری وی در ارتزاق از راه نوشتن بوده؛ که البته بسی جای تأسف!
کسانی، گیرم از سر حسن نیّت، اما سطحی و شتابان، بعد از فراز و فرودهایی تأسفبار در چالش حجاب، به صحنه فرهنگ و هنر ورود کردهاند؛ بلکه آنچه در این سالها جواب نداد، جواب دهد. بسیار خوب! دستمریزاد! …، اما بد نیست اگر به سراغ منابع یا اشخاصی خارج از این فرهنگ و اعتقاد میروند و فعلا از نمد گفتارهای آنان به دنبال بافتن کلاه مورد نظر هستند، لااقل به سهچیز بیندیشند:
۱- اگر با چشم خود، این عبارات را در آثار آنان ندیدهاند، به نقلقولها و مشهورات مجعول اکتفا و اعتنا نورزند؛
۲-قبل و بعدِ این عبارات را از همان افراد و آثار در نظر بگیرند؛ چرا که گاه این قبل و بعدها به کلّی مطلبی را که دوستان در نیّت دارند، وارونه میکند!
۳- خود را آماده کنند که اگر فردا و پسفردایی، گفتارهایی از این نویسندگان و شعرا نظیر ویکتورهوگو یا تولستوی، با مستندات قطعی روانه کوچه و بازار شد و با جملات قصار فعلیشان در تضاد و تعارض بود، پاسخی درخور برای آن موقعیت نیز داشتهباشند.