bato-adv
کد خبر: ۷۱۱۸۲۲
نگاهی به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹؛

برانداختن مشروطه، برآمدن استبداد

برانداختن مشروطه، برآمدن استبداد
کودتای سوم اسفند۱۲۹۹ که با برنامه‌ریزی انگلستان و همدستی رضاخان میرپنج و سیدضیاءالدین طباطبایی به سرانجام رسید، ضربه‌ای ویرانگر به دستاورد‌های جنبش مشروطیت بود که زمینه‌های دموکراسی را در ایران از بین برد و بذر خودکامگی و استبداد سیاسی را در زمین مستعد جامعه ایرانی کاشت. به دنبال فضای تیره و تار پیش‌آمده پس از مشروطه و در دوران جنگ جهانی اول، انگلیسی‌ها از فرصت به‌دست‌آمده سود جستند تا حریف روسی خود را از صحنه تحولات کشور به کلی خارج سازند. اینان درصدد بودند برای تاراج هویت ایران، دولتی وابسته به منافع امپراتوری بریتانیا را به قدرت رسانند؛ بنابراین یک روی این سناریو تشکیل دولتی پادگانی در ایران بود که با پول ملت ایران منافع یادشده را تضمین می‌کرد و روی دیگر آن تحقیر ایران و ایرانی بود.
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۲ - ۰۵ اسفند ۱۴۰۲

بنیاد ایدئولوژیک حکومت رضا خان توجیه زور بر مبنای محقق ساختن عقاید مجعولی بود که آبشخور آن کمپانی هند شرقی یا محافل خاص مقیم هند و همسو با سیاست‌های یادشده بود. این ایدئولوژی مجعول، همانا باستان‌گرایی نامیده می‌شود.

به گزارش دنیای اقتصاد، دکتر حسین آبادیان، پژوهشگر تاریخ در این رابطه می‌نویسد: اگر در دوره مشروطه به‌دلیل حضور روسیه تزاری، سیاست بی‌ثبات کردن کشور برای پیشبرد اهداف اقتصادی سرلوحه کار بریتانیا قرار داشت، اینک باید در غیاب رقیب، دولتی وابسته روی کار می‌آمد.

این دولت وابسته لزوما باید متکی بر ارتشی متحدالشکل باشد که با قدرت نظامی اعمال حاکمیت کند، در اینجا بود که ضرورت استقرار مرد قدرتمند را پیش کشیدند و گناه ناکامی‌ها را به گردن مشروطه‌ای که وجود خارجی نداشت، افکندند. بهانه‌های لازم نیز مهیا بود. اینان جنبش میرزا کوچک‌خان جنگلی را شاهد مثال می‌آوردند؛ چراکه میرزا مانع رفت و آمد انگلیسی‌ها در منطقه شده و آشکارا حملات خود را متوجه سیاست‌های استعماری بریتانیا کرده بود. سرپرسی کاکس، وزیر مختار وقت بریتانیا در تهران دائما هشدار می‌داد اگر انگلستان نیرو‌های خود را از ایران خارج سازد، تهران به دست قوای کوچک‌خان خواهد افتاد؛ اما حضور نیرو‌های انگلیسی در ایران مستلزم صرف بودجه هنگفتی بود که باعث نارضایتی گروهی از رجال بریتانیا می‌شد. درست در چنین شرایطی بود که قرارداد۱۹۱۹ منعقد شد.

طبق قرارداد وثوق‌الدوله دولت انگلیس هزینه‌های تشکیل یک ارتش متحدالشکل ایرانی را متقبل می‌شد؛ اما در عین حال ایران باید در مدار منافع انگلستان حفظ می‌شد؛ چراکه آنچه بیش از همه در کنار مساله هند خواب دیوانسالاران بریتانیا را آشفته می‌ساخت، نفت ایران بود.

وزارت دریاداری به صراحت خاطرنشان می‌ساخت که نفت ایران مهم‌ترین منبع تهیه سوخت ناوگان نیروی دریایی انگلستان است. به تصریح دریاداری غیر از نفت جنوب، منابع دست‌نخورده دیگری در ایران وجود داشت که انگلیس باید بر آن‌ها تسلط می‌یافت؛ یکی از این منابع در نواحی شمالی ایران واقع بود که دریاداری حتی حاضر بود به قیمت اعزام نیروی نظامی آن را تحت تسلط خود درآورد. اما با وجود قوای میرزا کوچک‌خان این سناریو به رویا شباهت داشت.

در اینجا بود که سناریوی دیگری شکل گرفت: کارمندان محلی سفارت انگلستان در تهران توصیه کردند انگلستان باید از الیگارشی قاجار که حاکم بر ایران است، فاصله گیرد تا اعتماد برخی از محافل داخلی این کشور را به خود جلب کند؛ بنابراین نورمن، وزیر مختار جدید انگلستان تصمیم گرفت نخست‌وزیر وقت یعنی میرزا حسن خان وثوق‌الدوله را با وجود حمایت شخص کرزن از او، سرنگون سازد. تصمیم بعدی این بود که بین صفوف جنگلی‌ها اختلاف افکنند. این ماموریت بر عهده سردار فاخر حکمت نهاده شد؛ حکمت از این ماموریت پیروز خارج شد. از آن سو تصمیم بر این گرفته شد تا جنبش شیخ محمد خیابانی در آذربایجان را که صبغه‌ای کاملا ضد انگلیسی داشت در هم فروپاشانند.

راه‌حل قضیه بسیار آسان بود، باید تبلیغ می‌شد این افراد از مرام و مسلک بلشویسم حمایت می‌کنند، با اینکه هر دو تن در کسوت روحانیت بودند نیز باید عده‌ای به‌ویژه در صفوف جنگلی‌ها دست به اقدامات افراطی می‌زدند تا توده‌های مردم را از جنبش میرزا جدا سازند.

از سویی از مدت‌ها قبل برخی رجال سیاسی بر این باور بودند؛ قرارداد۱۹۱۹ که باعث نفرت ایرانیان از انگلستان شده بود باید ملغی شود؛ مضافا اینکه این قرارداد بهانه‌ای برای تبلیغات ضد انگلیسی در ایران شده بود. در این مقطع، استراتژی انگلیسی‌ها این بود که اگر شوروی، شمال ایران را به اشغال خود درآورد، آن‌ها با حمایت از شیخ خزعل و والی پشتکوه، پیمانی برای حفظ موجودیت خود و صیانت از منابع نفتی خوزستان منعقد سازند؛ اما نهایت آرزوی آنان استقرار دولتی بود که کاملا در خدمت منافع امپراتوری باشد؛ با پول مردم ایران منابع نفتی را که انگلیس متعلق به خود می‌دانست حفاظت کند و البته مانع بهانه‌جویی شوروی برای اعمال نفوذ در کشور شود.

راه‌حل موضوع به‌طور کلی در یک سیاست خلاصه می‌شد: استقرار دولتی دست نشانده با اتکا به قدرت نظامی برای حفظ منافع آنان در ایران. برای این منظور یک روزنامه‌نگار به قول خودشان «بی سر و پا» را نامزد کردند و او هم کسی جز سید ضیاء‌الدین طباطبایی نبود. رضاخان همکار اصلی سید ضیاء در کودتا بود که انگلیس قصد داشت این قزاق بی‌سواد را وارث نامشروع مشروطه ایران کند. برای این اقدام، نیروی قزاق تحت فرماندهی رضاخان از حمایت مالی بانک شاهنشاهی، مهم‌ترین ابزار تسلط سرمایه مالی انگلستان بر ایران و نماینده الیگارشی مالی بریتانیا در این گوشه دنیا برخوردار شد.

در اینجا بود که نقشه‌های لازم برای مضمحل ساختن حکومت قاجار بیش از پیش سرلوحه کار قرار گرفت. رضاخان توانسته بود قوای قزاق خود را ابزار سرکوب مردم ایران و تضمین سرمایه‌گذاری بانک شاهنشاهی و شرکت نفت انگلیس و ایران سازد. نیرویی که او تشکیل داد، قادر نبود با هیچ دشمن خارجی مقابله کند، کما اینکه سال‌ها بعد ارتش او به هنگام هجوم متفقین به ایران، حتی بدون شلیک گلوله‌ای دود شد و به هوا رفت. اساسا قوای تحت فرماندهی او برای این منظور خلق نشده بود. این ارتش برای آن شکل گرفته بود تا ثبات داخلی را برای تامین سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت نفتی انگلیس فراهم سازد. یک ضلع کودتای رضاخان مساله نفت، ضلع دیگر آن دولتی نظامی با اتکای به قوه قهریه و ضلع سوم آن سرکوب مردم بود. ریچارد اولمن، پژوهشگر دانشگاه پرینستون در یادداشت‌های بسیار دقیق خود از حوادث سال‌های ۱۹۲۱-۱۹۲۰ (۱۳۰۰-۱۲۹۹ خورشیدی) می‌نویسد: «روشن نیست که اگر آیرون‌ساید، رضاخان را انتخاب نکرده بود آیا او می‌توانست قدرت را به دست گیرد و این کاملا واضح است که آیرون‌ساید و دولت بریتانیا در روبه‌راه کردن کودتای ۲۱فوریه۱۹۲۱ میلادی (۱۲۹۹خورشیدی) رضاخان سهم بسزایی داشتند و او توانست با استفاده از موقعیت، قدرت را به دست گیرد.»

در جایی دیگر از این پژوهش درباره نقش آیرون‌ساید این‌طور آمده: «آیرون‌ساید پس از ورود به ایران به نتایجی می‌رسد که ضعف قدرت مرکزی برای مقاصد بریتانیا خطرناک است. اگرچه وی به دنبال دور کردن خطر از هندوستان است، اما شرایط سیاسی ایران را به دقت رصد می‌کند.

به دنبال این نگاه به ارزیابی نیروی نظامی ایران می‌پردازد. آیرون‌ساید بر این باور بود که از هندوستان باید در ورای محدوده‌های مرزی آن کشور دفاع کرد و به این منظور اندک‌اندک، شروع به اجرای برنامه‌های خود درباره ایران کرد. آیرون‌ساید بر این باور بود که دولت هند هم با او توافق دارد که برای حفظ هندوستان باید جنوب ایران را که منابع نفتی در آن منطقه نهفته است، مورد توجه قرار داد و در حفظ آن که در واقع از منابع مهم مالی انگلستان است، مصمم بود. آیرون‌ساید معتقد بود: «یک دیکتاتور نظامی کلیه مشکلات ما را حل خواهد کرد و خیال ما را از آن کشور راحت خواهد کرد.»

پس از کودتا، نماد‌ها و نهاد‌های برآمده از مشروطیت (که مجلس و دولت مهم‌ترین آن‌ها بودند) عملا به ابزار‌هایی شبه‌قانونی، برای نقض حقوق سیاسی و اجتماعی مردم کشور تبدیل شدند.

برخی تحلیلگران تاریخ معاصر معتقدند حفظ منافع انگلستان دراین زمان ازاین جهت حائز اهمیت بود که در پی انقلاب سوسیالیستی روسیه، انگلیسی‌ها به‌شدت واهمه داشتند که مبادا ایران به دام کمونیسم گرفتار آید و از طریق ایران، کمونیسم به کشور‌های عربی و خاورمیانه نفوذ کند؛ زیرا پس از جنگ جهانی اول و سقوط و انحطاط امپراتوری عثمانی اکثر کشور‌های عربی تحت نفوذ و حمایت انگلستان قرار داشتند. از این رو انگلستان برای مبارزه با گسترش کمونیسم در ایران - که البته درایران هم طرفدارانش کم نبودند- راهی جز احیای ناسیونالیسم ایرانی نداشت. با چنین وضعیتی نیاز به بازیگران و نقش آفرینانی بود که بتوانند در آن وضعیت حساس، کارآیی مورد نظر را داشته باشند. با درنظرگرفتن برخی ملاحظات، بهترین مهره سیاسی «سیدضیاء‌الدین طباطبایی» مدیر روزنامه «رعد» و مناسب‌ترین مهره نظامی «رضاخان میرپنج» شناخته شد.

شخصیت مطرحی که در آن زمان با انتصاب سیدضیاء به ریاست الوزرایی (نخست‌وزیری) مخالفت کرد، دکتر محمد مصدق، استاندار وقت فارس بود. وی به صراحت و روشنی سیدضیاء را «عامل اجنبی و بیگانه» و کودتا را یک نقشه استعماری و خارجی خواند. این مخالفت تا جایی امتداد یافت که مصدق حاضر نشد حکم نخست‌وزیری سیدضیاء را به بخش‌های مختلف و اداره‌های فارس ابلاغ کند و متقابلا سیدضیاء چند روز بعد یک تلگراف تهدیدآمیز برای او ارسال کرد. سیدضیاء با وجود این تهدید از دکتر مصدق خواست که در سمت خود باقی بماند که وی نپذیرفت و به تهران آمد. «یحیی دولت‌آبادی» در کتاب «حیات یحیی» می‌نویسد: سیدضیاء الدین مدیر روزنامه رعد و رفقای کمیته او که به «کمیته آهن و فولاد» یا «کمیته زرگنده» معروف بود قوه ایرانی سیاسی برای اجرای کودتای بودند. کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس در تهران بود. درباره چهره نظامی این کودتا نیز به استناد خاطرات ژنرال آیرون‌ساید باید گفت قبل از کودتا شخصی به نام «سردار همایون» که به نوعی با خاندان سلطنتی قاجار در ارتباط بود از سوی «مجلس شورای ملی» به‌عنوان فرماندهی «بریگاد قزاق» منصوب شد؛ اما به نظر می‌رسد ژنرال آیرون‌ساید و «سرهنک اسمایس» که هر دو از عوامل دولت انگلیس بودند، برای عملی کردن کودتا رضاخان را شناسایی کردند.

نخست به بهانه‌ای سردار همایون را به مرخصی فرستادند و سپس رضاخان به‌عنوان جانشین او فرماندهی نیروی قزاق را برعهده گرفت. برخی پژوهشگران معتقدند هدف از کودتای۱۲۹۹ تنها برکناری شخص «احمدشاه» نبود، بلکه کودتا به دنبال اهداف بزرگ‌تری در ایران بود و آن پی‌ریزی یک سلسله جدید براساس نیازمندی‌ها و اقتضای جهان آن روز بود.

حسین مکی نویسنده کتاب «تاریخ ۲۰ساله» ایران معتقد است با قرار گرفتن رضاخان در رأس نیروی نظامی، اهرم اجرایی کودتا شکل می‌گیرد. البته حمایت برخی از عناصر داخلی درکنار سیدضیاء همچون «سرهنگ احمد آقاخان»، «کلنل کاظم‌خان» و «ماژور مسعودخان» در تحکیم موقعیت کودتاچیان بی‌تاثیر نبود. جالب اینکه سیدضیاء در هنگامی که اعتبارنامه‌اش را از مجلس دوره چهاردهم دریافت به این نکته معترف شده است. در نهایت در روز چهارم اسفند۱۲۹۹ احمدشاه قاجار همراه با صدور اعلامیه‌ای حکم ریاست‌الوزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی و رضاخان را به‌عنوان سردار سپه صادر کرد. این در حالی بود که در روز سوم اسفند تیپ قزاق تهران را به‌طور کامل تصرف کرد. احمدشاه در حکم نخست‌وزیری سیدضیاء به صراحت معترف به غفلت و لاقیدی کابینه‌های قبلی و عدم امنیت در کشور و بلاتکلیفی ملت شده بود.

رضاخان بعد از این ماجرا بلافاصله اعلامیه معروف خود را که در آن جمله «حکم می‌کنم» بسیار بارز بود، صادر کرد و به دنبال آن فهرستی از افرادی را که باید دستگیر شوند به قزاق‌ها سپرد و در شهر جز نانوایی‌ها و قصابی‌ها همه جا به حالت تعطیل درآمد. به‌طور کلی از تحلیل مورخان چنین استنباط می‌شود که انگلستان با هدف سلطه انحصاری بر ایران و ذخایر آن طرح نقشه کودتا را تشویق و از آن حمایت کرده بود. «کالدول» وزیر مختار آمریکا در ایران به هنگام کودتا می‌نویسد: «کاملا پیداست که تمامی این حرکت (کودتا) ریشه و حمایت انگلیسی دارد و هدف، پیشبرد نقشه مهار کشور به قهر است.»

و، اما سیدضیاء در خاطراتش چنین از کودتای سوم اسفند یاد کرده است: «آه! از بعد از روز کودتا… آدم‌هایی که می‌آمدند، آدم‌هایی که می‌رفتند، اظهار ارادت‌هایی که می‌شد، فحش‌هایی که می‌خوردم، تهمت‌هایی که به من می‌زدند، حقیقت‌هایی که در خودِ من بود، همه این‌ها فیلم‌هایی تماشایی است. چشم را می‌بندم و به یاد می‌آورم که یک مرتبه پانصد نفر از دُم کلفت‌های این مملکت را یک سید جلنبُر روزنامه نویس صبح روز کودتا گرفت و توی زندان کرد. خنده ام می‌گیرد. خوشم می‌آید. شاید تنها وقتی است که از خودم لذت می‌برم و فکر می‌کنم که این من، منِ یکه و تنها، همه دولت‌ها و سلطنه‌ها و سلطان‌ها و فلان زاده‌ها و فلان وکاله‌ها را گرفتم و در حبس انداختم. چه آدم جالبی بودم.»

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین