سید عباس عراقچی دبیر شورای راهبردی سیاست خارجی و معاون سیاسی پیشین وزارت خارجه گفت: شهید سلیمانی یک ویژگی داشت و آن هم حضور در میدانهایی بود که دیگران نبودند و برای همین از نزدیک مسائل را لمس میکرد. خیلی از سیاسیون و حتی فرماندهان در اتاقشان در تهران تحلیل میکنند، ولی حاج قاسم از میدان جنگ و خط مقدم برمی گشت و حرفی که میزد از همه دقیقتر و واقعیتر بود؛ اگر کاری را میگفت نمیشود واقعا نمیشد و اگر میگفت میشود حتما میشد. برای همین حرف او بیشتر پیش میرفت. از این جهت حرف ایشان و قدس بیشتر اجرا میشد.
گفت وگوی روزنامه خراسان با سید عباس عراقچی دبیر شورای راهبردی سیاست خارجی و معاون سیاسی پیشین وزارت خارجه را در ادامه میخوانید.
به نظر شما تشکیل سپاه قدس چقدر توانسته است به سیاست خارجی ایران در این سه دهه کمک کند؟ آیا چنین نمونهای در کشورهای دیگر به ویژه کشورهای قدرتمند دنیا مسبوق به سابقه است؟
همه توان سیاست خارجی از داخل است؛ یعنی سیاست خارجی در اصل برآیند همه قدرتهای داخلی است که در سیاست خارجی باعث پیشرو بودن است و دیپلماسی نیز کاملا متکی به مولفههای قدرت داخلی است. این مولفهها متنوع هستند یعنی هم مولفه قدرت نظامی هست هم مولفه قدرت اقتصادی هم قدرت سیاسی هم قدرت رسانه و. اینها موفقیت سیاست خارجی را تضمین میکند والا سیاست خارجی از خودش چیزی ندارد و هرچه هر کشوری در سیاست خارجی خودش از ابزارهای قدرت بیشتری برخوردار باشد و ابزارهای متنوع تری داشته باشد سیاست خارجی اش هم موفقتر خواهد بود.
یکی از این ابزارهای قدرت توان اثرگذاری در منطقه پیرامون و همسایگی است که قدرت منطقهای نام دارد یا در سطح بین المللی که قدرت بین المللی میشود و میتواند تاثیرگذاری جهانی داشته باشد. در این میان یکی از مهمترین ابزارهای دیپلماسی که هنوز جایگاه اصلی اش را دارد، قدرت سخت است و بازوهایی که میتوانند فراتر از مرزهای ملی اعمال قدرت کنند. همه کشورهای مدعی قدرتمند بودن از نیروهایی که فراتر از مرزها توان تاثیرگذاری و دخالت دارند، بهره میبرند.
نمونه اش خود آمریکاست. در آمریکا پنتاگون یکی از وظایفش دخالت در کشورهای دیگر است. در سیاست خارجی آمریکا هم وزارت خارجه دخیل است و هم پنتاگون و در همه جلسات امنیتی که دارند و در موضوعات مهم نقش پنتاگون در کنار سیا و وزارت خارجه وجود دارد. ابزارشان در منطقه هم سنتکام است که پایگاه نظامی و نیرو دارند. به هر حال کشورهایی که در سیاست خارجی خودشان موفق هستند قدرت تاثیرگذاری در خارج مرزهای خود را دارند و ابزارهای مختلفی هم به کار میبرند. هر کشوری هم به سهم خودش این ابزارها را ایجاد کرده و به کار گرفته است. نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چنین ویژگیای دارد. قدرت تاثیرگذاری در خارج از مرزهای ایران با استفاده از قدرت سخت، ولی با یک تفاوت مهم و آن این که فقط قدرت سخت ندارد.
قدرت گفتمان سازی هم دارد؛ این چیزی است که نیروی قدس را ویژه کرده و رمز موفقیت این نیرو هم این بوده که در کنار اقدامات و ظرفیتهای نظامی که در منطقه و خارج کشور ایجاد کرده از همه مهمتر یک گفتمان ساخته و این گفتمان به گفتمان مقاومت معروف است که از گفتمان انقلاب اسلامی ریشه گرفته است هرچند الان خودش یک گفتمان مستقل شده و در منطقه کار میکند. سپاه قدس این را در منطقه جا انداخت و همه اهمیت و ارزش سردار سلیمانی نیز این است که بنیان گذار مکتب فکری مقاومت در حوزه سیاست خارجی است.
به نظر میرسد سنتکام یا مشابه آنها بیشتر دنبال مزدورسازی هستند، ولی در مورد نیروی قدس فرق دارد.
بله این یکی دیگر از تفاوت هاست. کشورهای دیگر یا قدرت مستقیم نظامی به کار میگیرند که سنتکام هم این طور است و نیروهای مختلفی در منطقه دارد و هم این که از گروههای مزدور استفاده میکند که به پراکسی معروف هستند؛ یعنی کسانی را در راستای اهداف خودشان به کار میگیرند. در مورد سپاه قدس هم خارجیها از عنوان پراکسی استفاده میکنند، اما تفاوت ماهوی دارد؛ چون جنبه مزدوری اصلا در آن وجود ندارد.
یک گفتمان وجود دارد که این حلقههای حزب ا... و انصارا... و... را به هم وصل میکند. حلقه وصل مادی، از جمله پول نیست، یک حلقه وصل معنایی است که از یک گفتمان ناشی شده به عنوان گفتمان مقاومت. سردار سلیمانی این گفتمان را هم در بخش نرم و هم در بخش سخت در منطقه ایجاد کرد یعنی هم اتصال معنایی و گفتمانی ایجاد کرد که در خودش آرمان و ارزش دارد و برای خودش راهبرد و تاکتیک دارد هم امکاناتش را فراهم کرد و یک ظرفیت عظیمی به وجود آمد که قدرت سخت و قدرت نرم و قدرت معنایی با هم دارد. راهبرد مقاومت از اساس با راهبرد جنگ کلاسیک متفاوت است.
جنگ کلاسیک برای خودش قواعد و تاکتیکهای خاص دارد و لذا میبینیم که ارتشهای عربی در جنگهای کلاسیک با ارتش رژیم صهیونیستی شکست خوردند، ولی مقاومت با راهبرد دیگری توانسته ارتش رژیم را شکست دهد؛ اولین بار در سال ۲۰۰۰ حزب ا...، اسرائیل را از جنوب لبنان خارج کرد، سال ۲۰۰۵ که از غزه مجبور به عقب نشینی شد و تا الان که درگیر جنگی شده اند که اصلا در تاریخ اسرائیل به لحاظ زمانی و تلفات، وسعت و افکار عمومی بین المللی کاملا بی سابقه است، چون راهبرد مقاومت با راهبرد جنگ کلاسیک کاملا فرق دارد و ارتش اسرائیل برای جنگ کلاسیک آماده بوده و تجهیز شده است. این راهبرد از کجا آمده؟ به نظرم بخشی از یک مکتب است که برای خودش حرف و گفتمان دارد. آرمان دارد.
این راهبرد در چارچوب این مکتب تعریف شده و این مکتب را انقلاب اسلامی معرفی کرد و سردار سلیمانی و سپاه قدس در منطقه ایجاد کرد و برای همین هم گروههایی که متصل به ایران هستند به لحاظ ارتباطی یک ارتباط معنایی و معنوی دارند، گروههای مزدوری نیستند که تشکیلاتی باشند و دستور برسد، اینها مستقل هستند و اهداف خودشان را در حوزه خودشان دارند و با تاکتیکها و راهبردهای خودشان جلو میروند، ولی چون در مکتب کلی مقاومت هستند میتوانند دستاوردهایی داشته باشند که قبلا نشدنی بود؛ لذا میبینید که مثلا حماس حرکتی را آغاز میکند که جمهوری اسلامی و حزب ا... اصلا از آن خبر ندارد و گلایهای هم صورت نمیگیرد و حمایت هم انجام میشود، ولی این طور نیست که حماس دستور مشخصی گرفته و به صورت مزدوری عمل کرده باشد.
تاثیر آمدن حاج قاسم به سپاه قدس در چه حد بود و آیا میتوان گفت سپاه قدس در این دوره و با حضور ایشان تحول بزرگی به خود دید؟ به ویژه در ارتباطش با دستگاه دیپلماسی.
مجموعه سپاه قدس و کسانی که سپاه قدس را ایجاد کردند و فرماندهان قبلی همه در جهت آن مکتب فکری زحمت کشیدند، ولی طبیعی است که اشخاص هم بر اساس خصوصیات روحی و شخصیتی میتوانند تاثیرات مهمی داشته باشند.
حاج قاسم یک شخصیت منحصر به فردی بود. درک خیلی بالایی نسبت به مسائل بین المللی و منطقهای داشت و ارزش و اهمیت دیپلماسی را هم میفهمید؛ لذا در کنار کار اصلی سپاه قدس، کار دیپلماسی هم صورت میگرفت. هم خودشان کار دیپلماسی انجام میدادند و بعضا وارد مذاکرات میشدند به صورت غیررسمی و هم جاهایی که مذاکرات رسمی بود، در کنار وزارت خارجه حضور داشت. در هشت سال دوره آقای ظریف میتوانم گواهی بدهم که چقدر ارتباط نزدیکی وجود داشت. اولا شهید سلیمانی و دکتر ظریف جلسات هفتگی داشتند مگر این که یکی از آنها در سفر بودند.
جلسات که صبحانه کاری بود از شش صبح شروع میشد و بنده هم در برخی جلسات بودم و همه موضوعات روز مرور میشد، هماهنگ میشد و تعیین نقش میشد که وزارت خارجه و قدس چه نقشی داشته باشند. ثانیا یک هماهنگی نزدیکی بود و این بیشتر مدیون حاج قاسم بود که اهمیت دیپلماسی و ضرورت آن را میفهمید. این که قدرت و سلاح مقاومت باید در کنار دیپلماسی قرار بگیرد مهم بود غیر از این که خودش کار دیپلماسی غیررسمی و پنهان را انجام میداد، با بسیاری از رهبران منطقه دیدار میکرد با بسیاری از افراد نظامی یا مسئولان امنیتی منطقه رفت و آمد مستمر داشت.
مثلا چه افرادی؟
افراد متعدد بودند کسی که مشهورتر هست با ترکیه آقای هاکان فیدان که رئیس سازمان اطلاعات ترکیه بود ارتباط مستمر و ملاقات داشت. ما با ترکیه در مورد سوریه اختلاف نظر جدی داشتیم، ولی دیپلماسی آشکار و پنهان همزمان با ترکیه جریان داشت و هنوز هم هست یا در مورد روسیه ملاقاتهایی که سردار داشت و معروف هست.
این دیدارها با هماهنگی با وزارت خارجه انجام میشد؟
بله، چون مجموعه نظام داشت حرکتی را انجام میداد. نمیشد بخشی کاری انجام دهد و بخشی در جریان نباشد. مهم این بود که حاج قاسم میفهمید در کنار کاری که در منطقه میکند دیپلماسی هم باید پا به پا بیاید و همراهی کند؛ لذا این هماهنگی وجود داشت. این درک درست حاج قاسم باعث شد ظرفیت نیروی قدس در منطقه چند برابر شود. با همین دید جامع بود که حزب ا... هم وارد سیاست داخلی و حتی مذاکرات بین المللی در لبنان شد و الان خیلی از کشورهای غربی نمایندگانشان در بیروت با نمایندگان حزب ا... دیدار دارند یا انصارا... وارد مذاکرات بین المللی میشود یعنی این طور نبود که تفکر مقاومت دیپلماسی را کنار بگذارد.
زمانی یک دوگانه میدان و دیپلماسی ایجاد شد یا برخی ساختند. این دوگانه در نگاه حاج قاسم نبود؟
در نگاه هیچ کس نیست و نبود. یک عدهای خواستند فضای داخلی ایجاد کنند و بهره ببرند وگرنه من آقای ظریف را سالها میشناختم. همین طور سردار سلیمانی و خود رهبر انقلاب که همواره گفتند دیپلماسی و میدان در کنار هم هستند یعنی اصلا دیپلماسی دستاوردهای میدان را نقد میکند و گل میدان در دیپلماسی چیده میشود. شما هر دستاوردی در میدان به دست میآورید در دیپلماسی نقد میکنید.
یک زمان این میدان دستاوردهای هستهای است و یک زمان میدان نظامی است و یک زمان میدان اقتصادی. آمریکا وقتی تحریم میکند از دستاوردهای اقتصادی خودش به عنوان اهرم در دیپلماسی به کار میبرد. ابزارهای نظامی که میتواند در منطقه کار کند یا ابزارهای گفتمانی شما و مقاومت که در منطقه کار میکند ثمره اش در دیپلماسی چیده میشود. این در بیانات رهبر انقلاب هست و حاج قاسم و دکتر ظریف هم به آن اعتقاد داشتند. آن قدر بدیهی است که کسی نمیتواند این دو را جدا کند و کسانی که جدا میکنند یا میدان را نمیشناسند یا دیپلماسی را یا اصلا سیاست بلد نیستند.
من یک بار مقالهای نوشتم تحت عنوان دیپلماسی «مقاومت محور» نه دیپلماسی محور مقاومت. خود محور مقاومت هم دیپلماسی دارد، اما به نظرم دیپلماسی ایران در کلان خودش مقاومت محور است که بر اساس گفتمان مقاومت شکل گرفته و بزرگترین ابزار سیاست خارجی ما و بزرگترین ظرفیت دیپلماسی ما همان مکتب مقاومت است و این محور مقاومت است که به دیپلماسی جمهوری اسلامی قدرت تحرک میدهد. من اسم دیپلماسی مطلوب و مناسب برای جمهوری اسلامی را دیپلماسی مقاومت محور نام گذاری میکنم که بر اساس محور مقاومت شکل گرفته است.
این حرف یعنی میدان بالاتر از دیپلماسی و مهمتر است؟
یعنی این که میدان ما عنصر اصلی اش مقاومت است. هر کشوری در میدان خودش ابزارهای مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی یا فرهنگی دارد. آن چه به ما در منطقه قدرت میدهد و به یکی از قدرتهای اصلی منطقه تبدیل کرده آیا قدرت اقتصادی ماست؟ خیر، ظرفیت مقاومت است که ایجاد شده و ما را یک بازیگر اصلی کرده است. همین الان در شرایطی که همه پازلها را برای رفتن به عادی سازی روابط با اسرائیل چیده بودند، اما طوفان الاقصی و گفتمان و مکتب مقاومت همه بازیها را برهم زد. این یعنی قدرت بازیگری عمده در منطقه داشتن؛ بنابراین دیپلماسی ما اگر بخواهد قدرت داشته باشد باید از این ظرفیت استفاده کند.
در دوره ۸ ساله خودتان از این ظرفیت استفاده کردید؟ به ویژه در مذاکرات مهمی مثل هستهای.
حتما این کار را کردیم، چون مهمترین ظرفیت ما همین بود. در مذاکرات هستهای طبیعتا موضوع منطقه اصلا در مذاکرات هستهای مطرح نبود. در واقع چه چیزی شش کشور قدرت برتر دنیا را پشت میز مذاکره با ایران نشاند؟ قدرت میدانی بود که اینها را مجبور کرد. قدرت میدانی یعنی قدرت میدانی هستهای اگر پیشرفت نمیکرد با ما مذاکره نمیکردند، قدرت مقاومت داخلی در برابر تحریم بود که به زانو درنیامدیم. قدرت موشکی بود که اگر میتوانستند تاسیسات ما رابزنند مذاکره نمیکردند و، چون در منطقه، ایران قدرت بازیگری داشت آمدند پای میز مذاکره. مذاکره وقتی صورت میگیرد که آن کشوری که مذاکره میکند از توانایی میدانی لازم برخوردار باشد و در مذاکرات هستهای هم اتفاق افتاد.
نقش حاج قاسم به عنوان یک شخصیت خاص در پروندههای مهم سیاست خارجی ایران در سه دهه اخیر را چطور ارزیابی میکنید؟ در افغانستان، عراق، سوریه فلسطین، لبنان و...
اینها پروندههایی هست که در تقسیم کار صورت گرفته، نیروی قدس تاثیر زیاد و تعیین کننده دارد، چون به طور مستقیم با بحثهای امنیت ملی ما ارتباط دارند. اینها هم بحث گفتمانی و قدرت معنایی هست و هم بحث امنیتی دارد؛ بنابراین خیلی طبیعی است که نیروی قدس ما در این پروندهها میدان دار باشد و البته در هماهنگی کامل با وزارت خارجه. مثلا سفرایی که اعزام میشدند عمدتا از وزارت خارجه بودند، اما در هماهنگی با قدس کار میکردند.
شخص حاج قاسم به دلیل کاریزما و ارتباطات و روحیهای که داشت و سریع با افراد ارتباط برقرار میکرد شخصا هم تاثیر زیادی داشت. حاج قاسم در عراق با همه گروههای سیاسی و دینی اعم از سنی و شیعه و کرد ساعتها ملاقات میکرد و دوستش داشتند. اختلافاتشان را حل میکرد و اهدافشان را متحد میکرد. در افغانستان و سوریه هم همین طور. حاج قاسم مرتب و شخصا به این میدانها میرفت و البته خطر بیشتری هم داشت. او یک فرمانده در صحنه بود و این یکی از تفاوتهای مکتب مقاومت با سایر نیروهاست.
چقدر گرههای کار دیپلماسی را باز و راه را هموار میکرد؟
سفیر یک محدوده مشخصی برای کار دارد، در حالی که سپاه قدس یا حاج قاسم آن محدودیت را نداشتند. مثلا وقتی هاکان فیدان به تهران میآمد، آدمهای مختلفی را میدید که سفیر ترکیه نمیدید. حاج قاسم در کشورهای مشخص نقش و نفوذ شخصی و سازمانی داشت و بعد هم وضعیت آنها معمول نبود و در بحران به سر میبردند. ماموریتها و وظایف را باید شناخت مهم این است که همه اینها در یک سنگر هستند. نیروی نظامی، نیروی اطلاعاتی و نیروی دیپلمات ما همه در یک سنگر برای هدف واحدی حرکت میکنند، اما وظایف و ماموریتهای اینها با هم متفاوت است.
من به دوستان نظامی میگویم همان نظامی که لباس سپاهی را تن شما کرده و اسلحه دست شما داده برای من هم کت شلوار و پیراهن یقه بسته قرار داده و ماموریت سیاسی داده است. ممکن است ماموریتها و ظاهر فرق کند، ولی هدف واحد است و در بهترین حالت تقسیم وظیفه درست باید بین اینها صورت بگیرد. اگر بخشی نگری و جزیرهای شود و هر کس کار خودش را بکند دچار مشکل میشویم.
در موضوعات مشترک، دستگاه دیپلماسی بیشتر حرف ایشان را قبول میکرد یا بالعکس؟
شهید سلیمانی یک ویژگی داشت و آن هم حضور در میدانهایی بود که دیگران نبودند و برای همین از نزدیک مسائل را لمس میکرد. خیلی از سیاسیون و حتی فرماندهان در اتاقشان در تهران تحلیل میکنند، ولی حاج قاسم از میدان جنگ و خط مقدم برمی گشت و حرفی که میزد از همه دقیقتر و واقعیتر بود؛ اگر کاری را میگفت نمیشود واقعا نمیشد و اگر میگفت میشود حتما میشد. برای همین حرف او بیشتر پیش میرفت. از این جهت حرف ایشان و قدس بیشتر اجرا میشد.
نقش این شهید بزرگوار در زمینه بسترسازی و توسعه روابط جدید ایران و عراق ظاهراً بسیار بیبدیل بوده است. نظر شما چیست؟
ایشان برای عراق خیلی زحمت کشید. یک قسمت این زحمت مبارزه با داعش بود که دوران بسیار خطیری بود و اگر حاج قاسم و قدس به موقع ورود نکرده بود الان معلوم نبود چه بر سر بغداد میآمد. از طرف دیگر تفرق بین گروههای مختلف عراقی حاج قاسم را خیلی اذیت کرد.
بیت شیعه و کرد و سنی و حتی داخل شیعه. هماهنگ کردن اینها خیلی کار سختی بود از این جهت کار در عراق خیلی سخت بود، اما به نظرم عراق پله پله مسیر خوبی را طی کرد و الان وضعیت باثباتی دارد؛ خطر داعش را با کمک حاج قاسم از سر گذراند و خودشان هم این دین به حاج قاسم و نیروی قدس و ایران را قبول دارند و میگویند.
زمان دولت قبل انتقاداتی بود که در دولت حمایت کامل از نیروی قدس در سوریه نمیشود. واقعا چنین چیزی بود؟
این بحثها همیشه بوده و هست و هیچ وقت هم تمام نمیشود. در مورد جنگ هشت ساله هم هست، ولی این که بگوییم یک غرض یا عمد خاصی بود من چنین چیزی ندیدم. ممکن است انتقاد یا اختلاف نظری باشد، ولی من برخورد نکردم که کسی اختلاف نظر راهبردی در مورد سوریه داشته باشد کما این که دولت قبل هم مدعی است نیازهای حاج قاسم را برآورده کرده است.
خاطره یا برخورد از نزدیک با حاج قاسم دارید مثلا در موضوع برجام؟
با خود من حاج قاسم همیشه برخورد خوبی داشت. حاج قاسم سر قضیه برجام هیچ وقت برخورد بدی با ما نداشت. دوستانی بودند که در جلسات برخورد بد داشتند، ولی ایشان هیچ وقت چنین برخوردی نداشت و به نظر من با دید مثبتی دنبال میکرد کما این که با دکتر ظریف و بنده همیشه برخورد دوستانهای داشتند.
جایی حاج قاسم گفته است: «دشمنان به برجام اول اکتفا نکردند و بر انجام برجام دوم اصرار دارند و منظور از برجام دوم این نیست که ما از منطقه برویم بلکه ممکن است در منطقه برای ما نقشی هم تعیین کنند، اما آنها میخواهند طی فرایند برجام دوم حرارت جریانهای اسلامی را در منطقه بخشکانند. آنان که بر انجام برجام دوم اصرار دارند میخواهند ریشه اسلام ناب را که خطر بزرگی برای آنان به شمار میرود در منطقه از بین ببرند. امروز اگر کسی تصور کند که بخواهد برجام دوم را انجام دهد هر چند که با رهبریهای داهیانه مقام معظم رهبری صورت نمیپذیرد، اما آنها اهداف بالاتر از آن را دنبال میکنند.» تحلیل شما از این سخنان چیست؟ برخی آن را نشانه مخالفت شهید سلیمانی با برجام میدانند.
باید این نوع سخنان را در زمان و مکان و زمینه حرف دید. یک نگرانی وجود داشت که مذاکرات هستهای به مذاکرات منطقهای تسری پیدا کند. از روز اول نگرانی شخص رهبر انقلاب هم بود و ایشان هم ممنوع کردند که مذاکرات غیرهستهای داشته باشیم و این خط قرمز در کل مذاکرات رعایت شد.
برخی امیدوار بودند حالا که مذاکرات هستهای انجام شد و چه بسا خود آمریکاییها هم امیدوار بودند حالا که مذاکرات هستهای به نتیجه رسید سراغ موضوعات دیگر برویم. البته رهبری هم از اساس رد نکرده بودند که اگر در هستهای نتیجه بگیریم میشود در موضوعات دیگر هم ورود کرد، ولی مذاکرات هستهای تجربه موفقی نشد. این که حاج قاسم یا دیگران و خود رهبری انذار دهند که برجام به برجام منطقهای و برجام دیگری منتج نشود طبیعی بود. بنای ما هم این نبود و در دولت هم واقعا کسی این حرف را نزد.
از زمان ترور حاج قاسم و آن روزها بگویید و اتفاقاتی که شما شاهدش بودید.
به کاروان حاج قاسم بامداد روز جمعه حمله شد و ایشان شهید شد. فکر میکنم حدود سه صبح بود که آقای طباطبایی معاون سفیرمان در بغداد به من زنگ زد و گفت چنین اتفاقی افتاده و من در خواب و بیدار پرسیدم مطمئن هستید و گفت بله. من برای چند دقیقه در شوک بودم و این که چه کار باید کرد.
به دکتر ظریف خبر دادم و ایشان هم پشت تلفن خشکش زد و بعد از چند دقیقه تماس گرفت و گفت هماهنگ کن ساعت شش صبح شورای معاونین وزارت خارجه تشکیل شود که من همه را خبر کردم.
شش صبح خودم را به وزارت خارجه رساندم و از همان جا وارد این شدیم که چه باید کرد. فکر میکنم ده صبح هم جلسه شورای عالی امنیت ملی بود. در این که عکس العمل ما چه باید باشد خیلی بحث شد. بحث اصلی این بود که چگونه باید جواب بدهیم. در این که باید پاسخ داده شود تردید نبود.
سوال این بود چگونه و چه زمانی پاسخ بدهیم. حرفی که در وزارت خارجه زده میشد این بود که در پاسخ عجله نکنیم یعنی همان روز جواب ندهیم و مقداری فضای بین المللی و منطقهای را رصد کنیم و بسنجیم و انتقام را موقعی بگیریم که اثر لازم را داشته باشد و از سر احساسات و عجله کاری نکنیم.
در همان جلسه که اعضای شورای عالی امنیت ملی با رهبری داشتند نظر جلسه هم همین بود که از سر احساسات جواب ندهیم. بعد هم حمله موشکی به پایگاه عین الاسد طراحی شد و یک هفته بعد صورت گرفت.
فکر میکنید اگر حاج قاسم این روزها بود وضعیت منطقه چطور میشد؟ خلأ ایشان چه تاثیری در منطقه به ویژه فلسطین داشته است؟
حاج قاسم به خاطر خصوصیات شخصی که داشت حضورش بسیار مفید بود، ولی به نظرم حاج قاسم شهید به اندازه حاج قاسم زنده در منطقه کار میکند. حاج قاسم و نگاهش سمبل مقاومت شده همین شهادتش در صحنه نقش ایفا میکند و خودش الگو و مسیری برای پیش رفتن است؛ لذا این طور نیست که با رفتن حاج قاسم صدمه جبران ناپذیری به مقاومت خورده البته صدمه خورده، ولی به نظرم شهادتش به اندازه فرماندهی عملیاتی اش کار کرده و موثر بوده و هست.