فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی میداری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
شهریار زیبارویان و بلندقامتان با مژگان خود قلب همه صف شکنان را میشکند. مقصود او از این شعر این است که عشق به دوست، انسان را به عالیترین مراتب میرساند. از این رو هرکس میتواند به بیکران راه یابد. در واقع میتوان گفت هر شخص به واسطهی عشق به دوست از آسیب شیاطین دور خواهد ماند، چرا که معشوق پیوسته با او خواهد بود.
ارزش واقعی انسانها از روی مال و ثروت آنها سنجیدن خطاست. باید به دل افراد رجوع کرد. آنجاست که گنجی قیمتی نهفته و شخصیت انسان نمایان میگردد. فقر میتواند گوهر وجودی انسان را صیقل دهد، پس در قضاوتت محتاط باش.