مهرداد احمدیشیخانی در اعتماد نوشت: سالها پیش که برادرم میخواست ازدواج کند، اتومبیل یکی از دوستان را برای شب عروسی قرض گرفته بود و از آنجایی که تازه گواهینامه گرفته بود و هنوز به رانندگی تسلط نداشت، بسیار نگران بودم که خدای ناکرده آن شب تصادف کند که برای رفع نگرانی من گفت نگران نباش، درست است که من رانندگی بلد نیستم، ولی خوشبختانه مردم رانندگی بلدند و وقتی ناشی بودن مرا ببینند، خودشان کنار میکشند و همه چیز به خیر و خوشی خواهد گذشت و خوشبختانه همین هم شد و آن شب به سلامتی و بیحادثه سپری شد.
بارها اتفاقاتی رخ داده که یاد این خاطره افتادهام که چه سعادتی داریم که با همه ناشیگری و اشتباهات ما، دیگران خطاهایمان را با عملکرد خود خنثی میکنند. برای نمونه چند سال پیش و آن روزها که تازه پیامرسانها و شبکههای اجتماعی در فضای مجازی راه افتاده بود، یک نفر مرا در یک صفحه عضو کرد که توسط رایزن فرهنگی ایران در هندوستان راهاندازی و مدیریت میشد و این به واسطه یادداشتهایی بود که من پیرامون تاثیر و نقش زبان فارسی در شبه قاره هند، در برخی مطبوعات منتشر کرده بودم.
مدتی که گذشت، دیدم آنچه در این صفحه و از سوی رایزن فرهنگی ایران در هندوستان منتشر میشود، نه تنها ربطی به زبان فارسی ندارد، بلکه ماهیتا تبلیغی برای بنیانهای فرهنگی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس است و اگر بهرهای هم نصیب کسی شود، نهایتا این کشورهای عربی هستند که از کارهای رایزن فرهنگی ایران بهره خواهند برد و آنچه در این صفحه میگذرد، کمترین نشانی از تلاش برای بازیابی جایگاه زبان فارسی در شبه قاره هند ندارد و بیشتر تبلیغ مناسکی است که زمینههایش به کشورهای عربی میرسد.
طبیعتا به این روند اعتراض کردم که چرا با بودجه ایران، کارهایی میکنید و تبلیغاتی انجام میدهید که نهایتا نفعش به کشورهای عربی میرسد؟ همان کشورهایی که در همه این سالها علیه منافع ملی ما سنگتمام گذاشتهاند و به آن سخن آیتالله خلخالی برای تغییر نام خلیجفارس اشاره کردم که اصرار داشت برای ایجاد وحدت با کشورهای مسلمان، نام خلیجفارس تغییر کند که خوشبختانه آن سعی و تلاش مرحوم خلخالی به نتیجه نرسید، ولی هنوز در بعضی، مبانی همان نگرش، البته در موضوعاتی دیگر، به شدت هوادار دارد.
نمیدانم شما هم این سخنرانی استاد شفیعیکدکنی که چند سال پیش از تلاش استعماری کشور انگلستان برای حذف زبان فارسی از شبه قاره هند گفته بود را شنیدهاید یا نه؟ آنجا که سخن استاد چنین مضمونی داشت؛ «اینکه انگلستان در چند قرن اخیر تلاش کرده تا زبانهای قومی «اردو» و «پشتو» را در پاکستان و افغانستان، جانشین زبان فارسی کند و این سعی که استعمار تلاش دارد تا به بهانه زبانهای مادری، زبان فارسی را به حاشیه ببرد، ناشی از این است که در زبانهای قومی منطقه، دیوارهای بلند و مستحکمی همچون سعدی و حافظ و مولانا و فردوسی و نظامی وجود ندارد که بتوان در پناه آنها امنیت داشت و حتی در این زبانهای قومی و محلی، هیچ بنای محکمی در حد شعرای درجه چهار و پنج زبان فارسی یافت نمیشود که این اقوام بتوانند در آن پناه گیرند و این بزرگان ادب فارسی، هر کدام، چون قلعهای مستحکم میمانند که هویت گسترده همه اقوام درون «ایران فرهنگی» را محافظت میکنند و استعمار قصد دارد تا با حذف زبان فارسی با هر بهانه ممکن، مقاصد خود را پیش ببرد».
همانطور که در ابتدا گفتم، هر از چندی اتفاقاتی میافتد که مرا یاد آن ماجرای رانندگی برادرم میاندازد، یکی از آنها همین تلاش رایزن فرهنگی ایران در هندوستان که عملا، آنچه تبلیغ میکرد به نفع زبان عربی بود و نه زبان فارسی و خوشبختانه دیگرانی هستند که رانندگی بلدند و ناشیگری سهوی و نه انشاءالله عمدی ما را به نوعی جبران میکنند، مانند همین ترانه قدیمی «جمال جمالو» که این روزها دهها میلیون از اهالی هند، در هر جای دنیا که هستند، آن را میخوانند و با آن میرقصند.
ترانهای فارسی که بیش از نیم قرن پیش سروده شده و این روزها ورد زبان مردم هند است و زبان فارسی را نه با تلاش ما که به همت خودشان در سرزمینی که روزی امیرخسرو دهلوی به فارسی شعر میگفت و زبان فارسی را در شبه قاره بر صدر مینشاند، دوباره زنده کردهاند. اما ما چه میکنیم؟
ما آخرین کتاب استاد شفیعیکدکنی را به دست ممیزانی ناشناس سپردهایم تا ببینند آیا کتاب استاد، صلاحیت انتشار دارد یا نه؟ همان استادی که دغدغهاش زبان فارسی است و نگران توطئه کشورهای استعماری برای حذف زبان فارسی در منطقه است و آخرین بزرگ زنده این زبان یگانه در جهان. با خود فکر میکنم که چه سعادتی داریم که سعدی و حافظ و مولانا، همعصر ما نیستند که قطعا با آن اشعاری که در دیوان خود دارند، بیتردید سرودههایشان امروز مجوز انتشار نمیگرفت.