روزنامه کیهان نوشت: «مسعود رجوی کجاست»؟ یک پایگاه اینترنتی وابسته به شماری از جداشدگان گروهک منافقین به بهانه این سوال، به ورشکستگی و فلاکت این گروهک تروریستی پرداخت.
کسانی که به تازگی توانسته اند از پادگان فرقه ای اشرف فرار کرده و به دنیای آزاد قدم بگذارند می گویند که طرح سوال «مسعود رجوی کجاست؟» در مناسبات سازمان، مرز سرخ عبور ناپذیر محسوب شده و هر کس در هر سطحی چنین سوالی مطرح کند قبل از اینکه پاسخی دریافت کند فورا به عامل نفوذی رژیم ایران متهم شده و زیر تیغ توهین و افترا خواهد رفت.
افراد جدا شده از فرقه می گویند که «رجوی کجاست» در ذهن تمامی افراد یک سوال جدی است ولی اینکه فرقه رجوی از طرح این سوال فوق العاده ساده و طبیعی حتی در بالاترین سطوح سازمان این چنین وحشت دارد، سوال مهمتری است که جای بحث دارد.پایگاه اینترنتی مورد اشاره همچنین می نویسد: برای ما و خیلی های دیگر دانستن محل اقامت مسعود رجوی اصلا حائز اهمیت نیست. برخی می گویند او در سنگرهای بتونی پادگان اشرف مخفی است.
عده ای معتقدند که او همچون مابقی صدامی ها به اردن رفته و در کنار آنان در آنجا مستقر می باشد. تعدادی هم چنین ارزیابی می کنند که او به نقطه ای در اروپا یا هر جای دیگر نقل مکان کرده و کلا زیاد هم در امور سازمان مجاهدین خلق نقش بازی نمی نماید و با ثروت های هنگفتی که طی این سالیان جمع کرده مشغول زندگی خودش است. او در هر کجا که اقامت گزیده باشد مهم نیست. مهم این است که فرقه او فعلا در حال متلاشی شدن است و او در چنین موقعیت خطیری از صحنه غایب بوده و خود را پنهان کرده است.
اینترلینک با طرح این سوال که «راستی رجوی نه به لحاظ فیزیکی بلکه به لحاظ سیاسی و به قول خودش مبارزاتی در حال حاضر در چه نقطه ای قرار گرفته و از حرفهای اولیه خود و فرقه اش چقدر فاصله دارد»، نوشت: هر کس در درون تشکیلات بپرسد که «رجوی کجاست»، در قدم بعدی حتما سوال خواهد کرد که سازمان مجاهدین خلق در صحنه سیاسی ایران و منطقه کجاست و در کنار چه کسانی و در مقابل چه کسانی قرار گرفته و این چقدر با شعارهای اولیه سازمان که موجب جذب بسیاری از اعضای فعلی و گرفتار شدن آنان در دام یک فرقه مخرب کنترل ذهن شد فاصله دارد. علت اصلی تابو کردن سوال «رجوی کجاست» دقیقا این است که مایل نیستند سر سوالات بعدی باز شود و سازمان مجبور به پاسخگویی باشد.
ارگان جداشدگان سازمان منافقین در پایان تاکید کرد: واقعیت این است که رجوی، به عنوان سرکرده عقیدتی سازمان در خطیرترین نقطه تاریخی این سازمان همچون سرفصل های گذشته غایب بوده و فرار کرده است. اگر 30 سال قبل یعنی در 30 خرداد 1360 رجوی نیروهایش را مقابل تیغ فرستاد و خود فرار کرد، حالا به لحاظ سیاسی و فیزیکی پادگان اشرف را در معرض نابودی رها کرده و خود فرار را بر قرار ترجیح داده است و دیگر از آن شعارها و باد به غبغب انداختن های زمان صدام حسین خبری نیست. رجوی در 30 خرداد 60 با دست به سلاح بردن و آغاز عملیات تروریستی، مشروعیت سیاسی خود را از دست داد.
او در خرداد 1365 با رفتن به عراق و تبدیل شدن به مزدور صدام حسین، مشروعیت اجتماعی خود را نیز از دست داد و منفور خاص و عام شد. و اما در سال 1382 با سرنگون شدن تنها حامی دولتی اش یعنی صدام حسین، روند از دست دادن حیات فیزیکی فرقه اش نیز شروع شد. او همه چیز را از دست داد و فرقه او در حال حاضر حتی به عنوان یک نیروی مزدور هم جایی نداشته و ندارد. در چنین شرایطی آیا بهترین کار مخفی شدن و پاسخگو نبودن نیست؟