bato-adv
کد خبر: ۶۴۴۶۲۶

دسیسه و خیانت: ۷ تروری که لرزه بر تن جهان باستان انداخت

دسیسه و خیانت: ۷ تروری که لرزه بر تن جهان باستان انداخت
ژولیوس سزار، دولتمرد و ژنرال نظامی رومی بود که در سال ۱۰۰ قبل‌ازمیلاد متولد و در ۱۵ مارس سال ۴۴ قبل‌ازمیلاد به قتل رسید. قدرت و محبوبیتِ روبه‌افزایش او در میان مردم روم، به همراه جاه‌طلبی بی‌نظیرش او را آماج حملات قرار داده بود.
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۸ - ۰۵ تير ۱۴۰۲

در سراسر تاریخ بشر، ترور ابزاری وحشیانه و مؤثر برای کسب قدرت بوده که از آن برای حذف رقبا و شکل‌دادن به مسیر ملت‌ها استفاده شده است.

به گزارش راهنماتو، از کودتا‌های جهان باستان تا مانور‌های سیاسی زیرپوستی‌تر در دنیای مدرن، ترور‌ها اثری ماندگار روی تاریخ بشر داشته‌اند. در جهان باستان که برنده و بازنده قدرت سیاسی در میدان نبرد تعیین می‌شد، ترور اتفاقی رایج بود.

در این مقاله با راهنماتو همراه باشید تا بر اساس یک طبقه‌بندی، به ۷ قتل حیرت‌آور در جهان باستان که طی آن پادشاهان، امپراتور‌ها و رهبران در اوج قدرت‌شان سربه‌نیست شدند و میراثی از خشونت و دسیسه پشت سرشان به جای گذاشتند، اشاره کنیم. از مرگ اسرارآمیز شخصیت‌های اسطوره‌ای گرفته تا خیانت بی‌رحمانه هم‌پیمانان قابل‌اعتماد، این قتل‌ها به ما سویه تاریک ماهیت انسان و بهای زیاد قدرت را یادآوری می‌کنند.

۱. ژولیوس سزار – با ۲۳ ضربه چاقو کشته شد

ژولیوس سزار، دولتمرد و ژنرال نظامی رومی بود که در سال ۱۰۰ قبل‌ازمیلاد متولد و در ۱۵ مارس سال ۴۴ قبل‌ازمیلاد به قتل رسید. قدرت و محبوبیتِ روبه‌افزایش او در میان مردم روم، به همراه جاه‌طلبی بی‌نظیرش او را آماج حملات قرار داده بود.

دقیق‌تر بگوییم او بخش اعظمی از طبقه سناتور‌های رومی را، که او را تهدیدی علیه ثبات روم می‌دیدند، ناامید کرده بود. آن‌ها می‌خواستند سزار برود و نتیجه‌اش این بود که گروهی از سناتور‌ها به رهبری مارکوس ژونیوس بروتوس و گایوس کاسیوس لانگینوس، در تلاش برای بازگرداندن جمهوری به شکوه سابق‌اش، توطئه قتل او را طراحی کردند. گمان می‌رود که ۶۰ سناتور در این توطئه نقش داشتند.

قرار بود که سزار در نیمه مارس سال ۴۴ قبل‌ازمیلاد در سخنرانی سنا در تالار پومپی شرکت کند. به محض ورود، تعداد از دسیسه‌چینان به او نزدیک شدند و تظاهر کردند که می‌خواهند درخواست بازگردانده شدن یکی از سناتور‌های تبعیدی به روم را به او تقدیم کنند.

وقتی جمعیت به دور سزار جمع شد، ناگهان دسیسه‌چینان خنجرهای‌شان را بیرون کشیدند و هر یک ضربه‌ای به او زدند. نخستین ضربه را سناتور کاسا به او زد که برادر فرد تبعیدی بود. وقتی سزار با اولین ضربه خواست از مهلکه فرار کند، سناتور‌های دیگر روی او پریدند و ۲۳ بار به او خنجر زدند.

بعد‌ها یک فیزیکدان رومی، به نام سوئتونیوس، نوشت: «فقط یک زخم به قدر کافی مرگبار بود.»

مرگ سزار روم، روم را به دورانی از آشوب سیاسی و جنگ‌های داخلی کشاند، زیرا طرفداران و مخالفان سزار برای رسیدن به قدرت تقلا می‌کردند. اما درنهایت میراث سزار ماندگار ماند و نام‌اش با قدرت، بلندپروازی و سرنوشت امپراتوری‌ها مترادف شد.

دسیسه و خیانت: ۷ تروری که لرزه بر تن جهان باستان انداخت

۲. فیلیپ دوم مقدونیه –در عروسی دخترش کشته شد

قرار است که عروسی‌ها روز‌های جشن و پایکوبی باشند، اما نه برای فیلیپ دوم مقدونیه (پدر اسکندر مقدونی) که در روز عروسی دخترش توسط یکی از محافظان‌اش به قتل رسید. این اتفاق در اکتبر سال ۳۳۶ قبل‌ازمیلاد که فیلیپ می‌خواست در عروسی دخترش در اژه، پایتخت قلمرو پادشاهی‌اش، شرکت کند، رخ داد.

پادشاه داشت بدون محافظ وارد تالار شهر می‌شد که ناگهان یکی از محافظان‌اش به او حمله کرد. پادشاه به این دلیل تصمیم گرفته بود بدون محافظ برود که می‌خواست در نظر دیپلمات‌های یونانی و مقامات حاضر در جشن قابل‌دسترس و خودمانی به نظر برسد. مشخص شد که محاسبات‌اش اشتباه بوده است.

پوسانیاس اورستیس، با ضربه چاقو به داخل دنده‌های پادشاه بی‌دفاع، او را درجا کشت. قاتل تصمیم داشت از صحنه جرم بگریزد که سه محافظ دیگر پادشاه او را تعقیب کردند. او در جریان تعقیب و گریز از اسب افتاد و یکی از محافظان پادشاه او را کشت.

ما هنوز نمی‌دانیم که فیلیپ دوم چرا به قتل رسید. برخی مورخان باستانی گمان می‌کردند که پوسانیاس از پادشاه عصبانی بوده و می‌خواسته انتقام شخصی بگیرد. برخی نیز انگشت اتهام را به سوی اسکندر و مادرش می‌گرفتند. تاریخ‌نگاران مدرن هر دو نظریه را رد می‌کنند، اما توضیح قانع‌کننده‌ای برای علت مرگ ندارند.

حقیقت هر چه بود، قتل فیلیپ دوم نیز دورانی از درگیری و بی‌ثباتی را به همراه داشت که با روی کار آمدن اسکندر مقدونی کبیر پایان پیدا کرد. اسکندر بخش اعظمی از جهان را به تصرف خود درآورد و به یکی از رهبران نظامی بزرگ در جهان تبدیل شد.

دسیسه و خیانت: ۷ تروری که لرزه بر تن جهان باستان انداخت

۳. کالیگولا - هیچ‌کس برای او گریه نکرد

کالیگولا سومین امپراتور روم بود که از سال ۳۷ تا ۴۱ بعدازمیلاد حکومت می‌کرد. دوران حکومت او به دلیل رفتارِ نامتعادل، بی‌رحمی و اسراف‌گرایی‌اش بسیار بدنام است. از او به دلایلی به عنوان دیوانه‌ترین حاکم روم یاد می‌شود. با توجه به میراثی که از خود بر جای گذشته، به‌قتل رسیدن او شگفت‌انگیز نیست.

او در بدو امر از حمایت مردم روم برخوردار بود. مردم کالیگولا را هوای تازه‌ای بعد از دوران تاریک و سرکوبگر امپراتوری قبلی یعنی تیبریوس می‌دیدند. اما این وضعیت خیلی دوام نیاورد. کالیگولا اندکی بعد از رسیدن به حکومت علائمی از بی‌ثباتی روانی مثل شکاکیت، توهم خدایی و عظمت و سادیسم یا دیگرآزاری را بروز داد.

کالیگولا دستور اعدام بسیاری از مقامات عالی‌رتبه رومی از جمله اعضای خانواده خودش را صادر کرد. از همه این‌ها بدتر، او فعالیت‌های عجیب‌وغریب بی‌رحمانه‌ای برای تحقیر مردم انجام می‌داد که خیلی زود از حد خود فراتر رفت.

او در سال ۴۰ میلادی اعلام کرد که قصد دارد به اسکندریه در روم، جایی که مردم او را به عنوان خدا ستایش می‌کنند، نقل مکان کند. روم نمی‌توانست ازدست‌دادن امپراتور که به معنای ازدست‌دادن قدرت سیاسی‌اش بود را تحمل کند. گارد امپراتور که معمولاً از جان او محافظت می‌کند، به هدایت یکی از مقام‌های عالی‌رتبه روم باستان، در سال ۴۱ میلادی گالیکولا را در قصرش به قتل رساند.

دسیسه و خیانت: ۷ تروری که لرزه بر تن جهان باستان انداخت

۴. داریوش سوم – توسط هم‌پیمانانش به قتل رسید

داریوش سوم، آخرین پادشاه امپراتوری ایران باستان بود و دوران حکومت او آمیخته با جنگ‌ها و درگیری‌های پی‌در‌پی با همسایگانش بود. او در سال ۳۳۰ قبل‌ازمیلاد با دشمنی نیرومند به نام اسکندر مقدونی مواجه شد که همان‌زمان بخش‌های زیادی از امپراتوری ایران را فتح کرده بود.

سپاهیان دو طرف در نبرد گوگمل با هم رویارو شدند. در این نبرد اسکندر به واسطه برتری تاکتیکی با نیروی کم‌تر پیروز میدان شد. داریوش سوم بعد از این نبرد توسط بسوس (جانوسپار) که یکی از ژنرال‌های سپاه او بود، کشته شد. درواقع بسوس به همراه نبرزن (که مسئول مراقبت از قصر پادشاه بود) به داریوش پیشنهاد می‌دهند که کنترل سپاه را به بسوس بسپارد. آن‌ها قول می‌دهند که به محض شکست دادن اسکندر، قدرت را به پادشاه برمی‌گردانند. داریوش این پیشنهاد را رد می‌کند.

این دو که از شکست نیرو‌های ایرانی تحت حاکمیت داریوش واهمه دارند، برنامه شماره دو را اجرا می‌کنند. آن‌ها دست‌وپای پادشاه را می‌بندند و او را پشت یک گاری می‌اندازند و به نیرو‌های ایرانی دستور می‌دهند که به نبرد ادامه دهند. با نزدیک شدنِ اسکندر و مردانش، بسوس با نیزه به پادشاه ضربه وارد می‌کند و از صحنه می‌گریزد.

دوران حکومت بسوس کوتاه است و اندکی بعد توسط اسکندر اعدام می‌شود. اسکندر همیشه از اینکه نتوانست داریوش را زنده بگیرد، افسوس می‌خورد. او جسد پادشاه ایرانی را به پرسپولیس فرستاد و مراسم باشکوهی برای او برگزار شد. اسکندر همچنین دستور داد تا پادشاه مانند اجدادش در مقبره سلطنتی تدفین شود. اسکندر بعد‌ها با خواهر داریوش ازدواج کرد.

دسیسه و خیانت: ۷ تروری که لرزه بر تن جهان باستان انداخت

۵. پومپی بزرگ - مصری‌ها به او خیانت کردند

پومپی یکی از دولتمردان و ژنرال‌های برجسته رومی در اواخر دوران جمهوری روم بود. او در کنار ژولیوس سزار و مارکوس لیسینیوس، یکی از اعضای اتحاد سه‌گانه بود، اما بعد‌ها هم‌پیمانی آن‌ها با شکست مواجه شد و جنگی داخلی بین پومپی و سزار درگرفت.

پومپی در سال ۴۸ قبل‌ازمیلاد در جنگ فارسالوس از سزار شکست خورد و برای پناهندگی به مصر گریخت. او به نزد بطلیموس، حاکم آن زمان مصر، رفت و از او استمداد کرد. پادشاه در پاسخ به درخواست کمک پومپی یک کشتی کوچک را به نزد او فرستاد و تظاهر کرد که می‌خواهد با احترام از او استقبال کند.

درحقیقت، بطلیموس نقشه قتل پومپی را کشیده بود تا بتواند با این کار دل سزار را برباید. پومپی در روز ۲۸ سپتامبر سال ۴۸ قبل‌ازمیلاد به محض پیاده شدن از کشتی‌اش کشته شد. سربازان بطلمیوس سر او را قطع کردند و به عنوان هدیه برای سزار فرستادند.

در تاریخ نوشته شده که سزار از رفتاری که با دوست دیرینه‌اش شده بود وحشت‌زده شد. او مردی که سر پومپی را برایش آورده بود پس فرستاد و وقتی انگشتر پومپی را به او دادند، گریست. او یک عزاداری عمومی برای هم‌پیمان دیرینه و رقیب سیاسی‌اش برگزار کرد. قتل پومپی پایان دوره‌ای از سیاست رومی را رقم زد و آغازگر سلطه سزار بر جمهوری روم بود.

۶. کومودوس – کشتی با مرگ

هر کسی که فیلم گلادیاتور را دیده است به‌درستی از کومودوس نفرت دارد. او یکی از نفرت‌انگیزترین امپراتور‌های روم باستان بود. کومودوس از سال ۱۸۰ تا ۱۹۲ میلادی امپراتور روم بود. دوره حکومت او سرشار از بی‌رحمی، اسراف و مرض خودبزرگ‌پنداری بود.

کومودوس خودش را خدای حقیقی در میان مردم می‌دانست. او بی‌شمار مجسمه از خودش در سراسر امپراتوری بنا کرده بود که او را به شکل هرکول بازنمایی کرده بودند. او بخش زیادی از وقت خود را در بازی‌های گلادیاتوری می‌گذراند که، حیرت‌انگیز نیست، که همیشه هم برنده می‌شد.

این باعث شد که رابطه کومودوس با سنا تیره و تار شود. سنا از خودبزرگ‌پنداری کومودوس خسته شده بود و آرزو می‌کرد که کومودوس زمان کم‌تری را در میدان گلادیاتوری سپری کند (معادل بازی رئیس‌جمهور‌های فعلی در زمین گلف). اوضاع در سال ۱۹۱ میلادی که آتشی عظیم سراسر روم را فرا گرفت و چندین شبانه‌روز به طول انجامید، بدتر شد. بسیاری از ساختمان‌های عمومی در آتش سوخت و شهر نیاز به تعمیرات اساسی داشت.

کومودوس از این فرصت استفاده کرد و خودش را رومولوس (بنیان‌گذاری افسانه‌ای روم) جدید معرفی کرد و طی مراسمی به صورت نمادین دوباره شهر را بنا گذاشت. او اسم شهر روم را به نامِ خودش یعنی کلونیا لوچیا آنیا کومودیانا تغییر داد و نام ۱۲ ماه سال را نیز با اسامی‌ای که طی سال‌ها برای خودش انتخاب کرده بود، جایگزین کرد.

کومودوس در سال ۱۹۲ میلادی بازی‌های جدیدی را راه‌انداخت که در طی آن‌ها در صبح روز مسابقه صد‌ها حیوانات را کشت و در عصر آن روز به عنوان گلادیاتور مبارزه کرد. اینجا بود که برخی از نزدیک‌ترین مشاوران او تصمیم گرفتند که دیگر کافی است و باید او را کشت. آن‌ها تصمیم گرفتند بعد از اتمام بازی‌های کومودوس را به قتل برسانند.

معشوقه کومودوس که فهمیده بود او قصد قتل او را دارد، در این دسیسه علیه او هم‌داستان شد. او در غذای کومودوس زهر ریخت، اما او غذا را بالا آورد. دسیسه‌چینان نهایتاً به حریف کشتیِ کومودوس یعنی نارسیسوس مراجعه کردند و به او وظیفه خفه‌کردنِ کومودوس در حمام را سپردند. او پذیرفت.

اقدام دوم موفقیت‌آمیز بود. سنا بعد از مرگ کومودوس، سنا او را دشمن ملت اعلام کرد و اسم روم را به نام سابق‌اش باز گرداند و همه مجسمه‌های کومودوس را ویران کرد.

۷. اردشیر سوم هخامنشی – توسط یک خواجه کشته شد

اردشیر سوم امپراتوری هخامنشی ایران باستان بود که از سال ۳۵۸ قبل‌ازمیلاد تا زمان مرگش در سال ۳۳۸ قبل‌ازمیلاد به عنوان پادشاه حکومت کرد. او بعد از ساقط کردن برادر خودش به پادشاهی رسیده بود و یک رهبر نظامی موفق شناخته می‌شد که رزم‌های زیادی را علیه دشمنانی مانند مصر و یونان هدایت کرده بود.

علی‌رغم همه این پیروزی‌ها، حکومت او با تنش سیاسی و درگیری، به‌خصوص در سال‌های آخر حکومت‌اش آمیخته شده بود. یکی از نزدیک‌ترین مشاور او فردی خواجه به نام باگوآس بود. باگوآس طی سال‌ها به فردی پرنفوذ در دربار ایران باستان تبدیل شده بود. او به به واسطه حیله‌گری و فریبکاری‌اش به پادشاهان زیادی خدمت کرده بود.

برطبق گزارش‌های تاریخی، بوگوآس کم‌کم از حکومت اردشیر سوم ناراضی می‌شود و تصمیم می‌گیرد او را سرنگون کند؛ اما هنوز به درستی مشخص نیست که علت اصلی نارضایتی او از پادشاه ایرانی چه بوده است. گفته شده که او در غذای پادشاه سم می‌ریزد و پادشاه کم‌کم بیمار می‌شود و به تدریج به مرگ نزدیک می‌شود.

بعد از مرگ پادشاه، باگوآس تلاش می‌کند نامزد مورد نظر خودش را به تخت بنشاند و در این مسیر همه پسران اردشیر را به قتل می‌رساند تا مبادا ادعای پادشاهی داشته باشند. قتل اردشیر سوم توسط باگوآس، یکی از مشهورترین دسیسه‌های سیاسی در تاریخ ایران باستان است. این قتل نشان‌دهنده میزان قدرت و نفوذی است که خواجه‌ها می‌توانستند در دربار داشته باشند و اینکه برخی از درباریان تا‌چه‌اندازه برای رسیدن به هداف سیاسی خود تلاش می‌کردند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین