bato-adv

۲۰ فیلم رنگارنگ قرن بیست و یکم که چشمان شما را به وجد می‌آورد

۲۰ فیلم رنگارنگ قرن بیست و یکم که چشمان شما را به وجد می‌آورد
قضاوت درباره اصالت «لا لا لند» دیمین شزل دشوار باشد، اما نمی‌توان استفاده عالی از نور و رنگ و تزریق زیبایی هنری را که ارائه می‌کند انکار کرد. هر چقدر هم که «لا لا لند» کلیشه‌ای باشد، تصویری نسبتاً واقع گرایانه از فداکاری‌ها و سازش‌هایی است که همه باید انجام دهند، و این با رنگ‌های زیبای آن تضاد شدید دارد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۰ - ۰۶ خرداد ۱۴۰۲

در اینجا یکی از مهم‌ترین عناصر برای رضایت بصری که از هنر هفتم استخراج می‌کنیم: رنگ است. طلوع قرن بیست و یکم شاهد برخی از باشکوه‌ترین دستاورد‌های سینمایی از نظر تنوع رنگ بوده است. رنگ‌های عجیب و غریب سینمای امروز با استفاده از رنگ‌های چندگانه و پالت‌های اشباع آن چنان انفجاری و فراگیر است که به سختی می‌توان تنها تعدادی را انتخاب کرد.

به گزارش ویجیاتو، با این حال در این مطلب تلاش می‌کنیم تا در عین حال که نماینده آثار سینمایی بین المللی هستیم که باعث شادی و هیبت در چشمان ما شده‌اند، برخی از تاثیرگذارترین و پیشگامانه‌ترین فیلم‌ها را از نظر رنگ به شما ارائه دهیم. پس با معرفی ۲۰ فیلم رنگارنگ قرن بیست و یکم همراه ما باشید.

La La Land

فیلمبردار: لینوس ساندگرن – «لا لا لند» ممکن است تحسین گسترده منتقدان و پنج جایزه اسکار را به دست آورده باشد، اما این بدان معنا نیست که بینندگان را از هم جدا نکرده است. این عقیده که فیلمی است بیش از حد تبلیغاتی از غیاب خلاقیت و تکیه بر کلیشه‌ها در میان دوستداران هنر هفتم کم نیست. شاید قضاوت درباره اصالت «لا لا لند» دیمین شزل دشوار باشد، اما نمی‌توان استفاده عالی از نور و رنگ و تزریق زیبایی هنری را که ارائه می‌کند انکار کرد.

میا دولان (اما استون) یک هنرپیشه مشتاق با رویا‌های نمونه اولیه هالیوود و کمی پول و صبر است. سباستین وایلدر (رایان گاسلینگ) یک پیانیست جاز مبارز است که کمی پشتکار دارد، اما شانس چندانی ندارد. سرنوشت میا و سباستین را به هم نزدیک می‌کند. علیرغم عشق و تحسینی که نسبت به یکدیگر دارند، شور و شوق آن‌ها برای رویا‌ها و جاه طلبی‌های فردی خود اغلب با هم برخورد می‌کنند.

در طول فیلم، بیننده در پرسه زدن مشترک با شخصیت‌ها، شاهد زندگی پیچیده و رقابتی و عاشقانه محکوم به فنا آن‌ها است. هر چقدر هم که «لا لا لند» کلیشه‌ای باشد، تصویری نسبتاً واقع گرایانه از فداکاری‌ها و سازش‌هایی است که همه باید انجام دهند، و این با رنگ‌های زیبای آن تضاد شدید دارد.

La La Land

The Zero Theorem

فیلمبردار: نیکولا پکورینی – کوهن لث (کریستف والتز) یک برنامه نویس کامپیوتری تنهاست که دچار اضطراب وجودی می‌شود. خانه او یک کلیسای متروک است که بیشتر وقت خود را در آن می‌گذراند و منتظر تماسی است که قرار است به او بگوید معنای زندگی چیست. کوهن برای شرکتی خاص کار می‌کند و به زودی از او درخواست می‌شود تا روی یک پروژه بدنام کار کند: قضیه صفر. این پروژه به دنبال آشکار کردن فقدان معنی است و کوهن با اکراه موافقت می‌کند که روی آن کار کند، در حالی که تحت مراقبت بینزلی (ملانی تیری)، یک مراقب عشوه‌گر است که توسط مدیر (مت دیمون) به او کمک می‌کند و باب برنامه‌نویس نیز به عنوان بچه شگفت‌انگیز به او کمک می‌کند.

نکته عجیب در مورد رنگ‌های «قضیه صفر» این است که آن‌ها از رنگ‌های طبیعی به قدری منحرف می‌شوند که شدت آن‌ها هم ما را در داخل کادر غوطه‌ور می‌کند و هم به دلیل همان عامل: رنگ‌های اشباع و نئونی که ما را به بیرون پرتاب می‌کند. ما به ندرت در این فیلم با یک محیط طبیعت گرایانه مواجه می‌شویم. باز هم درجه بندی رنگ تاثیر عاطفی خود را دارد و ماهیت دنیای دیستوپیایی فیلم را می‌رساند.

لث زمانی که در خانه‌اش منزوی است همیشه سیاه‌پوش است و در تاریکی احاطه شده است. برعکس، «دنیای بیرونی» که لث به‌طور اجباری با آن تعامل می‌کند، پر از درخشش روز، نئون، و سایه‌های مصنوعی است که به جای رستگاری و شادی خشن می‌شود – هم برای لث و هم برای بیننده. سایه‌های طلایی ساحل بت‌هایی که کوهن و بینزلی در آن فرار می‌کنند، توسط یک سبز مریض مانند ماتریکس پوشانده شده است، که باز هم نشان‌دهنده انحراف و نابودی طبیعت است، زیرا این فرار تنها در واقعیت مجازی اتفاق می‌افتد که توسط ذهن بینزلی ایجاد شده است.

The Zero Theorem

The Great Beauty

فیلمبردار: لوکا بیگازی – «زیبایی بزرگ» به تعادلی دلچسب بین نور طبیعی مدیترانه و رنگ پاپ مصنوعی دست می‌یابد و مرثیه‌ای است برای زیبایی زندگی و همچنین محرومیت از معنای آن، هم در بینش و هم در جوهر. این فیلم تقریبی از نور طبیعی در تصویر منظره آن است. با این حال، وقتی صحبت از شخصیت‌ها و کلوپ‌های مجلل، رستوران‌ها و گالری‌های هنری می‌شود، سایه‌های اشباع‌شده از هر رنگ به وفور وجود دارد. پائولو سورنتینو در ترسیم چیزی که شخصیت اصلی از آن به عنوان زندگی بالا یاد می‌کند، رنگ را عنصر اصلی نشان می‌دهد.

طبقه بالای ایتالیایی که در روم امروزی اتفاق می‌افتد، سبک زندگی لذت‌پرستانه‌ای شبیه به اجداد بدنام خود دارند. ضدقهرمان و راهنمای ما به این دنیا، جیپ گامباردلا (تونی سرویلو)، نویسنده و روزنامه نگار معروفی است که از مهمانی، معاشرت و حضور در جمع زنان زیبا لذت می‌برد.

او پس از تولد ۶۵ سالگی‌اش، دلتنگ گذشته می‌شود و سفری ذهنی در زمان و مکان را آغاز می‌کند و خاطرات سال‌های باشکوه خود، افرادی که با آن‌ها ملاقات کرده است و مهمتر از همه، رم محبوبش و تغییرات آن در طول سال‌ها را مرور می‌کند. او متوجه می‌شود که یک زندگی سطحی داشته است، بنابراین شروع به جستجوی زیبایی می‌کند که فراتر از انحطاط زندگی عالی و روال زندگی روزمره باشد.

