bato-adv
نگاهی به فیلم کلاسیک «چراغ گاز» اثر جورج کیوکر

فیلم «چراغ گاز»؛ فراواقعیت، دستکاری روانشناختی به عنوان سلاح سیاسی

فیلم «چراغ گاز»؛ فراواقعیت، دستکاری روانشناختی به عنوان سلاح سیاسی
سیاستمدارانی در گوشه و کنار دنیا هستند که همچنان در دوران «فراواقعیت» زندگی می‌کنند، درست مثل روابط فردی، اغلب این سیاستمداران مانند نارسیست‌ها از دروغ‌هایی که می‌گویند آگاه هستند هر چند برخی آن‌ها ممکن است از روی نادانی به تکرار باور‌ها و اعتقاد‌های خودشان روی آورده باشند. در خروجی ماجرا فرق چندانی وجود ندارد.
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۱ - ۰۸ مرداد ۱۴۰۲

اعتماد نوشت: اغلب ما موقع خرید کردن ترجیح می‌دهیم نظر دومی هم همراه خودمان داشته باشیم، دوست داریم کسی کمک‌مان کند بین دو رنگ کیف، یا دو مدل مختلف شلوار کدام یکی روی تن‌مان مناسب‌تر است. نظر مشورتی خواستن، چیز عجیب و غریبی نیست. اما تا به حال شده احساس کنید اگر یک فرد مشخص همراه‌تان نباشد، نمی‌توانید خرید کنید؟ نمی‌توانید تصمیم بگیرید که چه لباسی برای شما مناسب است یا دوست دارید چه غذایی سفارش بدهید، یا از کدام مسیر و با کدام وسیله نقلیه به خانه برگردید؟

این شرح وضعیت، ممکن است حال و روز شما را توصیف نکند، اما خیلی‌ها هستند که بدون حضور یک فرد مشخص از گرفتن هر تصمیمی عاجز می‌شوند، نه به این دلیل که نمی‌دانند چه چیزی برای آن‌ها خوب یا بد است، بلکه به دلیل یک تجربه تکراری تحقیر. وقتی هر تصمیمی که می‌گیرید از طرف یک نفر که ارزش یا قدرت زیادی در ذهن شما دارد زیر سوال برود، کم‌کم ترجیح می‌دهید بدون او تصمیم نگیرید، اما ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود. ادامه روند تحقیر و زیر سوال بردن انتخاب‌ها می‌تواند وارد مراحل دیگری مثل زیر سوال بردن درک و فهم و احساسات شما هم بشود. با ادامه این روند تحقیر و زیر سوال رفتن ممکن است تصمیم بگیرید که به کلی تصمیمی نگیرید، برای هر کاری خیر و صلاح را از کس دیگری بپرسید و طبق دستور او پیش بروید. ماجرا می‌تواند از این هم بغرنج‌تر باشد، ممکن است احساس سرما کنید، اما چون آن یک نفر می‌گوید خانه گرم است، ترجیح دهید به جای مخالفت دهان‌تان را ببندید تا کسی شما را مسخره نکند، ممکن است فکر کنید خانه تاریک است، اما به جای شکایت از تاریکی و کم نور بودن خانه، سکوت کنید، چون آن یک نفر فرض شما درمورد تاریکی خانه را به توهم نسبت می‌دهد و دست‌تان می‌اندازد.

تکرار این وضعیت به آنجایی ختم می‌شود که کم‌کم فهم خودتان از شرایط را نادیده و بی‌اعتبار می‌کنید، ممکن است این یک نفری که تا اینجا بحثش رفت، شما را مسخره کند یا جلوی دیگران دست بیندازد و وقتی به او اعتراض می‌کنید، بگوید «توهم برت داشته»، «من مسخره‌ات نکردم»، «تو زیادی حساسی»، «همه این‌ها به خاطر خودت است»، «من داشتم ازت دفاع می‌کردم»، حالا شما کم‌کم شروع می‌کنید به دست‌کم گرفتن احساس بدتان و حق دادن به طرف مقابل، «چقدر آدم بی‌خودی هستی که نمی‌فهمی من دارم به خاطر تو چه چیزی را تحمل می‌کنم»، کم‌کم در ذهن شما به «چقدر آدم بی‌خودی هستم که نمی‌فهمم این آدم به خاطر من چه چیزی را تحمل می‌کند» تبدیل می‌شود، باور به ناتوانی و بی‌خود و بی‌ارزش بودن در چنین وضعیتی می‌تواند تا اعتقاد راسخ به دیوانگی هم پیش برود.

آنچه در بالا توصیف شد، یک نمونه کلاسیک از «دستکاری روانشناختی» است، دستکاری‌های روانشناختی طیف گسترده‌ای از سوءاستفاده‌ها را شامل می‌شوند، از تهدید و سوءاستفاده احساسی گرفته تا تلقین و اجبار به اعتراف علیه خود، هدف همه آن‌ها در مجموع «کنترل» است، خفه کردن یا وادار کردن سوژه به انجام رفتاری در جهت میل سوءاستفاده‌گر که می‌تواند فرد یا نهاد مشخصی باشد. یکی از انواع این دستکاری‌های روانشناختی را در انگلیسی با واژه «gaslighting» توصیف می‌کنند، عبارتی که واژه منتخب فرهنگ مارین وبستر در سال ۲۰۲۲ بوده است، اما چرا؟

چراغ گاز، اسم یک نمایشنامه انگلیسی است که در اواخر دهه ۳۰ میلادی نوشته شده و اجرای آن با توفیق قابل ملاحظه‌ای رو به رو شده است. در ۱۹۴۴، فیلم تحسین شده چراغ گاز از روی همین نمایشنامه ساخته شده است. فیلمی که در هفت رشته کاندیدای اسکار شده و اسکار بهترین نقش اول زن را برای اینگرید برگمان به همراه داشته حتما ارزش هنری قابل ملاحظه‌ای هم برای دیدن دارد، اما موضوع مهم در این فیلم تنها ارزش هنری آن نیست. سال‌ها بعد از اینکه تمام عوامل تهیه فیلم از دنیا رفته‌اند، فیلم چراغ گاز حالا به دفترچه راهنمایی برای توضیح یکی از انواع «دستکاری روانشناختی» تبدیل شده.

خط داستانی فیلم این است: یک پیانیست اهل پراگ، به طمع به دست آوردن جواهرات سلطنتی که توسط تزار روسیه به یک خواننده زن اهدا شده، خواننده را در خانه زن در لندن می‌کشد. با این حال او در پیدا کردن جواهرات ناموفق است و تنها راه برای برگشتن به خانه خواننده مقتول و جست‌وجو برای پیدا کردن جواهرات بدون قیمت مفقود شده در این پرونده قتل آن است که با خواهرزاده جوان زن خواننده که او هم حالا درس خوانندگی می‌گیرد ازدواج کند. ازدواج سر می‌گیرد و زوج جوان به لندن، خانه خواننده مقتول بر می‌گردند، اما پیدا کردن جواهرات در خانه مقتول که متعلق به عروس جوان است کار راحتی نیست، بنا بر این داماد قاتل برای از سر راه برداشتن عروس جوان، برنامه‌ای زیرکانه می‌چیند، به عروس وانمود می‌کند که او را دوست دارد و همزمان او را متهم می‌کند که چیز‌ها را گم می‌کند، به مرور طرح این اتهامات به خشونت بیشتر و محروم کردن زن جوان از حضور در بیرون خانه همراه می‌شود تا جایی که مرد به راحتی می‌تواند برای همسرش و دیگران چنین جا بیندازد که زن دیوانه شده است.

از روی این خط داستانی، دستورالعملی برای یک دست‌کاری روانشناختی نوشته‌اند، دستکاری روانشناختی در شرایط نابرابری قدرت اتفاق می‌افتد، وقتی یکی از دو طرف رابطه در موضع ضعف و دیگری در جایگاه قدرت باشد؛ دستکاری روانشناختی نیازمند قطع رابطه سوژه با منابع دیگر اطلاعات است، در فیلم می‌بینیم که مرد از اینکه عروسش با هر کسی خارج از خانه رابطه‌ای داشته باشد به شدت هراسان است، ارتباط با منابع متعدد اطلاعات می‌تواند برنامه او را به‌هم بریزد. دستکاری روانشناختی با هدف حذف سوژه از مناسبات رخ می‌دهد، در فیلم می‌بینیم که تلاش نهایی مرد این است که زن را به آسایشگاه روانی بفرستد، یعنی جایی که زن دیگر اختیار و امکانی برای دخالت در امور روزمره خودش و دیگران نداشته باشد. دستکاری روانشناختی نیازمند مقدار قابل ملاحظه‌ای از کنترل است، اگر سوژه احساس آزادی کند، احتمالا در برابر تلقین‌هایی که به او می‌شود از خودش واکنشی نشان خواهد داد، اما اگر احساس کند که بیمار و ضعیف است و مخالفت برایش عواقب جبران‌ناپذیری به همراه دارد، چی؟

این نوع از دستکاری روانشناختی، یا آن‌طور که در گفتار عامه شایع شده است، «gaslighting»، به عنوان شکلی از سوءاستفاده و آزار روانی شناخته شده است. متخصصان روانشناسی می‌گویند در رابطه با شخصت‌های نارسیستیک، قرار گرفتن در معرض دستکاری روانشناختی بسیار شایع است، همسر، والدین یا رییس نارسیستیک شما ممکن است مدام به شما بگوید که از پس هیچ کاری بر نمی‌آیید، مدام به شما بگوید که حتی کار‌هایی که فکر می‌کنید خوب انجام می‌دهید را بدون او نمی‌توانید کامل کنید، کسی که شما را به عنوان سوژه دستکاری روانشناختی انتخاب کرده است، خودآگاه یا ناخودآگاه از هر فرصتی برای تحقیر و زیر سوال بردن شما استفاده خواهد کرد، این است که بعد از مدتی از شروع یک رابطه یا وارد شدن به یک محیط کار جدید ممکن است احساس کنید تمام آن چیزی که قبلا به دست آورده بودید را از دست داده‌اید، هیچ اعتمادی نسبت به توانایی‌ها و کار‌هایی که می‌توانید انجام دهید، ندارید و برای هر تصمیم کوچکی نیازمند تایید یک دیگری بزرگ‌تر هستید.

ممکن است احساس کنید دیگر به احساسات‌تان در مورد چیز‌ها و موقعیت‌ها اعتماد ندارید، یا احساس کنید نیاز دارید کسی که احتمالا همان شخص آزارگر است، برای‌تان توضیح دهد که در اطراف‌تان چه خبر است و باید نسبت به هر کسی چه رفتاری را در پیش بگیرید. ممکن است احساس کنید که درک درستی از موقعیت ندارید و نیاز دارید کسی به شما بگوید که چه رفتاری بکنید، با هر تصمیمی دچار اضطراب شوید و تایید گرفتن از فردی که او را قبول دارید تنها راه‌حل آرامش‌تان باشد. کم‌کم ممکن است احساس کنید رو به دیوانگی می‌روید، چون به هیچ کدام از درک و دریافت‌های‌تان از موقعیت اعتمادی ندارید.

تعداد عناوین کتاب‌های خودیاری که با موضوع زندگی کردن یا رها کردن زندگی خود از دست نارسیست‌های آزار‌گر نوشته شده است از شمار بیرون است، یکی از دلایل انتخاب واژه «gaslighting» به عنوان واژه سال ۲۰۲۲ توسط فرهنگ مارین وبستر همین مساله توجه قابل ملاحظه به دستکاری روانشناختی در روابط فردی است؛ مساله تا جایی پیش رفته که برخی روانشناسان حالا مشغول توضیح دادن اینکه چه چیزی دستکاری روانشناختی نیست، شده‌اند.

هر چند مساله دستکاری روانشناختی بیشتر در مورد روابط خصوصی مورد استناد قرار گرفته است، معنی آن این نیست که در جامعه و روابط قدرت آن، در رابطه رسانه‌ها و سیاستمداران با مردم، جایی برای نگرانی وجود ندارد. بعد از وارد کردن این اصطلاح به فرهنگ عمومی، حالا دیگر نمونه‌های بی‌شماری از رفتار سیاستمداران با مردم را می‌توان مصداق این سوءاستفاده و آزار دانست، اما پیش از وارد شدن به مصادیق خوب است نگاهی به زمینه ورود دستکاری روانشناختی به سپهر سیاسی جهان بیندازیم.

برای این کار باید کمی عقب‌تر از سال ۲۰۲۳ رفت، آغاز هزاره سوم، تلاش امریکا و متحدانش برای ورود به باتلاق عراق، بوش و بلر، رفقای سیاسی که دست به دست هم عراق را به ویرانه تبدیل کردند برای توجیه جنگ‌افزار‌های بی‌شماری دراختیار نداشتند، آن‌ها نه اطلاعات قابل اتکایی داشتند، نه اطمینانی از ادعاهای‌شان، اما قدرت بی‌حد و حصری برای جلب‌توجه و همراهی رسانه‌ها داشتند و با دستکاری اطلاعات توانستند فضایی در جریان اصلی مطبوعاتی ایجاد کنند که کسی جرات مخالفت با آغاز یک جنگ عظیم را نداشته باشد. مخالفان جنگ، نه تنها اعضای محور شرارت، بلکه دیوانگانی معرفی می‌شدند که خطر حملات شیمیایی صدام برای تمام دنیا را دست‌کم می‌گرفتند. در ماجرای انتشار ویروس سیاه‌زخم، رسانه‌ها چنان متمرکز بر «حمله شیمیایی» بودند که پرسیدن از اینکه چند نفر واقعا با نامه‌های آلوده به سیاه زخم مسموم شده‌اند، حماقت به نظر می‌رسید.

این آغاز یک فصل جدید ساخت «فراواقعیت» بود، دیگر مهم نبود که صدام زرادخانه شیمیایی ندارد یا برای آلوده کردن نامه‌ها و بسته‌های پستی به سیاه‌زخم به چه تجهیزات و آزمایشگاهی نیاز است. مهم این بود که سران برخی کشور‌ها تصمیم گرفته بودند که این تهدیدات واقعی است و مخالفت با آن‌ها محلی از اعراب ندارد. «فراواقعیت» حالا و در دوران پساترامپ به عنوان تهدید جدی دموکراسی و مردم‌سالاری، آزادی بیان و آزادی اطلاعات شناسایی شده است، با این وجود هنوز از دوران فراواقعیت به دوران واقعیت رجعت نکرده‌ایم، هر چند حالا بیشتر از قبل در مورد تهدیدات دوران فراواقعیت صحبت می‌شود، کمتر به این مساله اشاره می‌شود که عصر فراواقعیت، یعنی زمانی که برای سنجش چیز‌ها نه معیار‌های قابل اندازه‌گیری و جهانشمول بلکه به احساسات و ادراکات و آن هم نه به احساسات و ادراکات خودمان، بلکه به احساسات و ادراکات دیگران متکی هستیم، دقیقا همان بهشت وعده داده شده برای کسانی است که مایل به کنترل اذهان عمومی و «ساخت» یک واقعیت جدید هستند. همان وضعیتی که دستکاری روانشناختی در آن به خوبی موفق می‌شود!

در دوران فراواقعیت، گفتن چیز‌ها مساوی با وجود آنهاست تا وقتی که فرد قدرت داشته باشد که روایت خود را به دیگران تحویل کند، می‌تواند «واقعیت» را «کنترل» کند، وقتی قاتل فیلم چراغ گاز می‌توانست همسرش پائولا را مجبور کند که بپذیرد سنجاق سینه ارزشمندی را گم کرده است، دیگر مهم نیست که آیا سنجاق سینه واقعا گم شده یا توسط قاتل از کیف زن سرقت شده است. مرد می‌تواند ادعا کند که سنجاق توسط زن گم شده و زن چاره‌ای ندارد غیر از اینکه بپذیرد سنجاقی که واقعا به سرقت رفته را او گم کرده است.
نمونه مشهوری از دستکاری روانشناختی که اخیرا باعث شده این عبارت از سطح گفتگو‌های حول موضوع خود یاری و روابط فردی به گفتگو‌های سیاسی انتقال پیدا کند، رفتار سیاسی دونالد ترامپ است، او با حمله‌های مکرر به رسانه‌ها و انتشار ادعا‌هایی که نمی‌توان صحت آن‌ها را تایید کرد، شخصا به یک بنگاه انتشار اطلاعات مخدوش تبدیل شد. او به عنوان رییس‌جمهوری که به هر حال یک پایگاه رای مشخص در ایالات‌متحده داشته تا جایی در دستکاری روانشناختی شهروندان امریکایی و مردم تمام دنیا پیش رفت که حتی امروز، بیش از سه سال بعد از آغاز یک همه‌گیری جهانی و کشته شدن میلیون‌ها نفر بر اثر ابتلا به بیماری کرونا هنوز عده‌ای به اظهارات او در مورد بی‌اهمیت و توطئه‌آمیز بودن ویروس و اخبار آن اصرار می‌کنند. آدم‌ها شاهد بیمار شدن دیگران و حتی خودشان هستند، اما هنوز حاضر نیستند قبول کنند که کرونا یک واقعیت غیرقابل رد است.

شاید از یک نظر شهروندان امریکایی در دوره ترامپ شانس‌هایی هم داشته‌اند، بعد از روشن شدن حدود اشتباه امریکا در وارد شدن به جنگ عراق و نمونه‌های دروغگویی سیاسی در امریکا و انگلستان که حاصل توجیه تراشیدن‌های عصر «فراواقعیت» بود، حالا رسانه‌ها به آن راحتی که در ماجرای عراق ساکت شدند، به سمت خفه کردن مخالفان حرکت نمی‌کنند. با این حال، همه جامعه‌های دنیا از این موهبت دسترسی به منابع متعدد اطلاعاتی و شنیدن صدا‌های گوناگون برخوردار نیستند.

سیاستمدارانی در گوشه و کنار دنیا هستند که همچنان در دوران «فراواقعیت» زندگی می‌کنند، درست مثل روابط فردی، اغلب این سیاستمداران مانند نارسیست‌ها از دروغ‌هایی که می‌گویند آگاه هستند هر چند برخی آن‌ها ممکن است از روی نادانی به تکرار باور‌ها و اعتقاد‌های خودشان روی آورده باشند. در خروجی ماجرا فرق چندانی وجود ندارد.

درست مثل پائولا، با بازی اینگرید برگمان در فیلم چراغ گازی، شما هم تلاش می‌کنید خدمتکار خانه را قانع کنید که از سقف صدا‌هایی می‌آید که یک سطل ماست در دو هقته ۴۰ درصد گران شده است، اما رادیو می‌گوید مردم در حال ازدیاد جمعیت هستند. حقوق شما کم شده است، یک مقام صندوق بازنشستگی که در مورد ذخیره‌های صندوق هشدار داده برکنار شده است، اما رسانه‌های رایگان می‌گویند فروش نفت کشور به صورت افسانه‌ای رشد کرده است! تابستان خنک شده، آب فراوان است، نشست زمین شوخی است و درحالی که شیر آب را باز می‌کنند و آبی از آن خارج نمی‌شود مدیرعامل شرکت آب می‌گوید «قطعی آب نداریم»، پائولا در این موقعیت واقعا فکر می‌کند که دیوانه شده است، او از ترس جیغ می‌زند، اما کسی صدای او را نمی‌شنود. اینجا نقطه اوج فیلم و آغاز گره‌گشایی است، همان‌طور که در دوسوم ابتدایی فیلم و همین‌طور در تمام دستورالعمل‌های دستکاری روانی نوشته شده است، آزارگر برای اجرای پروژه دستکاری روانشناختی و محقق کردن کنترل به سوژه‌اش، نیازمند ایزوله کردن او و قطع روابط او با دیگران و با خارج از خانه است.

در یک‌سوم پایانی فیلم این ترکیب قدرت به‌هم می‌خورد، یک ناظر بیرونی، کارآگاه کامرون، وارد خانه پائولا می‌شود، محیط ایزوله‌ای که قاتل برای پائولا ساخته است را از بین می‌برد و به پائولا می‌گوید که نور خانه واقعا دست‌کاری می‌شود و واقعا صدا‌هایی از سقف شنیده می‌شد، پائولا دیوانه نشده است و حالا وقت دستگیری قاتل است. در جریان حمله به عراق بالاخره جولین آسانژِی هم وارد عرصه عمومی می‌شود، با انتشار آزاد اسناد و فیلم‌هایی که نادیده گرفتن آن‌ها توسط مطبوعات جریان اصلی غیرممکن است بالاخره صدای فریاد علیه نسل‌کشی، جنایت جنگی، شکنجه و کشتار غیرنظامیان، سرقت منابع و جنگ بیهوده سربازان چندین ملت مختلف در عراق را بلند می‌کند. مردم هم بالاخره از خانه بیرون می‌روند و قدرت خرید پولی که در جیب‌های‌شان مانده است را با یک سال پیش، دو سال پیش و حتی پنج سال پیش مقایسه می‌کنند.

همان‌طور که در سکانس پایانی فیلم چراغ گاز روشن است، خلع سلاح قاتل، با برگشتن به واقعیت ممکن است. سوژه دستکاری روانشناختی، در روابط فردی‌اش جایی قانع می‌شود که خودش می‌تواند برای پول و سلیقه و وقت خودش تصمیم بگیرد و تصمیمی که دیگری به او تحمیل کند الزاما از تصمیمی که خودش به آن رسیده، درست‌تر نیست. پائولا نامه و سنجاق سینه‌ای که فکر می‌کرد تخیل کرده و گمش کرده است را پیدا می‌کند، در جنگ عراق، بازگشت کرور کرور سربازان مرده و زخم خورده، پیدا نشدن زرادخانه‌های سلاح‌های کشتارجمعی، مردم را به این مساله که «جنگ دوم خلیج‌فارس واقعا رخ داده است» آشتی می‌دهد و باعث کناره‌گیری سیاستمداران دروغگو و رسوایی‌های سیاسی می‌شود. ترامپ برای ابد در قدرت نمی‌ماند و بالاخره رسانه‌ها و رهبران سیاسی تصمیم می‌گیرند بدون ترسیدن از دسترسی‌های رسانه‌ای و تحریک‌های عمومی او، رفتار و گفتارش را زیر سوال ببرند و آینده سیاسی‌اش را ممتنع کنند. با این حال، عصر فراواقعیت، دستکاری روانشناختی و توهم ساختن واقعیت در همه جای دنیا و برای تمام مردم، هنوز تمام نشده است.

برچسب ها: فیلم سیاست
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین