عبدالجواد موسوی طی یادداشتی در خبرآنلاین نوشت: ترامپ مثل همیشه برای ایران رجزخوانی میکرد. فرهاد میثمی در آن سالها زندان بود. در زندان جمهوری اسلامی. با این حال وقتی دید ترامپ زنجیر پاره کرده طاقت نیاورد و از همان زندان علیه ترامپ بیانیه داد. من آن روزها در روزنامه اعتماد مینوشتم. سرمقالهای نوشتم با عنوان: اپوزسیون نجیب.
کیهان را خوش نیامد تا آن جا که با تیتر شاه رفت در صفحه یک واکنش نشان داد و تیتر زد: اپوزسیون نجیب! نهایت خوش ذوقی کیهان همین علامت خطابی است که گاهی آن را به جای علامت تعجب به کار میبرد. در جواب هم نوشت میثمی نه تنها نجیب نیست که نوکر بیجیره و مواجب اوباما و ترامپ است. همان روزها چیزی در جواب کیهان نوشتم که طبق معمول چنین مواقعی خوردند و دم نزدند و تا مدتها دور و بر صاحب این قلم پیدایشان نشد.
در بخشهایی از آن یادداشت نوشته بودم: «در زمانهای که اعتدال و انصاف حکم کیمیا را پیدا کرده و اغلب قضاوتها به اغراض نفسانی آلوده است از چنین منظری به عالم و آدم نگریستن شوقبرانگیز است و خردک شرری از امید را در دل ناامید ما همچنان روشن نگاه میدارد. میتوان با فرهاد میثمی مخالف بود، میتوان برخی از عبارات نامهی او را نپسندید اما نمیتوان نجابت و شرافت او را یکسره نادیده گرفت و از اساس منکرش شد. او برای عقایدش ارزش قائل است و حاضر است بیآنکه چشم به بیگانه بدوزد، تاوان دیگرگونه اندیشیدنش را بپردازد. شاید همین اعراض و اعلام تبرا از بیگانگان سبب شود گوشهای بیشتری برای شنیدن سخنانش یافت شود.
شاید همین مرزبندی با دشمنان قسمخورده این سرزمین بتواند الگوی خوبی باشد برای منتقدان وضع موجود؛ به ویژه برای آن دسته از اپوزیسیونی که در خارج از کشور نشستهاند و مدام از بیرون گود فریاد «لنگش کن لنگش کن» سر میدهند. آنها حقیقتا اگر دلسوز این مرز و بوم هستند، به فرهاد میثمی نگاه کنند. نمیتوان در خیابان شانزهلیزه قدم زد و آنگاه درباره فقر و سیاهی در سیستان و بلوچستان سخن گفت. نمیتوان در رسانههایی که لقمهی شبهه میخورند و سنگ حرملهای همچون بنسلمان را به سینه میزنند، کار کرد و آن وقت سرود «ای ایرانای مرز پر گهر» را خواند. دست به نقد فرهاد میثمی متر و معیار یک اپوزیسیون شریف و نجیب است.
اگر کسی قصد مخالفت هم دارد، باید از او خویشتنداری و صبوری و میهندوستی را بیاموزد که بدون آراسته شدن به چنین فضائلی دور و دیر نیست که با تئوری اهریمنی «هدف وسیله را توجیه میکند»، سر از پادگان اشرف و لیبرتی دربیاوریم و در حالی که دم از حقوق بشر و دموکراسی میزنیم، شریک جنایتهای وحوشی همچون پمپئو و ترامپ و آل سعود و رجوی شویم. »
آن روزها دی ماه نود و هفت بود. قریب به شش سال پیش. از آن روز تا به حال فضای سیاسی ایران رادیکالتر شده و به تبع آن منتقدان و اپوزسیون نظام هم صریحتر و بیپرواتر. با این حال هنوز هم پای ایران که به میان میآید ماجرا کماکان همان است که بود. یعنی اپوزسیون نجیب و منتقد رادیکال شریف، کماکان بر سر ایران شوخی ندارد. پریروزها وقتی دیدم بعضیها توئیت کردهاند که یکی دو سال گذشته را در زندان بودهاند و حالا آمدهاند تا در نماز جمعه شرکت کنند، درست مثل وقتی که نامه فرهاد میثمی را خوانده بودم گوشه چشمم گرم شد.
باید چنین منتقدان و اپوزسیونی را روی چشم گذاشت. اندکی منصف باشیم. اگر متر و معیار میهن پرستی است چه کسی دلسوز این سرزمین زخم خورده است؟ منتقدی که بیهیچ چشمداشتی فقط و فقط از دوست و دشمن تازیانه و دشنام دریافت میکند یا آن منافقی که در لباس دوست فضا را تند و تیره میکند و آب به آسیاب دشمن میریزد؟ قطعا همه منتقدان آدمهای علیه السلامی نیستند ولی بیهیچ شک و تردیدی همه آنان که چاپلوسانه زبان به مدح و ثنای وضع موجود میگشایند و برای یک بار هم که شده از هیچ چیزی انتقاد نمیکنند، اگر نگوییم عاملان مستقیم صهیونیست هایند دست کم فرومایهترین مخلوقات روی زمینند.
حالا که به تعبیر علی (ع) روزگار وَ لَتُغَربَلُن غَربله فرا رسیده است و غربال حضرت حق روز به روز دارد خائنان و دوستداران حقیقی خدا و خلق خدا را از یکدیگر جدا میسازد بهتر است دست از لج بازی برداریم و وفاق را جدیتر بگیریم و دست کم به حکم الشداء علی الکفار رحماء بینهم گردن نهیم چرا که این بار حقیقتا دشمن ما نه روزنامه نگاران و روشنفکران و منتقدان و فعالان رسانهای که از خدا بیخبرانیاند که خون هزاران هزار کودک و پیر و جوان بر گردن آن هاست و غفلت در چنین هنگامهای عقوبتی سخت در پی دارد.