در صورتی که جلیلی به نفع قالیباف انصراف دهد، سبد رای بزرگ قالیباف بزرگتر میشود و حتی امکان پیروزی او در دوره اول دور از ذهن نیست هر چند کار آسانی هم نیست. چون دو قطبی سازی با قالیباف سختتر از دوقطبی سازی با جلیلی است.
«باید جبهه انقلاب قبل از ۸ تیر به یک نفر برسد و این عقلانیت و گذشت و محبت در جبهه انقلاب است.» این جملهای بود که محمد باقر قالیباف کاندیدای اصولگرا در میزگرد سیاسی آن را مطرح کرد و دوباره موضوع وحدت نامزدهای اصولگرا را بر سرزبانها انداخت.
به گزارش خراسان، ایده اجماع و وحدت میان کاندیداهای اصولگرایی پیش از این و از همان ابتدای معرفی کاندیداهای دوره چهاردهم ریاستجمهوری توسط شورای نگهبان و مشخص شدن ترکیب نامزدها، مطرح شد. اما اساسا اصولگرایان در کار حزبی و تشکیلاتی ضعیفتر از اصلاح طلبان اند، شاید به این دلیل که سالهاست در معرض حذف کامل از ساختار قدرت نبودهاند و تهدید مشترکی آنها را ناگزیر از ائتلاف نکرده است.
نامزدهای اصولگرا هم از منظر فکری و سیاستهای اعلامی بیشتر به دنبال انجام تکلیف و یافتن فرد اصلحاند و توجه چندانی به الزامات سیاست و بازی انتخابات ندارند. در نتیجه ائتلاف نامزدهای اصولگرا معمولا دشوارتر از نامزدهای اصلاح طلب است. اما از سال ۹۶ اصولگرایان هم به اهمیت ائتلاف کردن در انتخابات پی بردهاند و این اتفاق مهمی در رویکرد آنها به انتخابات و رقابت سیاسی مدرن است.
از این رو بعید نیست که این بار هم تحت فشار بزرگان اصولگرا و خطر پیروزی کاندیدای رقیب - همچون اتفاقی که در سال ۹۲ افتاد- نامزدهای این جریان سیاسی با یکدیگر ائتلاف کنند. اما سوالات اصلی این است که ۱- کم و کیف این اجماع چگونه باید باشد؟ آیا یک اجماع حداکثری مطلق لازم است یا باید اجماعی نسبی داشته باشند؟ ۲ - آیا الان زمان مناسبی برای اجماع هست؟ ۳- در صورت اجماع سبد آرای اصولگرایان چگونه رفتار خواهد کرد وآیا همه سبد آرا ی نامزدهای اصولگرا در سبد نفر اجماع شده خواهد رفت؟
در آمار و ارقام بسیاری از نظرسنجیها در میان نامزدهای اصولگرا سبد رای محمدباقر قالیباف بزرگتر از سبد رای سایر نامزدهای اصولگراست اما در عین حال مثل سبد رای سعید جلیلی دیگر نامزد اصولگرا ایدئولوژیک نیست. هر دو نوع سبد رای فرصتها و تهدیدات خود را دارند. سبد رای جلیلی از بخشی از جامعه اصولگرایی منسجمتر و تشکیلاتیتر است اما قادر به جذب آرای مردد و حتی اصولگرایان میانه در طبقه متوسط شهری نیست.
یعنی سبد رای جلیلی به سختی میتواند گستردهتر شود. بر عکس سبد رای قالیباف بزرگ تراما شکننده است و عمدتا نقدهای اصولگرایان تندرو و تکنوکرات نامیدن او باعث شکنندگی این سبد رای شده است. انتخابات سال ۸۴ و رویگردانی طیف تند اصولگرا از او به خوبی این شکنندگی را نشان داد.
در هر حال انتخاب بین قالیباف و جلیلی انتخاب آسانی برای اصولگرایان نیست! مطابق آن چه گفته شد کناره گیری هر یک از این نامزدها اثرات خاص خود را بر وضعیت نامزد دیگر دارد. اگر قالیباف به نفع جلیلی کنار برود بخش قابل توجهی از آرای او به سبد رای جلیلی افزوده نمیشود و لذا جلیلی در مشارکت بالای ۵۰ درصد نمیتواند رئیس جمهور شود. مخصوصا در مقابل نامزدی مثل مسعود پزشکیان که میتواند با سعید جلیلی دو قطبی بسازد.
اما در صورتی که جلیلی به نفع قالیباف انصراف دهد، سبد رای بزرگ قالیباف بزرگتر میشود و حتی امکان پیروزی او در دوره اول دور از ذهن نیست هر چند کار آسانی هم نیست. چون دو قطبیسازی با قالیباف سختتر از دوقطبیسازی با جلیلی است.
مهمترین پیامد ائتلاف انتخاباتی جلیلی و قالیباف کاهش روحیه کمپین پزشکیان است. البته بسته به فضای رقابتی ایجاد شده دارد. آمدن مرددها به پای صندوق رای گرفته تا مشارکت اصلاح طلبان مردد در انتخابات.
با همه این مقدماتی که گفته شد این که این اجماع و وحدت اصولگرایان چگونه باید انجام شود و فرمول آن چگونه باید باشد؟ از منظر کمپین انتخاباتی تابع چند گزاره منطقی و واقعبینانه است. در واقع برای انتخاب کاندیدای نهایی باید چند نکته را مدنظر قرار داد:
اقبال عمومی و نتیجه نظرسنجیها: یکی از گزارههای مهم در انتخاب کاندیدای نهایی، وضعیت رای وی است. قاعدتا کاندیدای نهایی باید در نظرسنجیها اقبال عمومی بیشتری نسبت به سایر کاندیداهای اصولگرایی داشته باشد. به عبارت سادهتر، یکی از پیششرطهای انتخاب کاندیدای نهایی باید این باشد که این کاندیدا از سایر کاندیداهای جبهه انقلاب، رای بیشتری داشته باشد. ملاک تشخیص این موضوع، باید نظرسنجیها و ضرایب علمی مربوط به پایداری و امکان جذب کاندیدا باشد.
یکی از مهمترین نکاتی که در انتخاب کاندیدای نهایی باید لحاظ شود، اطمینان از اضافه شدن سبد سایر کاندیداهای اصولگرا به سبد وی است. یعنی در واقع کاندیدایی باید به عنوان کاندیدای نهایی انتخاب شود که پس از کنارهگیری سایر کاندیداهای اصولگرا، سبد رای آنها به سبد رای کاندیدای نهایی اضافه شود. با توجه به واقعیتهای میدانی کاندیدای نهایی باید سبد رای متنوعی از طیفهای مختلف جامعه داشته باشد. یعنی به غیر از یک بدنه رای گفتمانی، باید از سایر طیفها، مانند تودههای غیرایدئولوژیک، طبقه متوسط و اصناف و مدیران و متخصصان نیز در سبد رای خود داشته باشد.
در این حالت، پس از اجماع، سبد رای کاندیدای منتخب حفظ و سبد رای سایر کاندیداها به آرای وی اضافه میشود. بر همین اساس یکی از مهمترین نکاتی که در انتخاب کاندیدای نهایی باید به آن دقت شود این است که سبد آرای کاندیداهای اصولگرا ریزش نداشته باشد. یک خطا و اشتباه مهلک در انتخاب کاندیدای نهایی این است که کاندیدایی انتخاب شود که بخشی از سبد رای دیگر کاندیداها را به سمت آرای کاندیدای رقیب سرازیر کند. اشتباهی که به نظر اصولگرایان در سال ۹۶ مرتکب آن شدند.
درحالی که شهید رئیسی کاندیدای پیشتاز اصولگرایان بود، انصراف قالیباف به نفع شهید رئیسی باعث شد که تنها نیمی از آرای قالیباف به سبد شهید رئیسی واریز شود و نیم دیگری از آرای قالیباف سهم کاندیدای رقیب اصولگرایان یعنی حسن روحانی شد. با این توصیف یک شاخص مهم در انتخاب کاندیدای نهایی، باید حفظ پایداری سبد آرای هر ۴ کاندیدای اصولگرا باشد. اتفاقی که با توجه به سبد رای قالیباف و جلیلی در این دوره از انتخابات دور از انتظار نیست.
یکی ازچالشهایی که جریان اصولگرایی از آن آسیب خورده است، هیجانیسازی فضای رقابت و دوقطبیسازی با کاندیدای رقیب است. انتخابات دوره یازدهم انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۹۲ یک تجربه واضح و درسآموز برای اصولگرایان از تاکتیکهای رقیب در دوقطبیسازی و تغییر معادله رقابت بود.
یکی از تاکتیکهای جریان اصلاح طلب یا اعتدالی در آن سال این بود که دوگانه کارآمدی و ناکارآمدی را به دو قطبی مقاومت - مذاکره تبدیل کرد و اصولگرایان را از نقطه مزیتشان به سمت نقطه مزیتی اصلاح طلبان سوق داد و به عبارتی میتوان گفت که اساسا اصولگرایان در آن انتخابات در زمین اصلاح طلبان توپ زدند.
اگرچه در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم گفتمان اساسی بر «ثبات» و «کارآمدی» شکل گرفته اما آثار دو قطبی که اصلاح طلبان در آن سال ایجاد کردند پس از گذشت یک دهه همچنان اثراتی از آن در انتخابات پیش رو دیده میشود و در نظرسنجیهای انجام شده بخش قابل توجهی از افکار عمومی حل مشکلات کشور را در همان چارچوب مقاومت - مذاکره ترسیم میکنند.
دیگر آن که دوقطبیسازی در انتخابات ۹۲ تصویری از فرایند استنتاج و تصمیمگیری بخش مهمی از رایدهندگان را پیش روی ما گذاشت یعنی نشان داد بخشی از جامعه که از قضا، جریان اصولگرایی ظرفیت تأثیرگذاری روی ادراک آنها را کمتر دارد، چگونه فکر میکنند و آلارمهای هشدار آنها نسبت به چه دیدگاهها و افرادی به صدا در میآید و در نهایت مکانیسم «رای اعتراضی» فعال میشود.
با همه این اوصاف آیا اصولگرایان به سمت ائتلاف حرکت خواهند کرد؟ گذشت زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد. باید دید که آیا اجماع حداکثری به نفع جریان اصولگرایی خواهد بود یا اینکه جریان اصولگرایی باید به سمت اجماع نسبی برود اجماعی که هم آرای متفرق را متمرکز کند و البته سبد جریان رقیب اصولگرایی را تقویت نکند.