پس از گذشت ۳۵ سال از پایان جنگ ۸ ساله بین ایران و عراق، هنوز هم ابعادی از آن جنگ در حوزۀ «تابوهای رسمی» قرار دارد و از این جهت، بهراحتی نمیتوان روایتی غیر از روایتهای مرسوم از برخی جنبههای آن در فضای داخل کشور مطرح کرد.
احمد زیدآبادی در روزنامه هممیهن نوشت: برای نمونه، بهرغم آنکه سرشت جنگ ۸ ساله سرشتی میهندوستانه بود، اما در تمام طول جنگ امکان طرح این موضوع در ادبیات رسمی وجود نداشت و بهجای آن، باید از تعابیری، چون «جنگ بین اسلام و کفر» در توصیف آن سخن گفته میشد.
صدام حسین بدون تردید دیکتاتوری بیرحم و خونریز بود، اما نسبت کفر به او براساس معیارهای سختگیرانۀ فقهی و شرعی در این مورد، محل اجماع فقیهان نبود. حتی حزب بعث عراق که به لحاظ ایدئولوژیک متأثر از سوسیالیسم روسی و نازیسم هیتلری بود، بهرغم وجود شبهههایی دربارۀ ماهیت الحادیاش از سوی برخی فقیهان، کافر محسوب نمیشد، زیرا هرگونه حکم و فتوا در جهت تکفیر حزب بعث عراق، این موضوع خواهناخواه جانب برادر دوقلوی آن در سوریه را نیز میگرفت و این در حالی بود که در تمام دوران جنگ ۸ ساله، حزب بعث سوریه تنها متحد دائمی و وفادار ایران در بین کشورهای عرب محسوب میشد.
بیان این گزارهها در شرایط کنونی شاید عادی و معمولی به نظر برسد، اما در زمان جنگ، طرح اینگونه سخنان نه فقط امکانناپذیر، بلکه حتی برای گویندهاش سخت خطرناک بود. در مورد حمایت کشورهای جهان از عراق هم تفسیر رسمی بسیار اغراقآمیز است. واقعیت این است که آمریکا و کشورهای اروپایی خواهان خاتمۀ جنگ بدون پیروزی هر کدام از دو کشور درگیر در نبرد بودند، زیرا دولتهای هر دوی آنها را نامطلوب و دردسرساز میدانستند.
اسرائیل نیز از ادامۀ جنگ بین دو قدرت رقیب منطقهای، آشکارا استقبال میکرد و خواهان تحلیل رفتن توان اقتصادی و نظامی آنها تا آخرین سِنت و سرباز بود، چراکه قدرت هر دو را نوعی تهدید علیه خود میدانست.
روسها و هندیها، اما عمدتاً از عراق جانبداری میکردند، زیرا عراق از نقطهنظر مواضع بینالمللی بیشتر به اتحاد شوروی گرایش داشت و در عین حال، جایگاهش در جنبش عدم تعهد مستحکمتر از ایران بود.
با این همه، از زمانی که جنگ از حالت نیمهفرسایشی خود در مرزهای زمینی دو کشور فراتر رفت و به خلیجفارس و امنیت کشتیرانی در آن کشیده شد، مجموع قدرتهای جهانی برای خاتمه دادن به آن مصمم شدند. از آنجا که صدام حسین خود را مدافع آتشبس و پایان فوری جنگ نشان میداد و در مقابل، جمهوری اسلامی بحث «جنگ جنگ تا پیروزی» را به میان کشیده بود، در دو سال آخر جنگ تمام فشارهای جهانی علیه ایران متمرکز شد. در سال ۶۶ بهای جهانی نفت بهطرز حیرتانگیزی سقوط کرد و به حدود ۵ دلار در هر بشکه رسید. این سقوط معنادار خزانۀ دولت ایران را خالی کرد، اما در مقابل، ارسال کمکهای هنگفت مالی کشورهای ثروتمند حاشیۀ جنوبی خلیجفارس و راه صدور تسلیحات شیمیایی به عنوان یکی از غیرانسانیترین سلاحهای کشتارجمعی به عراق کاملاً هموار شد.
همزمان، قدرتهای جهانی برای فیصله دادن به جنگ در شورای امنیت سازمان ملل به اجماع رسیدند که نتیجۀ آن تصویب قطعنامۀ ۵۹۸ بود.
قطعنامه با دقت تمام و بهصورتی متوازن تنظیم شده بود، بهطوریکه هیچکدام از طرفین جنگ امکان اعلام پیروزی نداشته باشند و در عین حال، طرف شکستخورده هم محسوب نشوند.
پذیرش فوری قطعنامه از طرف عراق و تردید و تشکیک جمهوری اسلامی در مفاد آن، سال آخر جنگ را به مصیبتی تمامعیار برای ایران تبدیل کرد. در سال ۶۶ و اوایل ۶۷ نیروهای عراقی به شکلی گسترده سلاحهای شیمیایی را علیه نیروهای ایرانی و حتی متحدان کُرد عراقی آنها به کار گرفتند و تمام محافل بینالمللی چشم بر این جنایت بستند.
با این همه، آمریکا و متحدان غربیاش، از سرازیر شدن انواع جنگافزارهای پیشرفته و تسلیحات موشکی و شیمیایی به عراق، به شدت نگران بودند، زیرا از یکسو به صدام حسین اعتماد نداشتند و از سوی دیگر، از قدرت گرفتن بیش از حد عراق و به هم خوردن توازن قوا در خاورمیانه به زیان اسرائیل، پس از فروکش کردن شعلۀ جنگ ۸ ساله کاملاً بیمناک بودند.
بهعبارت دیگر، آنها مسلح شدن عراق را صرفاً در جهت مواجهه با «امواج انسانی» نیروهای ایرانی و وادارکردن آنها به پذیرش آتشبس میخواستند و قدرت صدام حسین در دوران پس از جنگ را مایۀ دردسری بزرگ قلمداد میکردند.
از همین رو، آمریکا و اروپا در آخرین ماههای مشرف به پایان جنگ، درگیر مذاکراتی محرمانه با طرف ایرانی به قصد متقاعد کردن آن به پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ شدند که هنوز محتوای آنها علنی نشده است.
در حقیقت، به دلیل استفادۀ گسترده و بیپروای عراق از تسلیحات شیمیایی در سراسر جبههها، دیگر ادامۀ جنگ از هر جهت برای طرف ایرانی بیمعنا و غیرممکن و همراه با تلفاتی غیرقابل تصور در بین نظامیان و غیرنظامیان بود. دلیل پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ در واقع همین نکته بود و طرح باقی قضایا را باید به حساب توجیه افکار عمومی نوشت.
پس از اعلام غیرمنتطرۀ پذیرش رسمی قطعنامه ۵۹۸ از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی، قدرتهای غربی سخت مراقب بودند که صدام حسین از موقعیت پیشآمده برای اشغال بخشهای مهمی از خاک ایران سوء استفاده نکند.
آنها از همان هنگام به عراقِ پس از جنگ بهعنوان تهدیدی نظامی که باید خلع سلاح شود، مینگریستند و ایران پساجنگ را اگر نه لزوماً متحد بلکه کشوری با روابط بدون تشنج با خود تصور میکردند. حملۀ صدام حسین به کویت زمینۀ لازم را برای خلع سلاح عراق فراهم کرد، اما سیاست تشنجزدایی و نزدیکی به غرب که مورد نظرِ مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی بود، ابتدا با فتوای قتل سلمان رشدی به نقطۀ بحرانی رسید و پس از رفع این بحران نیز بعد از چند گام جدی، کشتیاش به گل نشست.