جایزه آکادمی یا اسکار، یکی از پرطرفدارترین جوایز برای هر کسی است که در ساخت یک فیلم مشارکت دارد. بسیاری رؤیای کسب نامزدی اسکار را در سر میپرورانند و احتمالاً اگر جرئت کنند رؤیای بزرگتری داشته باشند، رؤیای پیروزی را در سر میپرورانند. هر سال رقابت بر سر اسکار در فصل جوایز بسیار شدید است و حتی برخی از بااستعدادترین و باتجربهترین بازیگران، بدون دریافت حتی یک جایزه اسکار، دوران حرفهای خود را به پایان میرسانند. برای دیگران ممکن است چندین دهه تلاش، پروژه درست، و البته کمی شانس لازم باشد تا دستشان به جایزه اسکار برسد.
به گزارش روزیاتو، سپس تازهواردانی هستند که تازه وارد صحنه شدهاند که نهتنها صنعت سرگرمی را با نامزدی، بلکه با بردن اسکار شوکه میکنند. امتحان کردن یک چیز جدید ترسناک است، بنابراین حتی اگر برخی از این بازیگران تجربه بازیگری قبلی، چه روی صحنه و چه در تلویزیون داشته باشند، رویارویی با دنیای سینما شبیه رفتن به قلمرویی ناشناخته است. با این حال، آنها با تمام فشاری که بر آنها وارد شد تا با نهایت توان خود بازی کنند، این بازیگران موفق به ارائه بازیهایی استثنایی میشوند که جایزه اسکار را برایشان در پی دارد. در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با ۱۵ بازیگری آشنا کنیم که برای اولین نقش آفرینی سینمایی خود برنده جایزه اسکار شدند.
شرلی بوث در نمایشنامه برگرد، شبا کوچولو نقش لولا دلینی را بازی کرد و بعدها این نقش را در اولین فیلمش تکرار کرد. داستان این فیلم در رابطه با مردی به نام داک است که از اعتیاد به الکل رنج میبرد. او و همسرش لولا شروع خوبی در رابطه خود نداشتند. یک بارداری غیرمنتظره باعث میشود که داک از دانشگاه انصراف دهد و پس از آن با سقط جنین و این خبر که لولا نمیتواند بچه دار شود مواجه میگردد. لولا به خاطر فاصله بین خود و شوهرش و همچنین سگ گمشده اش، شبا افسرده است. اما وقتی یک دانشجوی کالج وارد اتاق خواب اضافی این زوج میشود، ازدواج و زندگی آنها را زیر و رو میکند.
شرلی بوث بازیگری بود که کارش را در برادوی آغاز کرد و در آنجا بازیهای بسیار تحسین شدهای داشت. یکی از اولین نقشهای تئاتری او به سال ۱۹۲۵ باز میگردد و او سالها در دنیای تئاتر یک نیروی قابل توجه بود. آشنایی با داستان و داشتن تجربه روی صحنه مطمئناً در این موفقیتها کمک کننده بود، اما محیط تئاتر و سینما متفاوت هستند و بوث در هر دو خوش درخشید. او جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی در نقش لولای غمگین و تنها به دست آورد.
بهترین سالهای زندگی ما یک درام جنگی است که پس از جنگ جهانی دوم و از دید سه مرد که در ارتش آمریکا خدمت میکردند، روایت میشود. آنها در کنار هم نمیجنگیدند، اما وقتی به شهرشان در میانه غرب آمریکا برمی گردند با هم آشنا میشوند. فرد دری یک سروان خلبان هواپیمای بمب افکن، هومر پریش یک افسر دون پایه در نیروی دریایی و آل استفنسون گروهبان بوده است. اگر چه داشتن پیشینههای بسیار متفاوت و مبارزه در شاخههای مختلف ارتش ممکن است آنها را از هم متمایز کند، اما هر کدام تلاش میکنند تا دوباره به زندگی پیش از جنگ بازگردند و اختلال استرس پس از حادثه خود را مدیریت کنند.
دو نفر از سه مرد اصلی داستان، بازیگران با تجربهای بودند، اما هارولد راسل کاملاً در بازیگری تازه کار بود. با این حال، او شناخت دقیقی از دنیایی که این فیلم در آن روایت میشود، داشت، چرا که خودش یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم بود و دست هایش را در جنگ از دست داده بود – درست مانند شخصیت خود هومر پریش. راسل در سال ۱۹۴۵ در یک فیلم کوتاه تحت حمایت دولت آمریکا درباره ارتش نیز حضور داشت، اما بهترین سالهای زندگی ما اولین فیلم واقعی او بود. اصالتی و واقعیت انگاری بالایی که او برای این نقش به ارمغان آورد را میتوان به وضوح حس کرد و به خاطر آن، راسل برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
دختران رویایی درامی موزیکال بر اساس یک نمایشنامه برادوی است. در دیترویت دهه ۱۹۶۰، یک گروه دخترانه کاملاً سیاه پوست به نام The Dreamette، توجه یک فروشنده خودرو به نام کورتیس را به خود جلب میکند. او تحت تاثیر افی وایت، خواننده اصلی، و دو خواننده پشتیبان گروهش قرار گرفته است. کورتیس سرسختانه به دنبال این است که این گروه را به سوپراستارهای دنیای موسیقی تبدیل کند و این فیلم فراز و نشیبهای زندگی حرفهای آنها را دنبال میکند. جنیفر هادسن بازیگر زن و خواننده در نقش افی همه را حیرت زده کرد.
هادسن هنگامی که وارد محل فیلمبرداری فیلم دختران رویایی شد، چهرهای ناشناخته نبود. او در فصل سوم آمریکن آیدل شرکت کرده و با قرار گرفتن تنها در جایگاه هفتم، مردم آمریکا را شوکه کرد. اما رسیدن به جمع سه نفر برتر لازم نبود، چون او به یکی از موفقترین شرکت کنندگان تمام دورانها در این برنامه تبدیل شد. با این حال، ایستادن در کنار ستارگانی همچون جیمی فاکس و بیانسه کار آسانی نبود. با این حال لحظات حضور هادسن در داستان از خاطره انگیزترین لحظات فیلم هستند. آکادمی هم دیدگاه مشابهی داشت و هادسن با اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن به خانه رفت.
گیل سوندرگارد یکی دیگر از بازیگرانی بود که پیش از روی آوردن به سینما، در تئاتر بازی میکرد. ورود او به دنیای فیلم در سال ۱۹۳۶ با درام تاریخی آنتونی ادورس اتفاق افتاد. داستان این فیلم در دوران ناپلئون اتفاق میافتد و در مورد مردی به نام آنتونی است. او آغاز سختی در زندگی داشت و پس از مرگ مادرش در هنگام زایمان، در صومعهای رها شده بود. سالها بعد، او موفق به پیدا کردن عشق با زنی به نام آنجلا میشود، اما این عشق نیز با دلشکستگی به پایان میرسد، زیرا آنجلا او را رها میکند.
در حالی که فیلم آنتونی ادورس در درجه اول بر روی آنتونی و آنجلا متمرکز است، زمان زیادی از فیلم به شخصیت فیث پالئولوگوس با بازی سوندرگارد اختصاص دارد. فیث سرایدار رئیس و پدربزرگ مخفی آنتونی است. پیروزی او در نهمین دوره جوایز اسکار نه تنها به خاطر اینکه برای اولین فیلمش به دست آمد قابل توچه است بلکه اولین بار بود که این مراسم در بخشهای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن جایزه میداد و سوندرگارد برنده جایزه دوم شد.
مرسدس مک کمبریج دوران بازیگری بسیار متنوعی داشت. او کار خود را از هنر فراموش شده بازیگری رادیویی شروع کرد، به برادوی نقل مکان کرد و چندین نقش تلویزیونی را بازی کرده بود. مک کمبریج در قسمتی از سریال محبوب Bewitched نیز ظاهر شد. پس از آن در سال ۱۹۷۳ در فیلم ترسناک The Exorcist با صداپیشگی نقش شیطان مورد توجه قرار گرفت. اما پیش از شروع یک دوران چشمگیر و شناخته شده فعالیت سینمایی، در درام سیاسی همه مردان پادشاه بازی کرد.
این فیلم درباره سیاستمداری به نام ویلی استارک است که برای خزانه دار ایالت در جنوب نامزد میشود. او به خاطر فساد این رقابت را میبازد، اما اجازه نمیدهد که این موضوع او را از مسیر خارج کند. ویلی مدرک حقوق میگیرد و آرمانهایی را برای کمک به بازپس گیری توجه رأی دهندگان مد نظر قرار میدهد. شخصیت سیدی برک با بازی مک کمبریج یکی از همکارانی است که به او در مبارزات انتخاباتی بعدی اش برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری کمک میکند. مک کمبریج قطعاً در تصویر خود از این بانوی باهوش و مرموز تازه کار به نظر نمیرسد و بازی خیره کنندهای از خود ارائه میدهد. این فیلم نامزد هفت اسکار و برنده سه جایزه از جمله جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.
امروزه باربارا استرایسند یکی از مشهورترین استعدادهای تاریخ هالیوود است. بررسی دستاوردهای متعدد بازیگری او کافی نیست. او همچنین خواننده، ترانه سرا و فیلمساز قابل احترامی است. تعداد انگشت شماری از بازیگران برنده جایزههای امی، گرمی، اسکار و تونی هستند و استرایسند یکی از آنها است. با چنین رزومه متنوعی، به راحتی میتوان فراموش کرد که حتی بزرگان هم باید در جایی شروع به کار میکردند. برای او دختر شوخ شروع کارش بود.
این فیلم بیوگرافیک موزیکال درباره زندگی کمدینی به نام فنی بریس است. او خانواده اش که او را نسبت به فعالیت در دنیای نمایش و سرگرمی دلسرد میکنند نادیده گرفته و شغلی در یک سیرک به دست میآورد. فنی در حالی که تلاش میکند در زندگی حرفهای خود پیشرفت کند، با یک نقاش کاریزماتیک آشنا میشود و این دو عاشق هم میشوند. استرایسند نقش فنی را بازی میکند و از آوازهای خود برای جلب توجه مخاطبان استفاده میکرد. علی رغم بی تجربگی او در بازیگری سینما، تصور اینکه کس دیگری در این نقش بازی کند، دشوار است. دختر شوخ پس از انتشار بسیار مورد توجه قرار گرفت و استرایسند جایزه بهترین بازیگر زن را برای نقش خود به خانه برد.
شرق بهشت یک درام تاریخی بر اساس رمان جان اشتاین بک است. کیلب و آرون برادرانی هستند که در سال ۱۹۱۷ به همراه پدرشان در دره سالیناس زندگی میکنند. پدر آنها بسیار مذهبی است و در حالی که آرون مسئولیت پذیر است، کیلب بیشتر بی هدف و سرگردان به نظر میرسد. این فیلم ماجراجویی کیلب برای کشف جایگاهش در جهان و جایی که موافقت پدرش با آن متناسب است را دنبال میکند. در طول مسیر، ما کیت را میبینیم، مادر این دو برادر که به آنها گفته شده بود مادرشان مرده است، اما در واقع یک فاحشه خانه را اداره میکند.
جو ون فلیت یک بازیگر زن با پیشینهای در برادوی بود. او چندین سال در تئاتر و سینما کرد و سپس به موفقیتهای متعددی دست یافت. در سال ۱۹۵۴ برای بازی در نمایشنامه The Trip to Bountiful برنده جایزه تونی شد و سال بعد به خاطر بازی در فیلم شرق بهشت برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن گردید. اگر چه پس از این کار حرفه او بیشتر به سمت تلویزیون تغییر کرد، اما هنوز هم ون فلیت تا حد زیادی به خاطر تصویر دقیق او از شخصیت پیچیده اش در این فیلم به یاد آورده میشود.
نقشهای آنا پاکین از اوایل دهه ۲۰۰۰ و به بعد چیزی است که او بیشتر به خاطر آنها شناخته شده است. او بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ در چهار فیلم مردان ایکس نقش روگ را بازی کرد و همچنین چهره اصلی مجموعه ترسناک خون آشامی خون واقعی بود. بازی او در نقش سوکی استاکهوس جوایز متعدد و تحسین بی پایان طرفداران این سریال را برایش به همراه داشت. با این حال، فیلمی که او را به همه شناساند، پیانو بود، یک درام تاریخی با روایتی در دهه ۱۸۰۰، در مورد یک زن لال که در یک ازدواج از قبل ترتیب داده شده که باید به نیوزیلند برود.
پاکین نقش فلورا مک گرث، دختر عروس را بازی میکرد. فلورا با تفسیر زبان اشاره مادرش و نواختن پیانو به مادرش در برقراری ارتباط کمک میکند. پاکین تنها ۱۱ سال داشت که نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن در اسکار شد. در هنگام نوشتن این مقاله، او در عرصه جوانترین دریافت کنندگان جایزه اسکار در رتبه دوم قرار دارد. فکر نکنید که آنها این جایزه را به او دادند تا مهربانی خود را نسبت به یک کودک بازیگر نشان دهند: پاکین سطح بالایی از آسیب پذیری و صداقت را برای این نقش به ارمغان آورد که برای هر بازیگری تاثیرگذار بود، چه برسد به کسی که حتی در سالهای نوجوانی اش هم نبود.
زنگها برای که به صدا در میآیند یک فیلم جنگی پرتنش است که از رمانی از ارنست همینگوی اقتباس شده است. رابرت جردن معلمی است که پیش از اینکه جنگ داخلی باعث هرج و مرج در اسپانیا شود در این کشور زندگی میکرد. اکنون او به عنوان بخشی از گردانهای بین المللی برای مبارزه علیه فرانسیسکو فرانکو و فاشیستها بازگشته است. یکی از ماموریتهای او استفاده از دینامیت برای منفجر کردن پلی است که دشمنانشان از آن به عنوان مسیر حمل و نقل استفاده میکنند. در میان چریکهایی که به او کمک میکنند، زن جوانی به نام ماریا وجود دارد که رابرت عاشقش میشود.
داستان عشق بین رابرت و ماریا مانند اغلب داستانهای کلاسیک جنگی زیبا و جذاب است، اما این تنها عنصر شگفت انگیز فیلم نبود. کاتینا پاکسینو بازیگر یونانی در نقش پیلار، همسر یکی از رهبران چریکی اولین تجربه بازیگری اش را تجربه میکرد. مشارکت او برای موفقیت ماموریتهای مختلف جردن بسیار مهم بود. زنگها برای که به صدا در میآیند در هر چهار رشته بازیگری نامزد اسکار شد، اما تنها پاکسینو توانست جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را بدست آورد. متاسفانه این اولین و بزرگترین نقش او بود و تاثیر ماندگاری در دنیای سینما نداشت.
برخی از بازیگران در فیلمهای کوچک و مستقل بازی میکنند بدون اینکه سر و صدای زیادی در اطرافشان باشد. اوا ماری سنت با بازی در فیلم در بارانداز در کنار مارلون براندو به شهرت رسید. فیلم حول محور یک کارگر لنگرگاه به نام تری (براندو) میچرخد که قبلاً بوکسور بوده است، اما زمانی که به دستور رئیس مافیا، یک مبارزه را عامدانه باخت حرفه اش در دنیای بوکس پایان یافته است. وقتی او ناخواسته باعث قتل مردی توسط مافیا میشود، تری میداند که همه چیز باید تغییر کند. ادی دویل خواهر مقتول است که ناامیدانه به دنبال پاسخ و عدالت برای برادرش است.
خوشبختانه فیلمسازانی هستند که مشتاقند از بازیگران بی تجربه استفاده کنند. قبل از اینکه سنت در قالب ادی در فیلم در بارانداز ایفای نقش کند، فقط چند نقش آفرینی تلویزیونی کوچک و کار تئاتر داشت. پس از این فیلم که نامزد ۱۲ جایزه اسکار شد، او فرصت همکاری با دیگر ستارههای عصر طلایی هالیوود مانند الیزابت تیلور و کری گرانت را یافت. سنت برای بازی در نقش ادی برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.
میدانهای کشتار یک درام بیوگرافیک تکان دهنده درباره دو روزنامه نگار است که جنایتهای رژیم کمونیستی کامبوج را در دهه ۷۰ میلادی پوشش میدهند. دیث پران روزنامه نگار کامبوجی و مترجم نیویورک تایمز است. سیدنی شانبرگ، خبرنگار آمریکایی هم به او ملحق شده است. این دو به شهری میروند که شنیده اند توسط آمریکاییها بمباران شده و هنگام تلاش برای عکس گرفتن از کمونیستهای کشته شده دستگیر میشوند. در طول فیلم، بینندگان میبینند که چقدر فداکاری و شجاعت برای پوشش این جنگ مرگبار لازم است.
برخلاف دیگر بازیگران در این فهرست، هاینگ اس. انگور قبل از بازی در نقش برنده اسکارش، هیچ تجربه بازیگری نداشت. هیچ کار تئاتری، رادیویی یا تلویزیونی برای انگور وجود نداشت. با این حال او هنوز به اندازه کافی مخاطبان را تحت تاثیر قرار داد تا برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شود. این احتمال وجود دارد که سازندگان فیلم باور داشتند که تجربه او به عنوان یک پناهنده کامبوجی که مدتی را در اردوگاههای کمونیستها گذرانده بود، مهمتر از هر گونه آموزش رسمی بازیگری بود که یک فرد میتواند برای یک بازی خوب داشته باشد. هیچ مدرسه بازیگری نمیتوانست فراتر از تجربهای که انگور با آن مواجه شده بود، به او یاد دهد و این تجربه در نقش آفرینی او در فیلم تحسین شده میدانهای کشتار به وضوح به چشم میخورد.
ماه کاغذی فیلمی سیاه و سفید درباره یک مرد و یک دختر بچهای در یک سفر جادهای است. موزس مردی کلاهبردار است که دختری ۹ ساله به نام ادی را در مراسم خاکسپاری مادر آن دختر میبیند. او پس از اینکه با پدرش اشتباه گرفته میشود، قبول میکند که ادی را به خانه خاله اش ببرد. به این ترتیب یک سفر جادهای پر هرج و مرج از کانزاس به میسوری آغاز میشود که در آن هر دو طرف متوجه میشوند که هر یک روایتهای مخفی متعددی دارند که در نگاه اول به چشم نمیآیند. ادی اگر چه در حال طی کردن دوران سوگواری مادرش است، اما بسیار باهوش و عاقل است و به سرعت به موزس نشان میدهد که مانند دیگران نیست که بتواند خیلی راحت سرش را کلاه بگذارد.
تاتوم اونیل، جوانترین برنده اسکار است که تنها با ۱۰ سال سن این عنوان را به خود اختصاص داده است. اینکه او چگونه توانسته چنین بازی بامزه، اما چالش برانگیزی داشته باشد، جای تعجب دارد. احتمالاً اینکه پدر واقعی اش، رایان اونیل، در کنار او در نقش موزس حضور دارد نقش مهمی در این امر داشته است. مادرش جوانا مور نیز یک بازیگر با استعداد بود. اونیل به شلیک بی نقص شخصیت حیله گر، شکاک، جسور و حقه باز ادی را به تصویر کشید که بینندگان را شیفته خود ساخت، علیرغم دسیسههایی که میچید، نقش آفرینی که برای او جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به ارمغان آورد.
مارلی متلین کار خود را در تئاتر جادوگر شهر آز با مرکز بین المللی ناشنوایی و هنر آغاز کرد. او از زمانی که کودک نوپایی بود ناشنوا بوده، و برای سالها هم در این صنعت و هم خارج از آن برای جامعه ناشنوایان تلاش میکرد. بیشتر اعتبار بازیگری او در فضای تلویزیون است. برخی از بهترین نقشهای او در سریالهای پلیسی Reasonable Doubts و یک نقش مهمان تکراری در Law and Order: Special Victims Unit بوده است. با این حال، نقشی که او را به شهرت رساند، اولین نقش آفرینی اش در یک فیلم سینمایی در فرزندان یک خدای کوچکتر بود.
شخصیتهای اصلی این فیلم جیمز و سارا (متلین) هستند که هر دو در مدرسهای برای کودکان ناشنوا کار میکنند. جیمز معلم شنوای جدید مدرسه و سارا سرایدار ناشنوای مدرسه است که قبلاً دانش آموز همینجا بوده است. علیرغم تفاوت دیدگاهشان نسبت به اینکه چطور باید با دنیای ناشنوایان روبرو شوند، یک رابطه عاشقانه بین آنها شکل میگیرد. متلین جوانترین برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش اول و اولین بازیگر ناشنوای برنده جایزه اسکار در تاریخ است. او برای کسب این جایزه در برابر نامهای بزرگی مانند جین فوندا و سیگورنی ویور قرار داشت، با این حال حتی با وجود رقابت شدید، همه موافق بودند که متلین شایستگی کسب این جایزه را داشت.
به نظر میرسد برخی افراد دقیقاً برای بازیگری به دنیا آمده اند و لوپیتا نیونگو یکی از آنها است. کارهای اولیه او شامل یک فیلم کوتاه ۱۷ دقیقهای و چند قسمت از یک درام به نام Shuga بود. با این حال، این درام زندگی نامهای دردناک ۱۲ سال بردگی بود که نیونگو را به عنوان یکی از بزرگترین استعدادهای تازه در هالیوود در دهه ۲۰۱۰ تثبیت کرد. در داستانی آنقدر هولناک که فکر میکنید نمیتواند حقیقت داشته باشد، این فیلم به روایت مرد سیاه پوستی میپردازد که در یک کشور آزاد زندگی میکند، اما به شکل بیرحمانهای ربوده شده و به بردگی فروخته میشود.
نیونگو در این فیلم نقش پتسی را بازی میکرد، زنی برده که به طور معمول توسط اربابش مورد تجاوز و آزار و اذیت روحی و فیزیکی قرار میگیرد. با چنین سوژه جدی و تکان دهنده ای، از همان ابتدا انتظار میرفت که فیلم ۱۲ سال بردگی فیلمی تاثیرگذار و جذاب باشد. اما استعداد نیونگو عمق احساسی فیلم را به سطح کاملا جدیدی رساند. جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن کاملا شایسته او بود. از آن زمان، نیونگو با حضور در فیلمهای پرفروش و موفقی مانند پلنگ سیاه و ما به رزومه پربار بازیگری خود افزوده است. اگر چه باورش سخت است، اما بعد از یک شروع درخشان، نیونگو همچنان بهتر میشود.
سخت است زمانی را به یاد بیاوریم که جولی اندروز یک بازیگر طراز اول و برجسته نبود در حالی که برای دههها فیلمهای ماندگاری با حضور او ساخته شده است. اندروز از همان کودکی در برادوی درخشید، پیش از اینکه استعدادش را در تلویزیون و سینما به رخ جهانیان بکشد. اولین فیلم او یک نقطه ضعف فراموش شده در کارنامه سینمایی اش نیست؛ بلکه همچنان یکی از محبوبترین نقشهای او است: مری پاپینز. میلیونها نفر با این پرستار کودک انگلیسی آشنا هستند که میآید تا از طریق روشهای عجیب و غریب و کیسهای که هرگز از بخشش دست بر نمیدارد، به زندگی یک خانواده نظم ببخشد.
اندروز به تنهایی الهام بخش مردم سراسر جهان بود تا شانس خود را در هجی کردن کلمه عجیب supercalifragilisticexpialidocious امتحان کنند. این به تنهایی کافی بود تا هر رقیبی برای کسب جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را شکست دهد، اما این تنها ذرهای از نبوغ اندروز در این فیلم است. او آن قدر جذابیت و بامزگی به این فیلم بخشید که شصت سال پس از اکران، همچنان جایگاه ویژهای در دل بینندگان دارد. البته اندروز همچنان به درخشش در دنیای بازیگری ادامه میدهد و همه نسلها او را میشناسند؛ همه کسانی که با دفتر خاطرات شاهزاده خانم تا من نفرت انگیز بزرگ شده اند.