The Great Beauty

Post Tenebras Lux

فیلمبردار: الکسیس زابه – این اثر از سینمای مکزیک معمولاً فیلمی نیست که بتوان آن را «رنگارنگ» توصیف کرد. بیشتر صحنه‌ها کاملاً طبیعی هستند و انحراف قابل توجهی از رنگ‌های طبیعی حومه مکزیک ندارند. با این حال، چند صحنه به دلیل استفاده رادیکال از رنگ، که در تضاد شدید با اکثر فریم‌ها قرار می‌گیرد، متمایز می‌شوند. مثال شاخص صحنه آغازینی است که در آن دختربچه‌ای در حال چرخش در جمع گاو‌ها و غیاب مردان، در سرزمینی که تقریباً پسا آخرالزمانی و منسوخ به نظر می‌رسد، دیده می‌شود.

نمادین‌ترین صحنه احتمالاً همان صحنه‌ای است که درست بعد از آن می‌آید: یک فیگور متحرک شبیه شیطان قرمز که وارد یک خانه خانوادگی می‌شود و در آبی-سیاه شب به شگفتی می‌پردازد و دیوار‌ها را با سایه‌اش روشن می‌کند. در صحنه‌های دیگر، تضاد‌های رنگی زیبایی با استفاده از سایه‌های متضاد از یک پالت بسیار خاص، مانند صحنه سونای سوینگر، با رنگ قرمز و سبز غالب بر فریم، به تصویر کشیده می‌شوند که شبیه پالت رنگی «سرگیجه» هیچکاک است.

Post Tenebras Lux

Enter the Void

فیلمبردار: بنوا دبی – این فیلم برای کسانی که عاشق استفاده از رنگ‌های صرع مانند حساس به نور هستند، قابل توجه خواهد بود. پالت نئونی گاسپار نوئه از بعد دیگری می‌آید، درست مانند اتفاقات فیلم. اسکار (ناتانیل براون) با خواهرش لیندا (پاز د لا هوئرتا) در توکیو زندگی می‌کند. اسکار و لیندا که والدین خود را در یک تصادف رانندگی در دوران کودکی خود از دست داده‌اند، اکنون با فروش مواد مخدر (اسکار) و برهنه کردن (لیندا) زندگی خود را تامین می‌کنند. پس از مدتی اسکار با شلیک پلیس به بدنش، روح خود را آزاد مشاهده می‌کند.

از این نقطه به بعد، ما همه چیز را از چشم اسکار می‌بینیم، فقط اکنون این دیدگاه روح اوست – و ارواح پلک نمی‌زنند. فراموش نکنید «Enter the Void» به دلیل عناصر آشفته‌اش واقعاً خاص است: فیلمبرداری از دید شخصیت اصلی با تقلید دوربین حتی پلک زدن چشمان او و استفاده از صحنه‌هایی با ادغام الگو‌های رنگارنگ ارگانیک که توسط اسکار تجربه شده است.

Enter the Void

Broken Embraces

فیلمبردار: رودریگو پریتو – هنر پدرو آلمودوار از ابتدای کارش با استفاده از رنگ‌های پاپ اشباع شده مترادف بوده است، پس آشنایی سریع با موضوعات و علایق مکرر موجود در فیلم‌شناسی او به ما امکان می‌دهد تا اهمیت و ضرورت استفاده از رنگ را درک کنیم.

«آغوش‌های شکسته» یک تریلر عاشقانه درباره نویسنده‌ای نابینا به نام هری کین (لوئیس هومار) است که با شنیدن خبر مرگ میلیونر ارنست مارتل (خوزه لوئیس گومز گارسیا) شروع به یادآوری عشق تراژیک خود به لنا ریورا می‌کند (پنه لوپه کروز)، بازیگری که ناخواسته با ارنستو ازدواج کرده بود. خط اصلی داستان یک فلاش بک به سال ۱۹۹۲ است که در آن وقایع رخ داده است.

ویژگی‌های فیلم‌های آلمودوار با چنین طرح‌های ملودراماتیکی همراه با تصویری دقیق از شخصیت‌های او و وسعت بالای احساسی است. تقریباً هر یک از فیلم‌های او می‌تواند گلچینی درباره استفاده استثنایی رنگ در فیلم بسازد. با این حال، فیلم مورد نظر ممکن است به دلیل ادغام کامل ویژگی‌های رنگ و عملکرد عالی آن متمایز شود.

Broken Embraces

Avatar

فیلمبردار: مائورو فیوره – توسعه «آواتار» یک پروژه پر زحمت بود، اما به معنای واقعی کلمه و استعاره نتیجه داد. بلوک‌های سازنده «آواتار» قبلاً در دهه ۹۰ وجود داشت و شروع فیلمبرداری اصلی سال‌ها قبل از اکران در سینما آغاز شد، که همزیستی کامل رنگ‌ها، شخصیت‌های کامپیوتری و محیط‌های زنده را توضیح می‌دهد. همانطور که جیمز کامرون بار‌ها روایت کرده، این فیلم یک اکشن ماجراجویی فلسفی است که به امپریالیسم بر اساس گسترش فرازمینی انسان‌ها و همچنین بوم شناسی عمیق می‌پردازد.

علاوه بر این، شباهت موضوعی فیلم با فیلم‌های دیگری مانند «شاهزاده مونونوکه» توسط کامرون تأیید شده است. هر چقدر هم که تأثیرات آثار علمی تخیلی و فانتزی زیاد باشد، «آواتار» همچنان جهان بسیار منحصربه‌فرد خود از ایده‌های بصری، اجتماعی و زیست‌محیطی است.

این به زیبایی بر روابط متقابل زمین با پاندورا تازه یافت شده و قابل سکونت در منظومه ستاره‌ای آلفا، اعماق جنگل و زمینی که ناوی‌ها در آن زندگی و کار می‌کنند، و کیهانی که همه این ماده و موجودات زنده را در بر می‌گیرد، بنا شده است. رنگ‌های مشخص «آواتار» آبی، سبز و بنفش است که در مناطق جنگلی بسیار زنده و فراوان است و فضایی شبیه به اقیانوس ایجاد می‌کند، در حالی که چهره‌های آبی ناوی‌ها شبیه خدایان هندو است.

داستان حول محور جیک سالی (سم ورتینگتون) یک تفنگدار سابق فلج شده است. دکتر گریس آگوستین (سیگورنی ویور) با اکراه به سالی اعتماد می‌کند تا جای برادر متوفی خود را به عنوان اپراتور «آواتار»، یک هیبرید انسان-ناوی که شبیه انسان نما‌های عاقل با پوست آبی است، بگیرد. در ادامه جیک ذهن انسانی خود را حفظ می‌کند، اما در بدنی بیگانه گرفتار می‌شود. به زودی، او خود را در میان دو جهان و دو شکل از وجود می‌بیند.

Avatar

Tangled

آیا شما منتظر نمایش یک فیلم دیزنی در این لیست بودید، نه؟ «Tangled» برداشتی مدرن از داستان کلاسیک برادران گریم یا همان راپونزل است؛ و در حالی که دیزنی فیلم‌هایی با داستان، شخصیت‌ها و موسیقی بهتری دارد، جلوه‌های بصری فوق‌العاده «Tangled» یکی از بهترین‌های این استودیو مشهور است. این فیلم با ترکیب ویژگی‌های CGI و انیمیشن سنتی از سبک هنری منحصربه‌فردی استفاده می‌کند.

فراموش نکنید پویایی رنگارنگ این انیمیشن یک دست آورد هنری شاخص است. استفاده از رندر غیر فتورئالیستی برای ایجاد تصور یک نقاشی زنده چیز کمی نیست. یک صحنه اوج که در آن قهرمان‌های ما شاهد شناور شدن هزاران فانوس سایه‌دار غروب خورشید از وسط دریاچه‌ای جوهری هستند، دلیل کافی برای اعطای جایگاه یکی از رنگارنگ‌ترین آثار قرن بیست و یکم به «Tangled» است.

Tangled

Life of Pi

فیلمبردار: کلودیو میراندا – به نظر من همه مخاطبان سینما با این اثر ماندگار آنگ لی آشنایی کامل دارند. پس شرح و تفسیر خاصی پیرامون این اثر سینمایی نیاز نیست. اما به ندرت فیلم‌ها از جلوه‌های بصری و رنگ این‌قدر خیره‌کننده، با داستانی غنی مانند «زندگی پی» آنگ لی استفاده می‌کنند.

فیلم داستان این است که چگونه پی ۱۶ ساله از یک فاجعه در دریا جان سالم به در می‌برد و وارد یک ماجراجویی حماسی می‌شود، در حالی که ارتباط غیرمنتظره‌ای با یک بازمانده دیگر – یک ببر بنگال ترسناک – برقرار می‌کند. از آنجایی که تلاش پی برای زمین بین واقعیت و فانتزی در هم می‌پیچد، ما با جلوه‌های بصری و سه‌بعدی خیره‌کننده و البته ترکیبی از رنگ‌های مختلف برخورد می‌کنیم که معیار‌هایی را برای فیلم‌های آینده و موسیقی تپنده‌ای برای تمام رویارویی‌های پی و ریچارد (ببر) تعیین می‌کنند. تنها می‌توان گفت این یک اثر شاعرانه است.

Life of Pi

The Tree of Life

فیلمبردار: امانوئل لوبزکی – یک فیلمسازی رنگارنگ که از نظر بصری همه را به خود جذب می‌کند، همین درخت زندگی است. درباره اینکه «درخت زندگی» یک شاهکار سینمایی است یا خودارضایی محض هنری، چیز‌های زیادی گفته شده است، اما چیزی که همه به اتفاق آرا می‌توانند روی آن اتفاق نظر داشته باشند این است که از نظر بصری و پالت رنگی یکی از زیباترین فیلم‌هایی است که تا به حال یک پرده نقره‌ای را زیبا کرده است.

اشتیاق کارگردان ترنس مالیک برای کاوش در وجود خدا و تار و پود وجود ما تصاویر زیبایی را به نمایش می‌گذارد. مثل یک غروب رنگارنگ که از لابه لای اندام درخت عبور کرده است. نهر‌های روان آب حیات بخش، یا پروانه‌ای که روی بازوی یک زن فرود می‌آید. شاید درخت زندگی از نظر بصری یک فیلم درمانی است.

The Tree of Life

The Florida Project

فیلمبردار: الکسیس زابه – پروژه فلوریدا با پالت رنگارنگ خود همچون نقاشی کودکانه، یک هتل فانتزی اروپایی را با یک متل آمریکایی فرسوده عوض می‌کند. این فیلم داستان زندگی مونئی شش ساله را دنبال می‌کند که با مادرش در متل مورد نظر زندگی می‌کند. ما هم شادی‌های ذهن جوان و خلاق او را می‌بینیم و هم سختی‌های فقری را که در آن زندگی می‌کند.

این یک پرتره فوق‌العاده، قابل لمس و همدلانه از دوران کودکی است، با تاکید بر رنگ‌های ملایم و گرم که شما را به دنیای مونئی می‌کشاند. با گنجاندن این رنگ‌های قابل‌توجه، اما فیلمساز شدت آن‌ها را تا حدودی خاموش نگه می‌دارد، ما ایده‌ای از حس شگفت‌انگیز دوران کودکی مونئی به دست می‌آوریم که اغلب به دلیل شرایط او در زندگی از بین می‌رود.

The Florida Project

Coraline

فیلمبردار: پیت کوزاچیک – فیلم Coraline یک انیمیشن استاپ موشن بسیار زیبا است. صداپیشگان آن شامل داکوتا فانینگ در نقش اصلی، کیت دیوید و داون فرنچ هستند. کورالین خود را در دنیایی جایگزین می‌یابد، جایی که بسیاری از جنبه‌های زندگی معمول او ایده‌آل‌سازی شده‌اند، اما سایر جنبه‌های شیطانی‌تر از آن چیزی هستند که او ابتدا فکر می‌کرد.

همانند پروژه فلوریدا، کورالاین از رنگ‌های خود استفاده می‌کند تا مخاطب را به دنیای زنده‌تر تخیل دوران کودکی بکشاند. این به ویژه در اینجا ضروری است، زیرا دور شدن کورالین از واقعیت مستلزم آن است که تماشاگران بیش از برخی از فیلم‌های دیگر فهرست شده در اینجا ناباوری خود را متوقف کنند. این یعنی رنگ حکم زنده کردن تخیل و روان مخاطب را دارد. بدون شک این استفاده از رنگ نیز یک شیوه جذاب و ماندگار است.

Coraline

The Green Knight

فیلمبردار: اندرو دروز پالرمو – شوالیه سبز که برگرفته از داستانی از حدود دهه ۱۴۰۰ میلادی است، یک داستان آرتوریایی (بر مبنای شاه آرتور) است که به زیبایی تصویربرداری شده، آن هم با ظاهری تقریبا گوتیک و منحصر به فرد. داستان بازی دیو پاتل را در نقش گاوین دنبال می‌کند که در سفری در سراسر کشور است تا دوباره با شوالیه سبز مورد نظر خودش متحد شود و احتمالاً با مرگ او همه چیز پایان پذیرد.

همانطور که ممکن است بتوانید از عنوان متوجه شوید، رنگ‌ها در اینجا نقش مهمی ایفا می‌کنند و بنابراین از همان شروع فیلم افزایش یافته و اشباع می‌شوند. شوالیه سبز از نظر موضوعی به طبیعت چرخه‌ای زندگی و زمین می‌پردازد، با رنگ سبز که نشان دهنده کیفیت غیرقابل توقف طبیعت است که به طور پیوسته و اجتناب ناپذیر همه چیز را در اختیار می‌گیرد. فیلم شوالیه سبز که بر اساس داستان‌های حاشیه‌ای شاه آرتور یعنی شعر سِر گاوین و شوالیه سبز تولید شده، داستانی عمیقاً نمادین، معنی دار و چالش برانگیز است. در واقع این فیلم قرار است یک ماجراجویی فانتزی حماسی باشد.

The Green Knight

Speed Racer

فیلمبردار: دیوید تاترسال – این اثر سینمایی یکی از نادیده گرفته شده‌ترین فیلم‌هایی است که در قرن بیست و یکم به نمایش درآمده است. واچوفسکی‌ها که با ماتریکس شناخته می‌شوند، در این فیلم ممکن است دنیایی ساخته باشند که کاملاً از CGI آشکار تشکیل شده است، اما دنیایی پر از آب نبات‌های رنگارنگ زیبا که هم جسورانه است و هم شما را به درون جهان خاص فیلم سوق می‌دهد.

دنیای فیلم Speed Racer مملو از شهر‌های رنگارنگ و مسیر‌های مسابقه است که به نظر می‌رسد واچوفسکی‌ها کیسه بزرگی از تیله‌های رنگارنگ را داخل دوربین انداخته‌اند. همچنین این اثر سینمایی فیلمبرداری بسیار خوبی دارد و به بیننده اجازه می‌دهد تا از نور‌های نئونی یک مسیر تجاری به تپه‌های شنی گرم مسابقات کراس کانتری قدردانی کنند.

Mad Max: Fury Road

فیلمبردار: جان سیل – برای دنیای پسا آخرالزمانی از تپه‌های شنی و ماشین‌های زنگ‌زده، تا جاده‌ای پر از آتش و خشونت؛ شاید هیچ اثری به اندازه مکس دیوانه جاده خشم خیره‌کننده به نظر نمی‌رسد. آسمان همیشه آبی روشن و شن‌ها نارنجی است، زیرا هر نما یا تصویر بیرونی به‌عنوان زیباترین پنل کتاب کمیک که تا به حال دیده‌اید به نظر می‌رسد. حتی یک طوفان غول پیکر از گرد و غبار و رعد و برق وجود دارد که به هیچ شکل از ذهن مخاطب پاک نمی‌شود.

بیش از ۲۰۰۰ شات جلوه‌های بصری برای این فیلم رنگارنگ وجود داشت و چندین تکنیک فیلمبرداری منحصر به فرد برای بیرون آوردن رنگ بیشتر از محیط بیابان استفاده شد. برای تعجب بیشتر باید بدانید صحنه‌های شبانه این فیلم در طول روز با فیلم‌برداری بیش از حد نوردهی شده و بهینه‌سازی شده‌اند تا آبی عمیق شب را ایجاد کنند. اگر همه این‌ها خیلی رنگارنگ به نظر می‌رسد، نگران نباشید. یک نسخه براق و کروم ایجاد شد تا نشان دهد که فیلم هنوز در سیاه و سفید چقدر شگفت انگیز است.

Mad Max: Fury Road

Hero

فیلمبردار: کریستوفر دویل – اثری دیگر که با دقت و قوام دوربین کریستوفر دویل به سرپرستی ژانگ ییمو، غول سینمای چین ارائه شد. «قهرمان» ییمو احتمالاً بهترین اثر اوست و تعریف مطلق چیزی است که می‌توان آن را نمادین نامید. مطمئناً یکی از بهترین فیلم‌های تعیین‌کننده ژانر ووشیا، داستان هنر‌های رزمی سنتی چینی، «قهرمان» از نظر سینمایی یکی از جواهرات قرن بیست و یکم است.

«قهرمان» نه تنها به دلیل بیان کلی و دقیق بودنش مورد تحسین جهانی و فراتر از زمان قرار گرفت، بلکه به عنوان یک اودیسه بصری از رنگ و شگفتی به حساب می‌آید. این اثر سینمایی از رنگ‌های اشباع شده و زنده هم برای طبیعت و هم برای لباس‌ها استفاده می‌کند که با تضاد محیط اطراف تکمیل می‌شود. این فیلم حول یک طرح پیچیده با بار‌های از عناصر تاریخی و سکانس‌های اکشن غنی ساخته شده است.

The Fountain

فیلمبردار: متیو لیباتیک – «چشمه» آرنوفسکی بین روشنایی و تاریکی در نوسان است. اگرچه بخش‌های بزرگی از فیلم کم‌نور است، یکی از سه خط داستانی آن، داستانی که در اعماق فضا اتفاق می‌افتد، جایی که قهرمان داستان (هیو جکمن) در بیوسفری مستقل محصور شده است، پر از طلای خیره‌کننده است. جلوه‌های بصری در این صحنه‌ها که برای به تصویر کشیدن کیهان و جوهر جهان طراحی شده‌اند، شبیه هیچ‌کدام از صحنه‌های دیگر نیستند و پاداشی هستند که برای تحمل شکنجه‌ای که فیلم در نهایت به آن تبدیل می‌شود، چیده شده.

تلاش آرنوفسکی برای کارگردانی این درام حماسی رئالیسم جادویی با ارجاع به تاریخ، معنویت و داستان‌های علمی تخیلی بیش از حد جاه طلبانه بود، این ترکیب عجیب خطوط زمانی، خطوط داستانی و عناصر فلسفی متناقض، با رنگ معنی و مفهوم می‌گیرند.

The Fall

فیلمبردار: کالین واتکینسون – حماسه تارسم سینگ در طول سال‌ها شهرت بیشتری به دست آورده است، بیشتر از زمان انتشار اولیه. انتقادات اولیه مربوط به توسعه ضعیف داستان و مفهوم بود، که با عظمت بصری در تضاد بود و نتیجه نهایی را کمی ناراحت کننده و مشکوک می‌کرد. با این حال، با گذشت زمان، «The Fall» به دلیل فیلمبرداری بزرگتر و نه بی دلیل مورد توجه قرار گرفت. سینگ زمان فوق‌العاده‌ای را به خود اختصاص داد: چهار سال برای تکمیل کل پروژه، که مستلزم فیلمبرداری در بیش از ۲۰ کشور، از آفریقای جنوبی تا هند و از جیپور تا پاریس بود.

مکان‌های تاریخی به تصویر کشیده شده در فیلم، استفاده از رنگ‌های زنده و فراوان و شعر نهفته در پشت هر پلان، در طول زمان مورد قدردانی قرار گرفته‌اند و دوستداران فیلم را به خاطر توجه کارگردان به ستایش آن سوق داده‌اند. از کاستی‌ها که بگذریم، «The Fall» سفری زیبا در میان جهان و رنگ‌های آن و یکی از آثار رنگارنگ تاریخ سینماست.

Amélie

فیلمبردار: برونو دلبونل – موقعیتی که «آملی» در طی سال‌ها به آن دست یافته است چیزی بین کلاسیک محبوب و کالت است. تحسین گسترده منتقدان و موفقیت تجاری آن پس از انتشار در طول این سال‌ها از بین نرفته است. سبک سینمایی متمایز در جذابیت فیلم نقش اساسی دارد.

فیلمساز با پالت‌های زرد، سبز و قرمز اشباع شده ما را در دنیای آملی غرق می‌کند: دنیایی از انزوا و غم، اما در عین حال مهربانی و زیبایی، که رنگی زنده و کودکانه مانند شخصیت اصلی آن است.

آملی پولن (آدری توتو)، یک زن جوان خجالتی، اما تخیلی و بازیگوش، تصمیم می‌گیرد تا زندگی مردم اطراف خود را از طریق گنج گمشده پنهان دوران کودکی تغییر دهد. آملی که با تنهایی خود دست و پنجه نرم می‌کند، سفری را برای کشف خود، و در نهایت و مهمتر از همه، رسیدن به خوشبختی آغاز می‌کند.

باید بدانید قرمز یکی از اصلی‌ترین رنگ‌هایی است که بار‌ها و بار‌ها در این فیلم ظاهر می‌شود و می‌تواند راهی برای تجسم تلاش آملی برای برقراری ارتباط باشد. چه در لباس، چه در غذا، چه در محیط اطرافش، قرمز همیشه وجود دارد، همانطور که آملی به عشق علاقه دارد.

Amélie

The Grand Budapest Hotel

فیلمبردار: رابرت یومن – وس اندرسون تقریباً استاد رنگ در سینمای امروز است و این تقریباً در هر فریم از هر فیلمی که او امضای کارگردانی خود را روی آن می‌گذارد مشهود است. اندرسون که به خاطر نمایش بزرگسالانی که مانند کودکان و کودکانی که مانند بزرگسالان رفتار می‌کنند، شناخته شده است، فیلم‌های خود را با رنگ‌های پاستیلی زنده ترسیم می‌کند که آمیزه‌ای از تاریکی و معصومیت دوران کودکی را نشان می‌دهد.

«هتل بزرگ بوداپست» به دلیل استفاده بی‌نظیر از رنگ‌های صورتی و آبی، تماشاگران و منتقدان فیلم را شگفت‌زده کرد. این فیلم که احتمالاً از دیگر اثر رنگارنگ اندرسون یعنی «پادشاهی طلوع ماه» پیشی می‌گیرد، برای چشم‌های خسته لذت است. فیلم‌های وس اندرسون همیشه به زیبایی فیلم‌برداری می‌شوند و با جزئیات تصویرسازی منحط ساخته می‌شوند، اما هتل بزرگ بوداپست با اختلاف بسیار سرسبزترین ساخته‌های اوست.

خود هتل با دیوار‌های صورتی رنگ برای نمای بیرونی، قرمز بلند برای داخل و بنفش تصفیه شده برای یونیفرم‌های هتل منظره‌ای قابل مشاهده است. اندرسون در فیلم‌هایش کنترل شگفت‌انگیزی بر محیط‌هایش دارد، به‌ویژه در گراند بوداپست که از یک هتل واقعی برای صحنه و مدل‌های مینیاتوری برای سکانس‌های بیرونی بزرگ‌تر استفاده می‌کرد.

The Grand Budapest Hotel

bato-adv
مجله خواندنی ها
پرطرفدارترین عناوین