bato-adv
کد خبر: ۷۰۸۴۵۲

موز ندیده دهه هفتادی

موز ندیده دهه هفتادی
من و کارتن‌های موز با هم به ورودی کاخ جشنواره در برج میلاد رسیدیم، اما تا فیلم باغ کیانوش تمام نشد حدس هم نزدم که این موز‌ها بخشی از تبلیغات یا بهتر بگویم مزه نمایش این فیلم است. شاید اگر داستان فیلم را می‌دانستم و دهه شصتی بودم موضوع فرق می‌کرد.
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۵ - ۲۳ بهمن ۱۴۰۲

حسن لطفی در اعتماد نوشت: ظاهرا آنطور که دوست نویسنده دهه شصتی تعریف می‌کرد موز برای‌شان میوه دست نیافتنی شده که هنوز هم وقتی توی میهمانی سینی میوه را جلوشان می‌گیرند از شرم برداشتن میوه گران‌قیمت به آن نگاه هم نمی‌کنند. دوست نویسنده‌ام اعتقاد دارد اگر موز ارزان‌ترین میوه هم بشود موضوع برای دهه‌شصتی‌ها فرق نمی‌کند. ظاهرا رضا کشاورز حداد (کارگردان فیلم کیانوش) هم با آنکه دهه هفتادی است، به این تئوری (تئوری؟!) اعتقاد دارد. اگر نداشت حادثه محرک و عامل شروع اتفاق در داستانش را با دیدن این میوه توسط یکی از شخصیت‌های نوجوان فیلم شروع نمی‌کرد. شروعی که برای هم‌نسلان من که در مدرسه موز‌های اصل و خوشمزه تغذیه میان وعده‌شان بود و برای جدیدی‌ها که فاصله قیمتی این میوه با میوه‌های دیگر خیلی نیست، کمی غیر قابل باور است. کمی را به خاطر این می‌گویم که ممکن است دیگرانی با سن و سال‌هایی که گفتم باشند و این حادثه را باور کنند. البته باغ کیانوش علی‌رغم این ضعف و بقیه ضعف‌هاش از جهاتی برایم ارزشمند است.

نگاهش به قهرمان و فکر کردن به جذابیت در فیلم و داستانی که سر و ته دارد و... باعث شده تا هنگام خروج از سینما و روبه‌رو شدن با موز‌های منتظر حس بدی نداشته باشم. موز‌هایی که وجودشان برایم با‌مزه بود و نشان از خلاقیتی در تبلیغات داشت. خلاقیتی که شاید برای برخی از بینندگان لوس و بی‌مزه باشد. البته این فقط حدس است و کسی را ندیدم که در این مورد چیزی بگوید. اما گذشته از این حاشیه تبلیغاتی به نظر می‌رسد بسیاری از فیلم‌های جشنواره به‌دنبال تبلیغات برای تفکر، ایدئولوژی و سیاستی خاص هستند.

تبلیغاتی که گویا بخشی از برنامه و ماموریت متولیان سینمایی است. ایرادی هم ندارد. البته اگر رفتارشان و اجرای این برنامه به گونه‌ای نباشد که تبلیغ را به ضد تبلغ تبدیل کند. برخورد سطحی و شعاری با سوژه و موضوع تبلیغی به سادگی تبلغ را ضد تبلیغ می‌کند. اتفاقی که از بد روزگار در بسیاری فیلم‌ها افتاده است. حتی فیلم آبی روشن (ساخته بابک خواجه پاشا) که شروع خوبی دارد و پرده دومش هم خوب پیش می‌رود به پرده سوم و نتیجه که می‌رسد در تله این تفکر گرفتار می‌شود و فیلمی که می‌توانست در نبود فیلم‌های خوب، اثری سر و شکل‌دار و قابل قبول باشد را به فیلمی با پایانی تلخ (به لحاظ ساختار وگرنه فیلم دارای پایان خوش است) تبدیل کرده است.

به گمانم باید از این دو فیلم و جشنواره چهل و دوم فهمید فیلم‌های دستوری و شتاب‌زده درمان درد بی‌قهرمانی سینمای ایران نیست. صداقت، اعتماد به فیلم‌سازان با سلایق مختلف و پذیرش حق انتقاد هنرمندان و. چاره کار است.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین