برنده جایزه علم و دین بنیاد تمپلتون انگلیس میگوید: تغییراتی که در دو سه دهه اخیر در مجامع علمی غرب حاصل شده است در داخل ایران منعکس نمیشود، ولی مسائل منفی غرب فوراً در داخل ایران ترجمه و ترویج میشود. به گفته وی فیزیکدانان و فلاسفه در غرب فهمیدهاند که باید با هم کار کنند، ولی در ایران متأسفانه فلاسفه، فیزیکدانان را تحمل نمیکنند و برعکس.
به گزارش «مبلغ»، مهدی گلشنی، استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، اول آذرماه در نشست علمی «احیای دین و فلسفه در جهان غرب در دهههای اخیر» با بیان اینکه متأسفانه ما ایرانیان عادت داریم که مسائل منفی غرب را به سرعت تقلید کنیم و گرفتار خودباختگی هستیم، گفت: در حالی که در غرب گرایش به فلسفه و الهیات رو به رشد است، ولی هیچ اثری از آن در کتب و رسانههای ما منعکس نمیشود. البته اخیراً برخی کتابهای مهم و خوب ترجمه شدهاند. در سه حوزه علوم انسانی، فلسفه و دین اتفاقات بسیار خوبی در غرب افتاده و فرصتی را برای خداباوران ایجاد کرده است و باید از این فرصت استفاده کنیم.
گلشنی با بیان اینکه علوم در یونان قدیم، فلسفه و متافیزیک داشتند و وقتی به جهان اسلام منتقل شد همین قضیه رخ داد، اظهار کرد: البته در جهان اسلام متافیزیک اسلامی بر علم حاکم بود؛ در دوره تمدن اسلامی (که ۳۵۰ سال رقیب نداشت) علم و دین به هم پیوسته بودند و علم بخشی از دین و عبادت دینی بود. ابوریحان تفحص در طبیعت را عبادت تلقی میکرد. در قرون وسطا این قضیه تداوم یافت. کوپرنیک که دوره او قبل از شروع دوران علم جدید است، کار علمی خود را عبادت میدانست و نیوتن این تفکر را داشت. نیوتن نامهای به اسقف وقت نوشت که امیدوارم کتاب من باعث نزدیکی بندگان به خدا شود؛ او موحد بود و به تثلیث معتقد نبود؛ لذا حتی نمیخواستند او را در کلیسا دفن کنند، ولی مجبور شدند.
نظریهپرداز فیزیک با بیان اینکه این روند با بروز برخی فلاسفه ضد خدا مانند هیوم و کانت تغییر یافت، تصریح کرد: در نیمه اول قرن ۱۹ دو حادثه مهم رخ داد؛ یکی ظهور آگوست کنت بود که مکتب پوزیتیویسم و علم مثبت را راه انداخت و خود را پیامبر علم جدید دانست و با فعالیت او و افراد همطیفش، فلسفه کنار رفت و دین هم تضعیف شد. در نیمه اول قرن ۱۹ داروینیسم ظهور کرده بود و داروین مسئله خدا را کنار گذاشت. داروین لاادریگرا بود، ولی پیروان او تندرو شدید علیه دین بودند و به دنبال تئوری تکامل رفتند و معتقد بودند که خدا و فلسفه باید کنار بروند. ارنست ماخ معتقد به پوزیتیویست بود. او تعدادی شاگرد برجسته مانند انیشتین داشت؛ او اول پوزیتیویست شد، ولی فورا آن را کنار گذاشت، ولی در قرن ۲۰ پوزیتیویسم منطقی و موارد قابل مشاهده مورد توجه قرار گرفت؛ لذا دین و خدا و فلسفه را کنار گذاشتند و گفتند هیچکدام قابل مشاهده نیست تا اینکه هایزنبرگ نظریه کوانتوم را ارائه و فقط به نتایج تجربی توجه کرد.
وی با ذکر اینکه از چیزهای جالب کوانتوم این بود که میگفتند در مباحث اتمی، شانس حاکم است، اظهار کرد: در قرن ۲۰ اکثریت علما دین و فلسفه را کنار گذاشتند، اما در نیمه دوم قرن ۲۰ تحولات مهم دیگری رخ داد؛ کوپر مطرح کرد ما ارزشهای اخلاقی را از قضایای علمی نمیتوانیم نتیجه بگیریم؛ لذا ارزشهای اخلاقی توجیهگر لازم دارد. سپس کتاب محدودیتهای علم نوشته شد و نویسنده آن گفت علم جوابگوی یکسری مباحث نیست. او این سؤال را مطرح کرد که از کجا آمدهام و آمدنم بهره چه بود و نتیجه گرفت که ادیان یا فلسفه باید به این سؤالات جواب دهند. کوپر این حرف را گفته و بر فلسفه تأکید کرده بود و اندیشمندانی گفتند که فقط دین میتواند به سؤالات بنیادی پاسخ دهد.
گلشنی با بیان اینکه سؤالاتی از این دست مطرح شد که چرا فقط همین دنیا را داریم و نمیتوانیم آن را بفهمیم، ادامه داد: در ابتدای انقلاب اسلامی آقای سروش کتاب دانش و ارزش را نوشت و گفت که علم و اخلاق جدا هستند. کوپر گفت که علم و اخلاق جدا هستند، ولی بعد گفت اگر عالِم بخواهد کار علمی کند، باید اخلاق را داخل علم خود کند، ولی این حرف در داخل کشور انعکاس نیافت و این باعث تأسف است. مورد دیگری که باعث بازگشت به فلسفه در غرب شده این است که فلسفه به صورت اتومات وارد علم میشود. یک فیلسوف ایرلندی مقیم آمریکا گفت کتاب نیوتن مملو از مسائل متافیزیکی فوق علمی است.
وی با اشاره به اینکه هیچ علمی بدون اصول نیست؛ مثلاً تمام هندسه مبتنی بر ۵ اصل است که اقلیدوس بنا کرد، افزود: البته خواجه نصیر این هندسه را ناقص دانست و آن را تکمیل کرد و انیشتین از هندسه غیراقلیدوسی بهره برده است و کتاب خواجه نصیر هم، چون مکمل اصول اقلیدوسی بود مورد توجه قرار گرفت. در نیمه اول قرن ۲۰ فیزیکدانان معتقد بودند که در دنیای اتمی، شانس حاکم است، ولی بعد با وجود نظریه کوانتوم، افرادی بر قانون علیت تأکید کردند. همچنین این مسئله از سوی وندرک مطرح شد که دنیا بیهدف است، ولی بلافاصله دانشمندان تراز اول جواب او را دادند که اگر جهان بیهدف است برای چه ما کار علمی میکنیم؟ آنقدر ایراد به وندرک که استاد بنده بود گرفتند که نظر خود را تغییر داد و خودش گفت هیچ چیزی نگفتهام که اینقدر مخالف داشته باشد؛ لذا یک درجه عدول کرد و گفت هرقدر جلوتر برویم کشف هدف دنیا دشوارتر میشود، و به تدریج عقبنشینی کرد. در سال ۱۹۷۴ یک فیزیکدان لهستانی این اصل را مطرح کرد که براساس شواهد، ۴ نیرو در طبیعت داریم، جهانی که انسان ذیشعور در آن است باید بین این ۴ نیرو رابطه خاصی برقرار کند؛ مثلاً نیروی هستهای قوی باید ۴۰ برابر نیروی دیگری انرژی داشته باشد و اگر این تفاوت اندکی داشت جهان به این مرحله نمیرسید؛ بنابراین در طبیعت تنظیمی ظریف در ثابتات طبیعت دارد و وقتی بین خداپرستان این بحث مطرح شد گفتند که ثابتات انرژی را خدا تنظیم کرده است.
وی ادامه داد: از دهه ۱۹۶۰ به بعد ظهور خداباوری در دانشمندان تراز اول شروع شد و اندیشمندان مقاله نوشتند که علم و دین در حال نزدیک شدن به هم هستند و در آینده یکی خواهند شد. ژان پل دوم گفت که عدهای از کشیشان مسیحی باید فیزیک و اقتصاد و سایر علوم روز را بیاموزند؛ علامه جعفری این پیشنهاد را به آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی در نجف داده بود.
گلشنی با بیان اینکه پاپ در یک کنفرانس علم و الهیاتی که بنده حضور داشتم سخنرانی خوبی داشت، اظهار کرد: اگر حوزه به زبان روز آشنا بود، فلسفه اسلامی بسیار اثرگذار بود، زیرا افکار در غرب افکار الحادی قدیم نیست و افکار بسیار به ما نزدیک شده است و باید از این موقعیت استفاده کنیم. وقتی از واتیکان برگشتم در نامهای به مقام معظم رهبری نوشتم که خوب است تعدادی از حوزویان در علوم روز هم متخصص شوند. شبهات الحادی قبلاً از طریق فلاسفه الحادی ایجاد میشد، ولی الان از سوی دانشمندان علوم مطرح است و جالب اینکه بهترین جوابها را خود فلاسفه الهیاتی به آنها دادهاند؛ لذا باید تعدادی از حوزویان در علوم هم متخصص شوند.
وی با بیان اینکه انجمن فلاسفه خداباور چندهزار عضو دارد و قضیه خیلی فرق کرده است و جایگاه خوبی برای دین پیدا شده است، تصریح کرد: مثلا رئیس انجمن فلاسفه انگلیسی سخنی به بنده گفت که وقتی به آیتالله مصباح منتقل کردم ایشان از اینکه یک فیلسوف در سکولارترین کشور غرب چنین حرفی بزند تعجب کرد. در دهه ۱۹۹۰ انجمن بینالمللی علم و دین مطرح و چند سال بعد افتتاح شد؛ افتتاحیه این انجمن، که برخی فلاسفه لاادریگرا در آن حضور داشتند، در قرناطه اسپانیا برگزار شد. این شهر در دوران تصرفات در دست مسلمین بود و وقتی علت برگزاری افتتاحیه را سؤال کردم، گفتند که مسیحیان و یهودیان و مسلمین در آنجا در صلح کامل زندگی میکردند.
گلشنی تصریح کرد: متأسفانه اتفاقاتی که در غرب رخ میدهد در کشور ما به حد کافی بازتاب نداشته است؛ انگلیس سکولارترین کشور اروپایی است، ولی دانشگاه کمبریج انجمن علم و دین را ایجاد کرد و شبهات ضد دین و ضد خدا را پاسخ دادند؛ لذا باید از این فرصت بینالمللی استفاده کنیم؛ مسائل منفی غرب به ما میرسد و فوراً ترجمه و ترویج میشود، ولی نکات مثبت بازتابی ندارد. به آیتالله فیاضی گفتم که در کتابخانه آکسفورد ۴ کتاب ضد نسبیتگرایی وجود داشت که همه آنها را خریدم؛ لذا این روشنگری در غرب شروع شد و انجمن علم و دین فعال است. برخی فلاسفه بنام مانند سوئین برگ، ملحد بودند، ولی خداباور شدهاند. کتابی در آمریکا به نام فلاسفه خداباور منتشر شده و همه اینها نوید خوبی برای آینده است.
وی تاکید کرد: تغییراتی که در دو سه دهه اخیر حاصل شده است در داخل منعکس نمیشود؛ فیزیکدانان و فلاسفه در غرب فهمیدهاند که باید با هم کار کنند؛ انیشتین چند دهه قبل این سخن را گفت و الان برخی دانشگاههای غربی مانند کلمبیا به این نتیجه رسیدهاند. در سال ۲۰۱۲ آکسفورد و کمبریج این کار را کردند تا فلاسفه و فیزیکدانان با هم کار کنند. ما غافلیم و متأسفانه فلاسفه، فیزیکدانان را تحمل نمیکنند و برعکس. دانشجوی ما خداباور وارد دانشگاه میشود، ولی بیخدا بیرون میرود، در حالی که در ۵ سال اخیر بخش فلسفه فیزیک در برخی دانشگاههای غربی راهاندازی شده است و باید جلوی ضرر کنونی را بگیریم و تحولات مثبت را تقلید کنیم.