bato-adv
کد خبر: ۷۶۳۹۲۵
نامه‌ای از سردرد به رئیس‌جمهور

کسی که به خویش وفادار نمی‌ماند، چگونه به دیگری وفا خواهد کرد؟

کسی که به خویش وفادار نمی‌ماند، چگونه به دیگری وفا خواهد کرد؟
«آقایِ پزشکیان! کسی که به خویش وفادار نمی‌ماند، چگونه به دیگری وفا خواهد کرد؟! آن هم دیگری که هیچ پیمانی را نشکسته است و آغازِ جداسری از وِی نبوده است؛ مردمِ رأی دهنده به شما را میگویم.»
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۹ - ۲۴ مرداد ۱۴۰۳

آغازِ جداسری
گَرَت هواست که معشوق نَگسَلَد پِیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد

فرارو- احمد سلامیه؛ از رأی‌دادن به نقشی که روزیِ شما شد، نه پشیمان شده‌ام، نه ناامید؛ چراکه بینش‌ها و کنش‌هایِ سیاسی‌ام چندان خام و بی‌پایه نیست که برآمدن و فروافتادن یا حتّا بدپیمانیِ، چون شمایی از گفته و کرده‌ام، پژمانم (پشیمان و اندوهگین) کند. برادرِ فروغ هم نیستم تا ناامیدی‌ام چندان کوچک باشد که در اِزدِحامِ مِیکده گم شود و به‌سانِ عباسِ عبدی بانگ برآورم که «این آغازِ ایرانِ جدید است».

اصلاح‌طلبِ حزبی و نهادی نیز نیستم که از برآورده‌نشدنِ کام و بَهرم (سهمم) از هیأتِ دولتتان هَوار بکشم و بر سرتان آوار شوم؛ تازه، بر این باورم که تا این‌جایِ کار هم، بیش‌ازاندازه برایشان مایه گذاشته‌اید و انداختنِ دوباره‌یِ عارف ـ که خودِ او نمادِ گویایِ شکستِ سیاست، به‌معنیِ رهایی‌بخش آن، در ایران است ـ به میدانِ اجراییِ کشور، جبرانِ گَزافِ کوشش‌هایشان برای پیروزیِ شماست. بااین‌همه، با فهرستِ وزیران پیشنهادیِ شما به مجلس، مخالفتِ جدّی دارم وَ این نامه‌یِ چهارمم را درباره‌یِ همین مخالفت و چِم‌هایِ (دلیل‌هایِ) آن می‌نویسم.

شخصیَّتِ اصلی در فیلمِ سگ‌کُشی، زنی‌ست که مردِ پیمان‌شکنی به او دروغ گفته است و او را به بازیِ نامردانه‌یِ بازپرداختِ بدهی‌هایش از راهِ زنانگی کشانده و گرفتار کرده است. زن که نامش گلرخِ کمالی‌ست و نویسنده است به پیمان‌شکنی و فریبکاریِ مردش، آگاه می‌شود، ولی بهرامِ بیضایی قهرمانش را باورمندتر و نَستوه‌تر از پیش به پیش می‌راند و او پیمان را تا فرجام به سر می‌بَرَد. زن در جایی و پاسخ کسی می‌گوید: من به خودم وفادار ماندم.

آقایِ پزشکیان! کسی که به خویش وفادار نمی‌مانَد، چگونه به دیگری وفا خواهد کرد؟! آن هم دیگری‌ای که هیچ پیمانی را نشکسته است و آغازِ جداسری از وِی نبوده است؛ مردمِ رأی‌دهنده به شما را می‌گویم. شما خودتان و پیش از آن‌که مردم به جنبش درآیند، دستوری (قاعده‌ای) را نهادید که می‌خواهم درِ تنگِ قدرت را به رویِ جوانان و کم‌شماران (اقلیّت‌ها) بگشایم و سپس هم، نهادی به نامِ شورایِ راهبری برای انجامش بر پا کردید.

این نگارنده، هم‌ازنخست، نه آن دستور را به‌هنگام می‌دانست و نه این شورا را چیزی می‌دید جز یکی از هزاران ریختِ (صورتِ) تهی از درون‌مایه‌یِ اصلاح‌طلبان که به‌سانِ همیشه، کوسِ پربانگِ بی‌مژده‌ای بیش نبوده است؛ پس، من با سالخوردگیِ فهرستِ شما کاری ندارم که مسعودِ رضوی‌ای از اطّلاعاتی بیاید که رئیسش از سالخوردگانِ همین فهرست است و آن را ماله بکشد وَ شیره را خورده شیرین است گویان، یادآوری کند که چینشِ وزیران حقِّ رئیس‌جمهور است.

در دنباله‌یِ منطقیِ سخنم، بر نبودنِ کم‌شماران در این فهرست هم خُرده‌ای ندارم. می‌پرسید پس دردت چیست؟ دردم این است که شما به دستور و نهادی که خود گذاشته‌اید، وفا نکرده‌اید؛ نشان به این نشان که اگر گفته بودید می‌خواهم دولت را سرایِ سالمندان کنم، ولی جوانان را می‌گُماردید، همین درد را داشتم و همین فریاد را می‌کشیدم. در این بی‌وفاییِ شما، نه نشانی از ایمان هست که فرمود: «یا اَیَّها الَّذینَ آمَنوا! اَوفوا بِالعُقود» (ای گرویدگان! پیمان‌ها‌یِ بسته را به سر بَرید) و نه نویدی برای مردم که پیمان‌هایِ سخت‌ترتان را بگزارید. اکنون، به‌جاییِ و درستیِ نامه‌یِ نخستم که در آن با بازبُرد (ارجاع) به سخنِ بوتُراب، گردنتان را گروِ پیمانتان می‌خواستم، خود را به رخ می‌کشد.

چِمِ (دلیلِ) دومم برایِ این فریادِ مخالفت چیست؟ آقایِ پزشکیان! شما نشان دادید که سیاست را به اقتصاد و تدبیرِ منزل فروکاسته‌اید و جاهِ (شأنِ) رئیسِ جمهور را به مدیری اجرایی (کاری که همتایِ پیشینِ شما نیز کرد). همین را می‌دیدم که هم در دفاعم از رأی‌دادن به شما و هم در نامه‌یِ نخستم نوشتم که این جامه برایتان گشاد است و نابرازنده؛ پس، نقدم بر فهرستِ پیشنهادیِ شما، ناکاراییِ وزیرانِ شما نیست که بگویید بشکیبید تا کارکرد‌ها را ببینید و سپس نقد کنید. ریاستِ جمهور، تنها جایگاهی در ساختمانِ جمهوریِ اسلامی‌ست که با رأیِ بی‌میانجیِ همگانی تعیین می‌شود؛ دیگر جایگاهان، از هموندانِ (اعضایِ) شوراهایِ روستا و شهر گرفته تا رهبری، با میانجیِ نمایندگانی تعیین می‌شوند که پاره‌ای از مردم در حوزه‌هایِ انتخابی خُرد از سراسرِ کشور برمی‌گزینند.

پس روشن است که قانونِ اساسی، رئیس جمهور را برای همین نمایندگیِ بی‌میانجی و همگانی خواسته و او را شخصِ دومِ کشور نهاده است؛ درست به همین چِم (دلیل) که این‌جا ایران است با چنین قانونِ اساسی‌ای و نه سوئیس با قانونِ اساسیِ دیگری [برسد به دستِ مشاورتان، محمّدِ فاضلی]که ما از شما چشم داریم خواستِ همگانی را نمایندگی کنید و از تنش‌هایِ پیش‌آینده‌یِ ابراز و اجرایِ این خواستِ همگانی نهراسید و پیشاپیش، دو دستِ تسلیم بالا نبرید. سیاست، خانه‌یِ خاله نیست که بتوان دیگران را به زورِ فشارِ اجتماعی به روبوسی واداشت و همگان را به نمایشی، خشنود ساخت؛ با تسلیمِ پیشاپیشِ شما، تنها عبداللهِ گنجی از همشهری شاد شده است و فُلان نماینده‌یِ مجلس که این خود هشداری‌ست بیدارکننده اگر خوابیده‌ای باشد و نه خوابزده‌ای.

آقایِ پزشکیان! با این روند که پیشه کرده‌اید و به نامِ آشتی و وِفاقِ ملّی با چاشنیِ امنیت‌گرایی، بارِ دیگر سرِ آزادی و برابری بریده خواهد شد و گشت‌هایِ ارشاد، گَردان‌تر خواهند گشت. یادتان باشد که اگر مولایتان، علیِ بوتراب هم می‌خواست ـ به رایِ احمدِ زیدآبادی‌ها ـ برای پیشگیری از تنش و به بهانه‌یِ آشتیِ اُمَّتِ اسلام، از پیمانِ با خدا و پیامبرش رو بگردانَد و همه‌یِ شرط‌هایِ عبدالرحمن بن عوف را بپذیرد؛ تاریخِ بلندِ شیعه نمی‌آغازید و شما مولایی نداشتید که در مناظره‌ها، خطبه‌هایِ سرشار از خِرَدِ سرخش را بخوانید.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین