میتوان گفت بازیگری حرفهای نوعی دیوانگی است – بازیگرها پول میگیرند تا مانند کس دیگری لباس بپوشند، صحبت و رفتار کنند و همینطور از روی متن از قبل نوشته شدهای بخوانند و به خواست نوعی عروسک گردان مستبد (کارگردان) کارهایی را انجام دهند؛ و همهی اینها هم برای سرگرم کردن تماشاگران انجام میگیرد. از هر زاویهای که به آن نگاه کنید واقعاً عجیب است.
به گزارش روزیاتو، البته که برای اغلب بازیگران صرفاً یک شغل است و آنها در پایان روز به خانه بازمی گردند و زندگی عادی خود را از سر میگیرند. برای بازیگران سبک متد اکتینگ، اما اندکی پیچیدهتر است. بسیاری از بازیگران این سبک دوست دارند در طول مدت فیلمبرداری حتی در پشت دوربین هم در نقش خود باقی بمانند، اما در هر حال، با فرا رسیدن پایان فیلمبرداری، وقت بازگشت به خود قدیمی و عادی است.
اغلب بازیگران سبک متد اکتینگ در بیشتر موارد میتوانند این تصمیم را که برای چند هفته شخص دیگری باشند را تحت کنترل نگه دارند. اما همه چیز زمانی نگران کننده میشود که خود واقعی شان را فراموش کنند و واقعاً در جلد آن شخصیت فرو روند.
دنیل دی لوییس در زندگی واقعی یک مرد انگلیسی متین و متأهل و پدر ۳ فرزند است. او، اما وقتی تصمیم بگیرد تظاهر به بودن شخصی دیگر بگیرد میتواند به هر کسی که بخواهد تبدیل شود، حتی اگر آن فرد شخصیتی کاملاً متضاد با او داشته باشد.
فیلم «دار و دستههای نیویورکی» مارتین اسکورسیزی با بازگشت دی لوییس به بازیگر بعد از وقفهای ۵ ساله همراه بود و مانند او را چنان درگیر سبک متد اکتینگ کرد که پیش از آن هرگز رخ نداده بود. دی لوییس در جلو و پشت دوربین با لهجهی بیل ِ قصاب صحبت میکرد، آموزش قصابی دیده بود، بعد از خودداری از خوردن یک دارو برای درمان ذات الریه اش تا پای مرگ رفت و به گفتهی خودش، هنگام گردش در رم، در جلد بیل کاتینگ با چند غریبه دست به یقه شده بود.
او در مصاحبهای دربارهی ماجرای دعوایش با مردم محلی در اطراف لوکیشن فیلمبرداری «دار و دستههای نیویورکی» در ایتالیا گفت: «اعتراف میکنم که دیوانه شدم، کاملاً دیوانه شدم.» او همچنین گفت: «بازی در بیل قصاب برای سلامت جسمی و روانی ام خوب نبود.»
به گفتهی شایا لباف او اولین بار در سال ۲۰۱۲ برای بازی در فیلم «بی قانون» (Lawless) از سبک متد اکتینگ استفاده کرد و از آن زمان دیگر این شیوه را کنار نگذاشته است. او برای فیلم «چارلی کانتریمن» (Charlie Countryman) مواد روانگردان مصرف کرد و برای فیلم «نیمفومانیاک» (Nymphomaniac) از خود در حین برقراری رابطه جنسی فیلم گرفت، اما استفاده از متد اکتینگ برای او در فیلم «خشم» به اوج رسید، فیلمی که برای آن ۲ ماه از حمام کردن خودداری کرد.
جدا از حمام نکردن در طول مدت فیلمبرداری، لباف از یک دندانپزشک خواست تا یکی از دندانهای جلویی اش را بکشد، با چاقو صورتش را زخم کرد و در سکانسهای شلیک حاضر به ترک اتاقک تانکی نشد که نقش او، بوید در آن مینشست. اما این نقش آنچنان در ذهن او نفوذ کرده بود به گفتهی خودش حین فیلمبرداری «خدا را پیدا کرد»، بسیار شبیه به آنچه برای نقش بوید در داستان رخ داد.
لباف که بهودی است و معتقد است برای بازی در این نقش «برگزیده شده بود»، به گفتهی خودش بازی در این فیلم «از او مردی مسیحی ساخت».
بعد از آنکه استودیوی فیلمسازی ادوارد نورتون را برای بازی در نقش اندی کافمن در فیلم «مرد روی ماه» رد کرد تا جیم کری که از نظر تجاری گزینهی قابل اعتمادتری بود این نقش را ایفا کند، کری تصمیم گرفت ثابت کند که همان انتخاب درست است. او از خارج شدن از نقش خود خودداری میکرد و اصرار داشت که همیشه به جای نام خودش با نام کافمن خطاب شود.
با این حال، این شیوه زندگی خودش را تحت تأثیر قرار داد، به طوری که او در زندگی واقعی هم به عنوان کافمن زندگی میکرد و او شوخیهای کافمن را نه تنها سر صحنه، بلکه در خانه نیز انجام میداد.
آل پاچینو در دوران اوج خود در دههی ۱۹۷۰ مرزهای بازیگری را جا به جا کرد، اما کمتر کسی میداند که استفاده از متد اکتینگ چه تأثیری بر او داشت. برای مثال، بازی در نقش مایکل کورلئونه در قسمت دوم فیلم «پدرخوانده» (The Godfather) او را درگیر افسردگی مرد و به خاطر بازی در نقش سانی در فیلم «بعد از ظهر سگی» (Dog Day Afternoon) از فرط خستگی کارش به بیمارستان کشید و مجبور شد برای ۲ سال بازیگری را کنار بگذارد. اما پیش از اینها آل پاچینو فیلم «سرپیکو» را بازی کرده بود که در آنجا هم با اجازه دادن به تسلط شخصیت بر زندگی اش تا پای دیوانگی رفته بود.
به گفتهی سیدنی لومت، کارگردان فیلم «سرپیکو»، آل پاچینو به قدری در نقش فرانک سرپیکو فرو رفته بود که در پشت صحنه نمیتوانست از آن خارج شود. مثلاً اگر برای سکانسی عصبانی میشد، به عوامل فیلم حمله ور میشد، یا اگر قرار بود سکانس شادی را فیلمبرداری کنند، شوخ و دوستانه رفتار میکرد. آل پاچینو در پشت دوربین هم از نقش خارج نمیشد و از آنجایی که نقش یک مأمور پلیس را ایفا میکرد، همین مسأله مشکلاتی برایش ایجاد کرد.
یک بار وقتی آل پاچینو در نیویورک مشغول رانندگی بود، جلوی رانندهی یک کامیون را گرفت و او را تهدید به بازداشت کرد، اما در نهایت راننده را رها کرد.
نیکلاس کیج میگوید از اصطلاح «بازی کردن» خوشش نمیآید و بنابراین عجیب نیست که از آن بازیگرانی است که برای کنار گذاشتن خود واقعی شان و فرو رفتن در نقش آماده اند.
گرچه فرو رفتن در نقش گوست رایدر در فیلم «گوست رایدر: روح انتقام» برای کیج کار سادهای نبود، یک ابرقهرمان شیطانی متعلق به دنیای مارول که گهگاه از کوره درمی رود و به یک جنایتکار بدل میشود، اما او موفق به کار شد. به اذعان کیج، او از روش عجیبی برای بازی در این نقش استفاده کرد. او ماسک جادوگری به صورت میزد و از لنزهای سیاه رنگ استفاده میکرد تا چشم هایش مانند چشمان کوسه شوند.
به گفتهی کیج ترسی که او در چشمان عوامل فیلم میدید، برایش الهام بخش بود: «من فکر میکردم واقعاً گوست رایدر هستم.»